نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

یونیفورم مکتب را نگه داشتم به امید روزی‌ که مکاتب دخترانه باز شود

  • نیمرخ
  • 17 جدی 1400

نویسنده: نگیتا ظفریان، متعلم صنف دهم یکی از مکتب‌های خصوصی شهر کابل

با بازگشت «طالبان» و رفتار نامناسب آنها با زنان و ممانعت دختران از آموزش و کار، امید و برنامه‌های زنان جای‌شان را به یأس و بی‌سرنوشتی داده است. نسل جدید و دختران تحصیل‌کرده که در تلاش خلق آینده‌ی بهتر برای هم‌نسلان خود بودند با ورود گروه افراطی طالبان در خانه محبوس شدند.

برای من و هم‌نسلانم که همیشه در تلاش ساختن یک جامعه‌ی ایده‌آل بودیم، خانه‌نیشنی حکم اعدام را دارد. در کم‌تر از پنج ماه اخیر که طالبان کنترل افغانستان را به دست گرفته است من به عنوان یک دانش‌آموز در میان روزمره‌گی‌های خانه گم شده‌ام، به جز انجام کارهای روزمره‌ی خانه، کار دیگری انجام نداده‌ام. فکر می‌کنم این دقیقا همان چیزیست که طالبان می‌خواهند.

لباس مکتبم را برای زمانی که دوباره نیاز داشته باشم آماده نگاه می‌کنم، از دیدن کتاب‌ها، بیک، کفش و یونیفورم مکتبم که دست‌نخورده و در گوشه‌ی اتاق افتاده‌اند، غصه می‌خورم. بعید می‌دانم تا زمانی که طالبان در قدرت باشند به ما اجازه‌ی ادامه‌ی تحصیل بدهند. اگر اجازه دهند بازهم امکان کارکردن و حضور زنان در اجتماع هنوز جای سوال است.

هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم به یاد می‌آورم چطور با همصنفی‌هایم در حویلی مکتب جمع می‌شدیم و سرود ملی افغانستان را می‌خواندیم. هر بار که به یاد آن روزها می‌افتم ناامید‌تر می‌شوم. وقتی به دلخوشی‌ها و امیدواری‌های گذشته‌ام می‌نگرم و به آینده‌ی سیاه تحت حاکمیت طالبان فکر می‌کنم، فقط آرزو می‌کنم کاش دست‌هایم آنقدر بزرگ می‌بود که می‌توانستم چرخ فلک را به کام مردم رنجدیده و بیچاره‌ی این سرزمین بچرخانم!

همه‌ی امید ما دختران، داشتن فردای روشن‌تر است. اما برای رسیدن به فردای روشن چشم به راه دستانی نشسته‌ایم تا گره از کار فروبسته‌ی ما بگشاید.

امروز، اطلاع‌نامه‌ی صنف دهم مکتب را گرفتم. آری، اول نمره‌ی صنف شده‌ام. این موفقیت لحظه‌ای مرا خوشحال ساخت. اما یک لحظه بود، فقط یک لحظه. وقتی به این فکر کردم که در صنف یازدهم چگونه اول‌نمره شوم، به یاد آوردم که من حق رفتن به مکتب را ندارم. ذهن خود را به وضعیت موجود در جامعه‌ام بازگشتاندم و ابر ناامیدی بر سرم سایه افگند. یعنی چه که دختران افغانستان اجازه ندارند بیشتر از صنف ششم درس بخوانند؟

خواست ما از جامعه‌ی جهانی و امریکا این است که من و دیگر دختران افغانستان را از این زندان اجتماعی نجات دهند. نیازی نیست همه‌ی زنان افغانستان را از کشور خارج کنید، فقط میله‌های این زندان را که طالبان برای محدود ساختن ما ساخته‌اند بشکنید.

انسان موجود اجتماعی و کاوشگر است. زندگی بدون درس و تحصیل برای ما معنا ندارد. لطفا گروه طالبان را وادار بسازید تا مانع رشد استعدادهای نهفته در این سرزمین نشود.

برای من خیلی سخت است که در شرایط کنونی زیرسایه‌ی طالبان صدایم را بلند کنم. قطعاً از طرف گروه طالبان سرکوب می‌شوم، همچنان که در ماه‌های اخیر در کابل با خشونت راهپیمایی‌های زنان را برهم زدند. اما معقول خواهد بود که زنان از هر طریقی و در هر فرصتی صدای شان را بلند کنند تا صداهای سرکوب‌شده و ناشنیده‌ی ما را جهان بشنود. شاید گرهی گشاده و یا میله‌ای از این زندان شکسته شود تا حداقل ما به شرایطی که همین دیروز(قبل از طالبان) داشتیم و زندگی می‌کردیم دست یابیم.

همچنان بخوانید

دانشجویان دختر

دانشجویان دختر: از دست طالبان در هیچ‌جایی در امان نیستیم

16 دلو 1401
ممنوعیت آموزش دختران

500 روز ممنوعیت آموزش دختران؛ ستیز طالبان، ناکامی جهان و تغییر رویکرد زنان

14 دلو 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق آموزش زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
نجمه
هزار و یک شب

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401

نجمه را در پانزده سالگی به شوهر دادند. خودش می‌گوید به راستی مرا به شوهر دادند، من چیزی از ازدواج نمی‌دانستم.شانزده ساله بود که دختری به دنیا آورد و اسمش را گلنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN