نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

شهربانو در آوارگی و مهاجرت

  • معصومه رها
  • 7 جدی 1400
IMG_20211227_223637_829

در بیست سال گذشته جنگ، فقر و بی‌کاری مهم‌ترین عوامل مهاجرت‌ها بوده، اما هستند کسانی‌که با تمام این‌ها کنار می‌آیند و دوست ندارند آواره شوند چون ساختن زندگی نو، پذیرفتن ارزش‌ها و فرهنگ جدید و شروع از نقط‌ی صفر، توان و نیروی محکم‌تری را می‌خواهد.

شهربانو حیدری، بانویی که با سقوط افغانستان و حاکم شدن جنگجویان طالبان، به کشور ایتالیا مهاجر شده است به نیمرخ می‌گوید: «زندگی‌مان را در افغانستان با تمام چالش‌های دامن‌گیر، با مشقت‌ها ساختیم و نیمی از عمرمان صرف آن شد و اکنون که جنگ، ناامنی و سیاست‌های ناپایدار باعث گردیده تا همه چیز را از دست بدهیم و به کشور دیگر آوره شویم؛ حال دو باره ساختن و دویدن برای فراهم کردن یک زندگی مطلوب کار دشواریست؛ چون نیرو و اشتیاق ۲۰ سال پیش برای‌مان نمانده است.»

شهربانو در دانشگاه تعلیم و تربیه کابل کمپیوتر ساینس خوانده، و ماستری‌اش را در همین رشته از دانشگاه کیت کشور هند بدست آورده است. او ۵ سال در تربیت معلم ولایت بامیان و نیز در دانشگاه‌های خصوصی شهر کابل تدریس کرده است.

خانم حیدری در بامیان شورای اجتماعی زنان را با چند تن از بانوان فعال دیگر تاسیس کرده بود که پروژه‌های سوادآموزی، حرفه و فن، آموزش کمک‌های اولیه، ارتقای ظرفیت و آگاهی دهی زنان از حقوق اولیه و شهروندی‌شان را پیاده و عملی ساختند و هم‌چنان معاون یک نهاد تحقیقاتی نیز بوده است.
او دشواری‌های مهاجرت را در زمانی که در کشور هند دروس ماستریش را پیش می‌برد، تجربه کرده بود و از همین سبب هیچ‌گاهی به فکر زندگی کردن در بیرون از افغانستان نبوده است؛ اما سقوط کابل این آرزوی نداشته‌اش را محقق نموده و او را آواره‌ای شهر روم، کشور ایتالیا ساخته است.

شهربانو به نیمرخ از آن روز که پایه‌های زحمات بیست ساله‌اش فرو ریخت و او را همانند شهاب سنگی از خانواده و دوستانش فرسنگ‌ها دور پرتاب نموده است، می‌گوید: «آن روز لعنتی در اداره‌ی دانش‌گاه ابن‌سینا، همرای چند تن از استادان نشسته بودیم و در مورد سقوط بامیان، زادگاه و شهر آرزوهایم بحث و گفتگو داشتیم که ناگهان تلفن‌ام زنگ خورد و یکی از استادانم پشت تلفن بود که بدون مقدمه‌ای گفت: هرچه عاجل‌تر خود را به خانه برسان که شهرکابل نیز رو به سقوط است. با حالت مغموم از دانش‌گاه برآمدم. در سرک‌ها موتر به ندرت دیده می‌شد و با سرعت از کنارم می‌گذشت. پیاده تا پل‌سرخ آمدم و از آن‌جا سوار موتر شده و خود را به اتاق‌ام رسانیدم. خانه‌ای که من همراه با چند تن از خانم‌های دیگر زندگی می‌کردیم، هم‌جوار با خانه‌ای استاد محقق بود و یکی از خانم‌های هم‌اتاقی‌ام نیز در یک نهاد رییس بود و در بست بلند سیاسی کار می‌کرد که این دو مورد باعث آشفتگی بیشتر ما شده بود. همه در صدد بودیم که چطوری از اتاق بیرون شویم که مبادا گروه طالبان تلاشی خانه به خانه کنند و تمام اسناد و مدارک‌مان را جز مدارک تحصیلی سوختانده و از بین بردیم».

شهربانو در آوارگی و مهاجرت
شهربانو در یک گفتمان علمی در مورد زنان

شهربانو در ادامه‌ سخنانش می‌افزاید که «با ترس و هراس از اتاق برآمدم و به خانه‌ای دخترکاکایم در دشت برچی رفتم. دختر کاکایم نیز به راه بیرون رفت از افغانستان می‌اندیشید. آن روزها هیچ‌گاهی از یادم نخواهد رفت. همه درها به رویم بسته شده بود و دخترکاکایم نیز بعد چند روز از آمدن طالبان، افغانستان را ترک کرد و خانه‌اش را نیز به صاحب‌‌اش تحویل داد. من مانده بودم و تنهایی! جرات بامیان رفتن را هم نداشتم؛ چون بامیان هم جای زیستن برای من نبود و بارها در نشست‌های گفتمانی و مطبوعاتی در مورد طالبان صحبت کرده بودم و با مولوی‌های بامیان بحث‌های داشتیم. و ترس این‌که اگر بامیان بروم، مولوی‌های عقده‌ای، راپوری من را به جنگ‌جویان طالب بدهند و ترس محکمه‌ای صحرای پشتم را لرزاند. به ناچار خانه‌ی عمه‌ام رفتم و تمام وقتم صرف آن شد که به هر آدرس ایمیلی که در صفحات مجازی شریک می‌شد، ایمیل می‌زدم و اسناد می‌فرستادم که متاسفانه هیچ جوابی دریافت نکردم و ناامیدی مفرطی مرا فرا گرفته بود. یک شب به دوستم که در یک کشور اروپای زندگی می‌کند. با او در مورد وضعیت زندگی مردم و خودم صحبت کردم و تقاضای کمک نمودم. او هم تمام مشخصاتم را گرفت و گفت که منتظر خبرش باشم. چند روز بعد درست راس ساعت ۶ بعد از ظهر، دوستی که مشخصاتم را گرفته بود، برایم پیام گذاشت که هرچه عاجل‌تر خودم را به میدان هوایی کابل برسانم. از یک طرف ترس و هراس تنهایی‌ام در مسیر راه و از طرف دیگر غم نبودن خانواده‌ام مرا چنان آشفته ساخته بود که یادم رفت تا بپرسم در کدام کشور خواهم رفت؛ فقط از بردن خانواده‌ام یاد کردم که جواب منفی داد و گفت: اگر می‌خواهی خودت را بیرون بکشی برو میدان هوایی و برای خانواده‌ات امکان‌اش نیست. درماندگی و پریشانی سبب گردید تا آدرس را درست نخوانم و تا ۲ بجه شب در چهار اطراف میدان هوایی سرگردان شدم و بعد پایین و بالا رفتن‌های مکرر، بالاخره به سختی آدرس را پیدا کردم و هشت بجه صبح خودم را به دروازه‌ی میدان هوای رسانیدم. در دروازه‌ای میدان هوایی که مرا آدرس دادند، گروه امنیتی ایتالیایی مقرر شده بودند و ترجمان افغانی که از قوم تاجک بود نیز همراه‌شان بودند و همراه با من چندین نفر دیگر هم ایمیل دریافت کرده بودند که من در کنار ایمیل و مشخصات داده شده‌ام، قبولی از دانشگاه Sapienza کشور ایتالیا را نیز به همراه داشتم؛ اما متاسفانه ترجمان‌؛ فقط مردم تاجک را کمک می‌کرد و داخل میدان راه می‌داد که در آن جمع یک خانم هزاره با چهار فرزندش نیز بود که خودش با سه فرزند خود داخل شد و یک پسرش مانده بود و گروه امنیتی امریکایی‌ها او را راه نمی‌داد و باعث گردید تا من مداخله کنم و با یک پولیس امریکایی جر و بحث کردم که او مرا به ناگاه سیلی زد. همان لحظه به حالت رقت‌بار خود و مردمم گریستم و از این‌که کاری از دستم ساخته نبود، حس تنفر شدید از گروه طالبان در وجودم جوانه زد».

شهربانو بعد از ۴۸ ساعت موفق می‌گردد تا داخل طیاره شود و به سوی سرنوشت نامعلوم‌اش پرواز کند. او و هم‌سفرانش را به کویت و از آن‌جا به ایتالیا می‌برند. آن‌ها را تا هشت شبانه روز در کمپی که نزدیک شهر روم با فاصله‌ای دو ساعته موقعیت دارد، نگه‌می‌دارند. در کمپ نیز با مشکلات بهداشتی و… رو به رو می‌شوند و آن‌ها را در خیمه‌های که در کنار هم برپا کرده بودند، جا به جا می‌کنند. شهربانو با فشار روحی سختی مواجه می‌شود؛ فکر این‌که پدر پیرش که تنها نان‌آورش او بود و از طرف دیگر سیم‌کارت و انترنت در دسترس نداشت تا بداند چه حال و روزی بدون او دارد و این‌که قصر آرزوهایش با خاک یک‌سان شده بود، همه و همه دست به دست شده و به افکار شهربانو هجوم می‌آوردند و او را از دورن می‌خوردند که باعث می‌شد تا ساعت‌ها را با خوابیدن سپری کند.

بعد از هشت روز آن‌ها را از کمپ به جنوب کشور ایتالیا شهری به نام Montalbano انتقال می‌دهند. کشور ایتالیا جای سختیست برای زندگی کردن، زبان‌ پیچیده و سخت دارد که آموختن آن حداقل یک سال را در بر خواهد گرفت و برای زن تنهایی مثل شهربانو که تحصیل کرده و ماستر رشته کمپیوتر ساینس است و در افغانستان از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار بوده و هم‌چنان معاش خوبی می‌گرفته و کنار آمدن با ارزش‌ها و فرهنگ و رسوم متفاوت، واقعن دشوار است؛ اما شرایط پیش آمده در افغانستان دیگر جای زندگی کردن برای زنان نیست. زنانی که تحصیل کرده بودند و با شکستاندن تابوهای جامعه در اجتماع برای خودشان جایگاه خاصی ساخته بودند و وکیل، استاد و خبرنگار… بودند.
گرچه یکی از اساسی‌ترین مبانی نظری کمک به پناهجویان و آوارگان، احترام به حقوق بشری و توازن حقوقی انسانی آنها است و کشورهای مهاجر‌پذیر تلاش می‌کنند تا حفظ کرامت بشری و ارزش‌های دینی و فکری مهاجرین را در نظر بگیرند و به بهبود شرایط زندگی آنها توجه کنند و باورهای صلح، توسعه، برابری، حذف فقر، عدالت اجتماعی و امید به آینده را برای آنها ترسیم سازند؛ اما برای یک مهاجر ساختن هویت دوباره و تقابل با ایدولوژی‌ جدید، کار آسانی نیست و سال‌ها برای دو باره ساختن باید سعی و تلاش کرد.

خانم حیدری از روند تخلیه‌ای کشورهای خارجی به نیمرخ می‌گوید که «روند تخلیه شفاف نبوده و کارمندان موسسات خارجی؛ حتا دورترین اقوام‌شان را از افغانستان بیرون کشیدند و انسان‌های آسیب‌پذیری مانند(خبرنگاران، فعالین مدنی، فعالین حقوق زن، هنرمندان و پولیس زن) هم‌چنان در افغانستان باقی ماندن و آنانی که تحت نام این اقشار از افغانستان خارج شدند، توسط ترجمان‌های که در میدان هوایی کابل با گروه امنیتی خارجی‌ها همکار بودند.
شهربانو رفتن خود را به ایتالیا یک چانس خوانده و اگر روزی اوضاع افغانستان به همان اوضاع ۵ ماه پیش برگردد؛ دو باره به وطن‌اش باز خواهد گشت و برای شگوفایی کشورش دوباره تلاش خواهد کرد.

او آینده‌اش را متاثر از زندگی گذشته‌اش می‌داند و می‌گوید «اگر در ایتالیا ماندم، نهایت تلاش‌ام را خواهم کرد تا دو باره برخیزم و برای آرزو و اهدافی که برای زنان زادگاهم(بامیان) داشتم، مبارزه خواهم کرد و هیچ‌گاهی شکست برایم قابل قبول نیست و از زنان کشورم که در افغانستان باقی مانده است نیز تقاضا دارم که ظلم را نپذیرند و محکم به مبارزات شان ادامه دهند؛ در صورتی که آینده‌ای برای زنان هم‌وطن‌ام با گروه طالبان نمی‌بینم و هر روز به بهانه‌‌های مختلف، محدودیت‌های بیشتری برای‌شان وضع خواهد شد که در زمان مذاکرات صلح نیز باورمند به این بودم که طالبان همان طالبان بیست سال پیش است و خواهند بود و به نقش زنان در جامعه نقط‌ای پایان باید گذاشت. متاسفانه فعلن شاهد آن هستیم و روزی اگر طالبان شکست بخورند و بروند؛ این نتیجه‌ای مبارزات زنان کشورم خواهد بود.»

همچنان بخوانید

فعالان حقوق زن در تبعید؛ از بی‌سرنوشتی تا خطر زندان و اخراج اجباری

فعالان حقوق زن در تبعید؛ از بی‌سرنوشتی تا خطر زندان و اخراج اجباری

23 سنبله 1402
دختر مهاجر

غربت و مرارت‌های آن؛ قصه‌های یک دختر مهاجر

8 سنبله 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: زنان و مهاجرت
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
هبوط در تاریکی
هزار و یک شب

هبوط در تاریکی؛ روایت دردناکِ مینه از کودکی تا بزرگ‌سالی

30 سنبله 1402

مینه (مستعار) دختری ۲۸ساله است که خاطرات زنده‌گی‌اش از کودکی تا بزرگ‌سالی، چیزی جز پژواکِ درد و مظلومیت نیست. او از کودکی، مورد سوءاستفادۀ جنسی شوهرعمه‌اش قرار می‌گیرد و این اتفاق، سرآغازی برای سقوط ممتدِ...

بیشتر بخوانید
به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی
گوناگون

به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی

27 سنبله 1402

از دور به او نزدیک شدم. چهره‌اش آشنا به نظر می‌رسید اما باورم نمی‌شد چنین تصادفی با او روبه‌رو شوم. 

بیشتر بخوانید
طوق تلخِ نازایی بر گردنِ شیرین
گزارش

طوق تلخِ نازایی بر گردنِ شیرین

28 سنبله 1402

شیرین نام دارد اما در تمام دوران‌ زنده‌گی‌اش طعم شیرینی را نچشیده و همیشه با اتفاقات تلخِ زنده‌گی همدم بوده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN