نویسنده: نگیتا ظفریان، متعلم صنف دهم یکی از مکتبهای خصوصی شهر کابل
با بازگشت «طالبان» و رفتار نامناسب آنها با زنان و ممانعت دختران از آموزش و کار، امید و برنامههای زنان جایشان را به یأس و بیسرنوشتی داده است. نسل جدید و دختران تحصیلکرده که در تلاش خلق آیندهی بهتر برای همنسلان خود بودند با ورود گروه افراطی طالبان در خانه محبوس شدند.
برای من و همنسلانم که همیشه در تلاش ساختن یک جامعهی ایدهآل بودیم، خانهنیشنی حکم اعدام را دارد. در کمتر از پنج ماه اخیر که طالبان کنترل افغانستان را به دست گرفته است من به عنوان یک دانشآموز در میان روزمرهگیهای خانه گم شدهام، به جز انجام کارهای روزمرهی خانه، کار دیگری انجام ندادهام. فکر میکنم این دقیقا همان چیزیست که طالبان میخواهند.
لباس مکتبم را برای زمانی که دوباره نیاز داشته باشم آماده نگاه میکنم، از دیدن کتابها، بیک، کفش و یونیفورم مکتبم که دستنخورده و در گوشهی اتاق افتادهاند، غصه میخورم. بعید میدانم تا زمانی که طالبان در قدرت باشند به ما اجازهی ادامهی تحصیل بدهند. اگر اجازه دهند بازهم امکان کارکردن و حضور زنان در اجتماع هنوز جای سوال است.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم به یاد میآورم چطور با همصنفیهایم در حویلی مکتب جمع میشدیم و سرود ملی افغانستان را میخواندیم. هر بار که به یاد آن روزها میافتم ناامیدتر میشوم. وقتی به دلخوشیها و امیدواریهای گذشتهام مینگرم و به آیندهی سیاه تحت حاکمیت طالبان فکر میکنم، فقط آرزو میکنم کاش دستهایم آنقدر بزرگ میبود که میتوانستم چرخ فلک را به کام مردم رنجدیده و بیچارهی این سرزمین بچرخانم!
همهی امید ما دختران، داشتن فردای روشنتر است. اما برای رسیدن به فردای روشن چشم به راه دستانی نشستهایم تا گره از کار فروبستهی ما بگشاید.
امروز، اطلاعنامهی صنف دهم مکتب را گرفتم. آری، اول نمرهی صنف شدهام. این موفقیت لحظهای مرا خوشحال ساخت. اما یک لحظه بود، فقط یک لحظه. وقتی به این فکر کردم که در صنف یازدهم چگونه اولنمره شوم، به یاد آوردم که من حق رفتن به مکتب را ندارم. ذهن خود را به وضعیت موجود در جامعهام بازگشتاندم و ابر ناامیدی بر سرم سایه افگند. یعنی چه که دختران افغانستان اجازه ندارند بیشتر از صنف ششم درس بخوانند؟
خواست ما از جامعهی جهانی و امریکا این است که من و دیگر دختران افغانستان را از این زندان اجتماعی نجات دهند. نیازی نیست همهی زنان افغانستان را از کشور خارج کنید، فقط میلههای این زندان را که طالبان برای محدود ساختن ما ساختهاند بشکنید.
انسان موجود اجتماعی و کاوشگر است. زندگی بدون درس و تحصیل برای ما معنا ندارد. لطفا گروه طالبان را وادار بسازید تا مانع رشد استعدادهای نهفته در این سرزمین نشود.
برای من خیلی سخت است که در شرایط کنونی زیرسایهی طالبان صدایم را بلند کنم. قطعاً از طرف گروه طالبان سرکوب میشوم، همچنان که در ماههای اخیر در کابل با خشونت راهپیماییهای زنان را برهم زدند. اما معقول خواهد بود که زنان از هر طریقی و در هر فرصتی صدای شان را بلند کنند تا صداهای سرکوبشده و ناشنیدهی ما را جهان بشنود. شاید گرهی گشاده و یا میلهای از این زندان شکسته شود تا حداقل ما به شرایطی که همین دیروز(قبل از طالبان) داشتیم و زندگی میکردیم دست یابیم.