نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

نویسنده: هدا خموش، شاعر و فعال حقوق زنان

آرزو گم شد، صحرا و سحر بیچاره!

  • نیمرخ
  • 9 قوس 1400
هدا خموش

امروزصدمین روزی است که از حاکمیت طالبان افغانستان می‌گذرد، صدمین شب‌های تار و تاریکی است که روز برای روشن شدن ندارد و هیچ آفتابی طلوع نمی‌کند. صدمین روزی است که درب هیچ مکتبی برای نمایی آینده دخترکان سفیدپوش گشاده نشده و هیچ کبوتری با دلخوشی در شاه دوشمشره دانه سیر نخورده و بالی برای آزادی نگشاده، گرسنگی درب خانه شاه و گدا رسیده و کودکان خیابانی بیشتر شده است.

خشونت نیز یکی از بدترین گزینه‌هایی‌ست که این روزها خانه‌ی هرکسی را تک‌تک میزند و شادی را با چیغ و اشک و ناله با خود به دور دور‌ها می‌برد.

کنار پنجره می‌نشینم و با کلافه‌گی کتاب «دختر خودت باش» را می‌گشایم و کلمه کلمه‌اش را روی سرم به رقص می‌آورم ولی معنای گسترده‌ی در این روز‌های غم‌آلود که شاهد حال روز دختران کابل باشد پیدا نمی‌کنم.

کلمه‌ای که مترادف خنده‌های بلند و پیچیده‌ی دختران شهر باشد یا معنای روسری رنگ‌رنگی و پر از گل‌های بهاری را که چتری است برای موهای پریشان شان، پیدا نمی‌کنم.

دق می‌کنم و افسرده می‌شوم، پنجره را می‌بندم، براستی هیچ عابری هم آنطرف خیابان نیست تا قدمی‌ روی این آسفالت‌های سرد بزند. نگران می‌شوم و هوش و حواسم به سمت زنان خانه‌های امن می‌رود که در دوره جمهوریت لااقل از زیر بار درد و رنج و لت‌وکوب به خانه‌ی پنهان روی آورده بودند ولی حالا گنگ و نامعلوم شده اند. به کجا رفته اند؟ و چی در کوله بار زندگی شان بسته اند؟ مشخص نیست دروازه کدامین یکی از بستگان شان را می‌کوبند و چی کسی با لبخند به آنها راه می‌دهد؟ به پدری که با خشم از خودش او را راند و یا برادری که دست رد به سینه‌ی او زد و یاهم لت‌وکوب شوهری که باعث شد گوش‌ها، لب‌ها و حتا سینه‌هایش را از دست بدهد و برای اینکه فرزندش یتیم نشود درد جانسوز  را تحمل کرده است.

ولی برای یک لحظه فراموش می‌کنم و هوش وحواسم  به سمت صحرا می‌رود؛ دختر شش ساله‌ی سمنگانی، وقتی تنش را برهنه می‌کنند تا بر او تجاوز کنند و او چیغ می‌کشد و چیغ می‌کشد و چیغش را هیچ کسی نمی‌شنود. آرزو، “آرزوی” که داغ تیره‌ی لت‌وکوب طالبان هنوز از سطح پوست دست و صورتش گم نشده، صدایش خاموش می‌شود و به ناکجایی که نه صدا دارد نه سیما دفن می‌شود.

کامم را گریه‌های سحر تلخ می‌کند. وقتی به یاد اشک‌ها و داد فغان‌هایش می‌افتم آن زمان که هم حق بود هم حقوق، هم صدای رنج‌ها و درد‌هایی که شنیده می‌شد و مجرم به سزای اعمالش می‌رسید. ولی او تکه‌های مادرش را با دست‌های کوچکش جمع می‌کرد و اشک می‌ریخت و از هوش می‌رفت «پدرش در یک نیمه شب پاییزی او را با چاقو تکه تکه کرده بود» و خودش پا به فرار به کشور دیگری گذاشته بود.

ولی حالا چی کسی گوش خواهد داد چی کسی خواهد شنید و چی کسی مرهم درد‌های زنان همانند  سحر، آرزو و صحرا خواهد شد؟

وقتی حصار‌های بلند برای آرزو‌های شان کشیده شده و درب‌های امید شان به بن بست خورده است. صدای خنده‌های شان مبدل شده به هق هق‌های شبانه‌ای که نه بالشت آرامش می‌کند، نه شانه‌ی پدری و سینه‌ی برادری و نه هم آغوش همسری.

و امروز «روز جهانی محو خشونت علیه زنان» است، و این جنایت‌ها، این درد‌ها صفحه‌ای جدیدی به روی زنان افغانستان باز کرده است، جهان سکوت کرده، طالب سرکوب می‌کند، مردم به تماشای دردهایی از جنس فلم‌های سیاه و سفید می‌نشینند و فراموش می‌کنند خواهر شان، همسرشان، مادرشان و دخترشان، نیمه‌ای از ارزش‌هایی است که به آنها قد داده تا بزرگ شوند و مهر و آغوش داده تا درد‌های شان را دفن کنند.

همچنان بخوانید

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

24 اسد 1402
فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

24 جوزا 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: طالبان را به رسمیت نشناسید
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
هبوط در تاریکی
هزار و یک شب

هبوط در تاریکی؛ روایت دردناکِ مینه از کودکی تا بزرگ‌سالی

30 سنبله 1402

مینه (مستعار) دختری ۲۸ساله است که خاطرات زنده‌گی‌اش از کودکی تا بزرگ‌سالی، چیزی جز پژواکِ درد و مظلومیت نیست. او از کودکی، مورد سوءاستفادۀ جنسی شوهرعمه‌اش قرار می‌گیرد و این اتفاق، سرآغازی برای سقوط ممتدِ...

بیشتر بخوانید
تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش
مقالات

تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش

2 میزان 1402

«نیک‌بخت، یک زن افغانستانی که 25 سال پیش توسط برادرش در دخمه‌یی تاریک زندانی شده بود، بالاخره توسط مأمورانِ طالبان آزاد می‌شود و درحالی‌که در بدترین وضعیت صحی قرار دارد، برای برادرش مجازات نمی‌خواهد.» 

بیشتر بخوانید
به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی
گوناگون

به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی

27 سنبله 1402

از دور به او نزدیک شدم. چهره‌اش آشنا به نظر می‌رسید اما باورم نمی‌شد چنین تصادفی با او روبه‌رو شوم. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN