دانشگاه کابل؛ مکانیکه چهارماه پیش جایگاه امید و آرزوها برای آینده بود، جادههایش شلوغ و حضور دانشجویان صنفهایش را قشنگتر ساخته بود. دانشگاه کابل، آرزوی هر جوان دانشآموز، پس از فراغت از دبیرستان است که در آن مکان پذیرفته شود و با چهارسال درسخواندن در این مکان زیبا آیندهاش را رقم بزند. چهارماه قبل، وقتی وارد دانشگاه میشدی، حضور پر رنگ دانشجویان دختر و پسر، تو را به وجد میآورد. وقتی هر گوشهوکنار دانشگاه را نگاه میکردی بوی کتاب و قلم و امید به آیندهی درخشان میهن به مشامت میرسید. وقتی نگاه میکردی، دختری با پسری همکلاسش نشسته، بحث حقوقی میکردند و دختری با دختر دیگری شعر میخواندند و مباحثشان از ادبیات جهان و اندیشههای دانشمندان مطرح و شناختهشده سرچشمه میگرفت. گوشهی دیگری، دانشجویان بهطرف کتابخانه میرفتند. راهروهایش را دختران قشنگ با لباسهای رنگرنگی و لبان پر از لبخند، قشنگی بیشتری میبخشید. دختران، بدون ترس، لبخند میزدند و بدون ترس، لباس دلخواهشان را میپوشیدن و بدون هراس، کتاب دلخواهشان را مطالعه میکردند و خورشید اندیشههایشان را به نمایش میگذاشتند.
اما بعد از حاکمیت طالبان بر افغانستان بهویژه کابل، این مکان زیبا و پر از هیاهو با سکوت مرگباری مواجه شده است. ,امروز باهزار ترس و وحشت بهمشکل وارد دانشگاه شدم، دیدم که در و دیوار دانشگاه چنان خسته به نظر میرسید که گویا تمام آرزوهای دانشجویان آنجا دفن شده است. هیچ دختری در دانشگاه نبود، هیچ لبخندی وجود نداشت. دانشگاه چنان غرق سکوت بود که انگار شهر مردهها باشد.
این تصادف عجیبی بود، زیرا امروز، روز دانشجو بود؛ روزیکه باید دانشجویان پر افتخارمان تقدیر میشدند و باید آنها در این روز میآموختند و حضورشان دانشگاه را قشنگ میساخت؛ اما بر عکس، امروز دانشگاه بیشتر از هر روز دیگر دلتنگ دانشجویانش بود. وقتی سکوت دانشگاه را نگاه کردیم، دلمان گرفت، با دانشگاه همنوا شدم ویک دل سیر اشک ریختم. غمگینبودن دانشگاه را با تمام سلولهای وجودم حس کردم، با اینکه حس امنیت نداشتم، ترس در تمام وجودم رخنه کرده بود؛ چون طالبان با موهای ژولیده و و با ریش رسیده و با پاچههای بلند و تفنگهای دستداشتهشان گشت میزدند. دانشگاه را به یک مکان نظامی پر از وحشت تبدیل کرده بودند؛ اما با آنهم کمی با درختان افسردهی دانشگاه درد دل کردم …
میدانم ,تمام دانشجویان دانشگاه کابل بیصبرانه منتظر اعلان آغاز دانشگاه هستند، میخواهند درسهای ناتکمیلشان را تکمیل بکنند. اکثریتشان میخواهند سمستر آخر درسی خود را به پایان برسانند و آن رویا را که چهار سال قبل میدیدند، بهحقیقت مبدل بسازند و پا به عرصهی خدمت در سطح جامعه بگذارند، تا باشد برای خود و وطنش مفید واقع گردد.
اما سوال من از نظام جدید (طالبان) این است که برنامهی شما برای آغاز دوبارهی دانشگاه چه است و تا چه زمانی میخواهید دروازهی دبیرستان و دانشگاه را به رخ دختران افغانستان ببندید؟ شما حس نمیکنید که چهارماه تمام است، دروازهی علم و معرفت بهرخ مشتاقان نور و آگاهی بسته است؟ چرا میخواهید که ما را در زندان جهل و تاریکی نگهدارید؟ چرا از آگاهی و آگاهشدن زنان و جوانان میهراسید؟ چرا این خنجر ستمپیشهگی را بر ستونفقرات یک نسل تاریخساز و روشنگر میکوبید؟