در این هیاهو بازار که هیولای فقر و بیکاری در گریبان اکثریت مردم افغانستان چنگ انداخته وبه ندرت انسانی را میشناسیم که ناناش را با همسایۀ گرسنهاش نصف کند، اما خانمی از فرسنگها دور حس بشردوستانهاش، او را وادار ساخته تا برای هموطنی فقیر که بعد حاکم شدن جنگجویان طالبان بر شهر کابل،ناداری دامنگیرشان شدهاست، ماهانه به اندازۀ توان خویش کمک اقتصادی نموده و آنان را از گرسنگی و فقر نجات دهد.
آرزو گلزاری خانم ۵۶ ساله که درست ۴۱ سال پیش، زمانی که افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شده بود، همراه با شوهرش مجبور به ترک وطن گردید و در آوان نوجوانی خویش طعم تلخ مهاجرت را چشیده است.
گلزاری در سال ۱۳۵۹ نخست به کشور ایران و از آنجا با شوهر و یگانه دخترشان به کشور ترکیه مهاجر شدند. آنها با توقف کوتاهی در کشور ترکیه بار دیگر با کولهباری از خاطرات تلخ و شیرین زندگیشان در عالم مهاجرت، راهی کشور آلمان میگردند و در آلمان ساکن میشوند.
خانم آرزو به نیمرخ از خاطرات مهاجرتاش در ایران میگوید:«شوهرم کارگاه خیاطی در شهر تهران باز نمود و شغل پر درآمدی داشت. با دوستان و همسایگان ایرانیمان روابط خوبی داشتیم و کمتر احساس مهاجر بودن به ما دست میداد و به ندرت با ایرانیتباران مواجه میشدیم که همراهمان رفتار زشت کرده و ما را افغانی خطاب کنند؛ ولی مهاجرین افغانی کسب و کار درست نداشتند و اکثریت در کارهای شاقۀ بنایی و دستفروشی مشغول بودند و زندگی بر وفق مرادشان نمیچرخید».
خانم آرزو مهاجرت را یکی از پدیدههای سیاستهای نادرست و جنگهای نیابتی که در افغانستان در سالیان سال جریان داشته و دارد، میپندارد و اینکه سرنوشت هموطنانش را به جنگ و خونریزی عجین میبیند، سخت متأثر بوده و به ادامۀ سخنانش میافزاید: «اگر در کشورم جنگ نمیبود و من مهاجر نمیشدم؛ امروز یک زن با درجۀ بلند تحصیلی میبودم و شاید بر آرزوهایم جامۀ عمل میپوشانیدم. از طرف دیگر وقتی حالت زنان افغانستان را در این شرایط در رسانهها و صفحات مجازی میبینم، بیشتر متأثر میشوم. زنان زیادی از هموطنانم که در طی بیست سال گذشته با تمام مشکلات و معضلات اجتماعی و سیاسی که فراروی زندگیشان بودند، تحصیل کردند و شاغل شدند و در بعضی از پستهای دولتی راه یافته بودند، اکنون در زیر سایۀ اشغالگران طالب به حاشیه رانده شدند و تمام دستاوردها وآرزوهایشان پامال یک عده جنگطلب و ددمنش گردیده است، زنانی که نانآور فامیل چندین نفری خویش بودند و حال دچار اوضاع رقت باری هستند که هضم کردن آن زندگی سخت و ناممکن است».
گلزاری همیشه کمکهای انسان دوستانهاش را از دوست، آشنا و اقوامی که شرایط مناسب اقتصادی نداشتند، دریغ نکرده وبه اندازۀ توانش به دوستانی که در افغانستان زندگی میکردند، کمک و همکاری کرده است و اما حادثهی ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ که با کمال ناباوریها با هجوم جنگجویان طالب در کابل و تسلط کاملشان بر سراسر افغانستان اتفاق افتاد، خانم گلزار را وادار کرد تا در کنار کمکهایش به دوستان و آشنایانش، به دو خانوادهی دیگر که در شهر کابل زندگی میکنند و ناداری دامنگیرشان گردیده، نیز کمک و همکاری نماید و همچنان یک پسر یتیم دیگر را که در شهر کابل از داشتن خانواده محروم گردیده را به فرزندی قبول کند و تمام مخارج زندگی او را به دوش بگیرد.
گلزاری به نیمرخ گفت:« زمانی که در رسانهها و صفحات مجازی از حالت رقتبار هموطنانم آگاه شدم و اینکه طالبان با وضاحت گفتند که مردم رزق و روزیشان را از خداوند بخواهند، در صفحۀ مجازیام نوشتم که هر فردی که در خارج از افغانستان زندگی میکند، خرج یک فامیل در افغانستان را به عهده بگیرد تا هموطنان خویش را از گرسنگی نجات بدهیم و در این شرایط حساس تنهایشان نگذاریم؛ اما هیچکس به نظرم توجه نکرد و خودم به تنهایی تأمین مخارج دو خانواده را به دوش گرفتم».
بانو گلزاری در کنار کمکهای خیرخواهانهاش برای کودکانی که در سرکها زندگی میکنند و یا کارگرند، لباس گرم زمستانی تهیه نموده و مقداری غذا و خوراک به آنها کمک کردهاست و مخارج زندگی خواهرزادهاش را نیز که با آمدن طالبان، شوهرش بیکار شده به عهده گرفته است.
در صفحۀ مجازی خانم گلزاری که چندین ویدیو از او با چشمان اشکبار که از حالت و اوضاع نابسامان هموطنانش یاد میکند و یا از زندگی همجنساش در زیر سایۀ طالبان میگوید، میتواند از نهایت حس انسان دوستانهاش یاد کرد و وی را یک بانوی دلسوز و دلرحم یافت.