نیمرخ
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر
EN
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
نیمرخ
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج

نویسنده: نادیه فکرت

به یاد دختران غرب کابل؛ خاطره‌ای از مکتب سیدالشهدا

  • نیمرخ
  • ۲۴ قوس ۱۴۰۰

 در هشتم ماه می امسال(۲۰۲۱ میلادی) حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود که یک انفجار مرگبار در دشت برچی در غرب کابل رخ داد. مکتب دخترانه سیدالشهدا، در پای کوه چهل‌دختران، از مربوطات حوزه هجدهم امنیتی شهر کابل هدف قرار گرفت. حدود ۳۰۰ نفر که اکثریت شان دختران بین ۱۰ تا ۱۸ ساله بودند کشته و زخمی شدند و تعدادی هم دست و پای شان را از دست دادند. آنهایی که جان سالم بدر برده بودند هم ضربه‌ی شدید روانی دیدند.

از این انفجار مرگبار ماه‌ها گذشت تا کمی که حال و هوای مکتب نسبتاً آرام شد. در این مدت، گروهی از نقاشان تلاش کردند با نقاشی‌های زیبا و نوشتن جملات انگیزشی روی دیوار مکتب، خون‌های دختران دانش‌آموز را بپوشانند. به جای یک قطره خون یک گل می‌کشیدند. در جاهایی که خونی بیشتر پاشیده بود، یک جمله مثل «زندگی به شما فرصت دوباره داده است» می‌نوشتند. این روند برای چند هفته ادامه داشت. روز‌های آخر از طریق فیس‌بوک با خبر شدیم که گروه نقاشان درخواست همکاری کرده بود تا کار‌ها زودتر به اتمام برسد. سه روز به اتمام کار مانده بود که من و زینب اگر چه از نقاشی بوی نمی‌بردیم اما سعی کردیم که اگر بتوانیم حداقل سهمی کوچکی در این زمینه داشته باشیم. همان شب به کسی که درخواست همکاری کرده بود پیام گذاشتیم. گفتیم اگر ممکن است اسم ‌ما را به لیست همکاران تیم هنری بازسازی فضای مکتب سیدالشهدا اضافه کند. این شد که من و زینب هم به گروه هنری پیوستیم تا از این طریق برای تغییر وضعیت مکتب و کاهش وحشت مردم و دانش‌آموزان کمکی کرده باشیم.

بیستم ماه می ساعت ۲ بعداز ظهر من و زینب قرار گذاشتیم که یکجا به مکتب سیدالشهدا برویم. برای اولین بار تصمیم گرفته بودم به جایی بروم که چندی قبل انفجار رخ داده بود و هنوز بوی خون می‌داد. هر قدمی که مرا به مکتب نزدیک می‌کرد با خود یک نوع دلهره در پی داشت. وقتی داخل مکتب شدیم، دو افسر پولیس را دیدیم که قاه قاه می‌خندیدند. انگار نه انگار که چند روز پیش در اینجا نزدیک به ۱۰۰ دختر کشته شدند.

از روحیه‌ی نیروهای پولیس تعجب کردم، خیلی تند و تیز به طرف زینب دیدم و زینب با حرکات چشمش متوجه‌ام کرد که هیچ واکنشی نشان ندهم. بعد از تلاشی و وارسی کردن اجازه دادند داخل صحن ‌حویلی مکتب شویم. برای اولین بار چشمم به نوشته‌ای روی دروازه‌ یکی از صنف‌ها افتاد که نوشته بود: به صنف هفتم «ب» خوش آمدید. در آخر یک شکلک لبخند اضافه کرده بود. برای یک‌ لحظه مات و مبهوت ماندم. چه حس غریبانه‌ای داشتم. دلم می‌خواست گریه کنم. نه، شاید نمی‌خواستم اما داشت گریه‌ام می‌گرفت. از دو نفری که آنطرف‌تر ایستاده بود آدرس نقاشان را گرفتیم.

وقتی داخل یکی از سالن‌ها شدیم با دو دختری ده و شانزده ساله سر خوردیم که بزرگ‌تر داشت مفهومی یکی از نقاشی‌ها را برای کوچک‌تر توضیح می‌داد. پیشتر رفتیم، گفتیم ما برای همکاری آمدیم. ما را در یکی از صنف‌ها بردند که جدیداً رنگ کرده بود و بوی رنگ می‌داد. یکی از نقاش‌ها پرسید شما قبلاً نقاشی کرده‌اید؟ به طرف همدیگر دیدیم، گفتیم نه! به نظر می‌رسید خیلی تعجب کرده بود. لابد با خودش گفته بود که بلد نیستید چرا آمدید؟ اما بعد از مکث کوتاهی گفت: خوب، ‌خیر، من خود نقاشی را می‌کشم بعد شما فقط رنگ کنید. او یک مکتب ترسیم کرده بود با درختانی که معلوم نبود چه رنگی بودند، سبز یا زرد! بهاری یا خزانی. من و زینب تعیین می‌کردیم که چه رنگی باشند. می‌توانستیم سبز رنگ کنیم.

همین‌طور خیره به دیوار ایستاده بودیم که صدای فریاد خیلی بلند را شنیدم. پرسیدم این صدا برای چیست؟ نقاش رو به ما کرد و گفت: نترسید. صدای دخترانی هست که بعد از انفجار ضربه‌ی روانی دیدند و هی جیغ می‌زنند. به آن‌طرف و این‌طرف می‌دوند و فریاد می‌زنند که «نکشید، ما را نکشید». اضافه کرد که اینجا تعدادی روان‌شناس آمدند، سعی می‌کنند تداوی‌شان کنند. می‌خواستم ببینم‌شان که نقاش گفت: نرو! دست و صورت‌شان را زخمی کردند. این حرف به ترسم می‌افزود. برگشتم سر جایم. دوباره به تخته خیره شدم. نوشته بود«گروه سرود منتظران مهدی».

آن روز با دختران زیادی آشنا شدیم. حرف زدیم و آنچه شنیدیم جز درد و بیچاره‌گی نبود. همین که سلام می‌کردیم و از چگونگی حال و احوال شان می‌پرسیدیم سریع می‌زدند زیر گریه. یکی از آن دختران فاطمه است که از پایش معیوب شده است. دوست نزدیک فاطمه یکی از دخترانی‌ست که قبلاً می‌شناختم. هر از گاهی برایم پیام می‌گذارد، حرف می‌زنیم و درخواست کمک می‌کند. سعی می‌کنم حواسش ‌را پرت کنم، به حرف و حوادث زیباتر و به دور از اتفاق نهم می! اما هر جمله‌ای که می‌نویسد حتمی یک نشانه‌ای از آن روز در جمله و حرفش هست. می‌گوید آن روز واقعاً فکر کردم مُردم. هنوز هم ذهنم مرده است. هنوز رویا‌هایم را به یاد نمی‌آورم. هنوز آن روز را فراموش نکردم که از یک صنف پنجاه نفری، چهار نفر در چهار کنج صنف نشسته بودیم. می‌گوید تا هنوز درسی که آن روز می‌خواندیم را یاد نگرفته‌ام و هنوز هر شب کابوس می‌بینم.

همچنان بخوانید

طالبان یک دختر جوان را از جاده شهید مزاری در غرب کابل ربودند

پس از تسلط گروه طالبان، رویاهای دختران در سیاه‌چالهٔ ناامیدی است

Share on facebook
Share on twitter
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on linkedin
Share on email
Share on print
کلمات کلیدی: غرب کابلمکتب سیدالشهدا

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پرخواننده‌ترین‌ها

طالبان یک دختر جوان را از جاده شهید مزاری در غرب کابل ربودند

آزار جنسی گدایان شهر توسط عابران و طالبان

طالبان در کابل یک دختر را با پدرش زیر رنجر لِه کرده کشتند

یک مرد در هرات به اتهام فروش مادرش در بدل ۴۵٠ هزار افغانی بازداشت شد

یک زن متأهل در فاریاب در بدل ۱۶٠ هزار افغانی فروخته شد

به یاد دختران غرب کابل؛ خاطره‌ای از مکتب سیدالشهدا

توافق طالبان و شورای علمای شیعه برای «دخالت در حریم خصوصی مردم» و تطبیق فرمان‌های این گروه

عفو بین‌الملل: طالبان برای «مرگ تدریجی زنان» سیستم سرکوب ایجاد کرده است

زندان بی‌دیوار ترنس‌جندرها؛ زندگی در خفا، خشونت جامعه و شکنجه‌ی طالبان

«زنان نخستین قربانی جنایت پاکستان در واخان هستند»

Facebook Twitter Youtube

نیمرخ رسانه‌‌ای آزاد است که تلاش می‌کند با نگاهی ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان بپردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پُرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما

صاحب امتیاز و مدیر مسئول: فاطمه روشنیان
سردبیر و ویراستار: امان میرزایی
سردبیر بخش آنلاین: حسین احمدی
گزارشگران: لطیفه سادات موسوی، معصومه رها و زهرا سالومه
صفحه‌آرا: اسماعیل لعلی

نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

طراحی، برنامه‌نویسی و اجرای وبسایت  iNasri ⚒

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر