نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

تجربۀ تلخ زنان از حضور گروه طالبان

  • معصومه رها
  • 7 دلو 1400

زنان افغانستان با موجودیت طالبان، دیگر روزگار خوشی را تجربه نخواهند کرد

این روزها زمان در افغانستان به کندی در گذر است؛ اما در شهر کابل زندگی سخت‌تر و ناممکن‌تر شده و سردی هوا، فقر و ناداری و بی‌کاری، چنان دست و پا‌گیر مردم گشته که نمی‌توان به زنده بودن و زنده ماندن امیدوار بود.

 زهرا خانم ۴۵ ساله‌ که با خانوادۀ شش نفری خویش در گوشۀ دور افتادۀ دشت برچی کابل زندگی می‌کند نیز از روی بد زندگی‌ به دور نمانده و فقر و تنگ‌دستی دامن‌گیر خانوادۀ او شده و داشتن یک قرص نان به اندازۀ یک مثقال طلا برای‌شان ارزشمند گردیده است. خانم زهرا چهار فرزند خُردسال دارد و شوهری که مریض است و چهار سال آزگار، باری بر دوش او شده و از دیسک کمر و درد شدید استخوان رنج می‌برد. علی شوهر زهرا، توان انجام دادن هیچ کار سبک و سنگین را ندارد و پولی برای درمان نیز در بساط‌‌شان موجود نیست. خانم زهرا تا چند ماه پیش که هنوز مردم افغانستان زیر چتر جمهوریت نفس می‌کشیدند، صفاکار یک مکتب خصوصی در دشت برچی کابل بود. با معاش شش هزاری برای خانوادۀ خویش، نان خشک بخور و نمیری را تهیه می‌کرد و در کنار آن با خامک دوزی یخن‌های مردانه و زنانه، کرایۀ خانه و مقداری از دوای شوهرش را می‌گرفت؛ اما با آمدن طالبان، همین روزنۀ رزق‌‌ و روزی او نیز به رویش بسته شده و زندگی دارد روی زشتی و سختی‌اش را به او نشان می‌دهد.

خانم زهرا به نیمرخ می‌گوید:« با آن‌که روی خوش زندگی را هیچ‌گاهی من و خانواده‌ام تجربه نکردیم و همیشه با نان بخور و نمیری زندگی‌مان را سپری می‌کردیم؛ اما باز هم برایم جای شکر بود؛ چون حداقل پول نان خشک را می‌توانستم برای فرزندانم تهیه کنم، یک دخترم با همکاری ادارۀ همان مکتبی که صفاکارش بودم، رایگان در آن مکتب درس می‌خواند. شوهرم که با انجام دادن کارهای شاقه‌، گرفتار این مریضی شده تا دو سال پیش که کارگر بنایی بود؛ مجبوراً در سردی‌ها و گرمی‌ها کار می‌کرد تا خرج و مصارف‌مان را تهیه کند؛ اما روماتیزم و دیسک کمر او را از کار کردن باز ماند و ناداری و فقر وادارم ساخت تا در بیرون از خانه در کنار خامک‌دوزی کار پیدا کنم و خرج و مصارف خانه را به عهده بگیرم».

زهرا که اشک در چشمان ریز او حلقه زده و ناامیدی در ورای کلماتی که از زبانش می‌تراوید به وضوح آشکار بود، در ادامه‌ افزود:«هیچ گاهی فکر نمی‌کردم که زندگی تا این حد دشوار و غیر قابل تحمل گردد و خانواده‌ام یک هفته خوردن نان خشک و آب جوش را تجربه کنند».

 زهرا بر این باور است که:« چراغ ظلم تا سحر نخواهد سوخت و این شب ظلمانی روزی به پایان خواهد رسید؛ اما اگر تا رسیدن روشنی سحر، نفسی برای زنده ماندن برای‌مان باقی بماند، این تجربۀ تلخ را هیچ‌گاه از خاطر نخواهیم برد و با یادآوری این روزگار، بغض تلخی بر گلوی‌مان گره خواهد بست.

زهرا معتقد است «زنان افغانستان با موجودیت طالبان، دیگر روزگار خوشی را تجربه نخواهند کرد، ترس و وحشت از محکمه‌های صحرایی تا لحظات مردن همراه‌شان خواهد بود و اگر روزی گروه طالبان از افغانستان بیرون رانده شوند، تولد دوبارۀ زنان افغانستان بوده و این امید ما را به زنده بودن فراخوانده و زنده نگه می‌دارد».

خانم زهرا می‌گوید:«اگر خودمان تقلا و تلاش برای رهایی از این تاریکی و ظلمت را نداشته باشیم از کشورهای خارجی انتظار کار ریشه‌ای و از طالبان انتظار انسان‌های مدرن بودن را نباید داشت».

همچنان بخوانید

زنان به چه قیمتی پاکبانی می‌کنند؟

زنان به چه قیمتی پاکبانی می‌کنند؟

18 دلو 1401
نجمه

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401
موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
نجمه
هزار و یک شب

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401

نجمه را در پانزده سالگی به شوهر دادند. خودش می‌گوید به راستی مرا به شوهر دادند، من چیزی از ازدواج نمی‌دانستم.شانزده ساله بود که دختری به دنیا آورد و اسمش را گلنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN