گفتوگو با زینب حسینی اولین زن دونده ماراتن در افغانستان که بعد از سقوط کابل به دست گروه تروریستی طالبان به آمریکا رفته است.
نیمرخ: از زندگی زینب حسینی به عنوان یک ورزشکار موفق و دغدغههایش بگویید؟
پاسخ: زینب حسینی هستم، فارغالتحصیل رشتۀ علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه ابنسینا در افغانستان. لیسانس دیگهای در بخش مهندسی شبکه و دیپلم دو سالۀ خلبانی هواپیما دارم که همۀ این مدارک برای ما بیهودهاست در آمریکا. در اینجا مدارک تحصیلی ما هیچ اعتباری ندارد. حدود پنجماه میشود که مهاجرت اجباری کردم به نیویورکسیتی و قبلاً در شهر مزارشریف زندگی میکردم. مدت کوتاهی در کابل بودم و در یکی از ارگانهای خارجی در بخش تعلیم و تربیت، ورزش و جوانان کار میکردم.
نیمرخ: جزئیات اتفاقاتی که برای شما به عنوان یک زن موفق در افغانستان رخ داده( ورزش، کار، آرزوها و مشکلات) را برای ما بیان کنید؟
پاسخ: پدر ومادرم در نوجوانی، زمان جنگ شوروی بر اثر فقر و مشکلات به ایران مهاجرت کردند، بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به افغانستان برگشتیم، در زمان برگشت، خواهران و برادرانم همه زیر ۱۸ سال بودیم و در افغانستان دوران پساطالبانی بود هنوز. نبودن امکانات، آب و برق، گرسنگی، فقر و نگاه طالبانی در جامعه همچنان وجود داشت. ما کودکانی بودیم که باید خود را با این شرایط وفق میدادیم. من و خواهرم پی بردیم که سواد صنف هشت و نه ما بسیار متفاوتتر از کودکان افغانستان است و میتوانیم به دخترانی که از جریان مکتب در زمان طالبان باز مانده بودند، تدریس کنیم، دخترانی که سنشان بالا رفته، شامل مکتب نمیشدند را جمع میکردیم و روند تسریعی تحصیلشان را به کمک یک مؤسسۀ دیگر پیش میبردیم، تعلیم میدادیم و شامل مکاتب دولتی میکردیم. درهمان حال نصف روز خودمان هم مکتب میرفتیم و درس میخواندیم. با اینکه ما خودمان طفل بودیم و در آن زمان بهترین کاری بود که از دست ما برمیآمد، این بزرگترین افتخاری است که من در زندگی دارم و هیچگاه فراموش نخواهم کرد. من ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم، بهخاطر شرایط آن زمان که هنوز عنعنات و رسومات طالبان بر مردم مانده بود، از روی اجبار چادری میپوشیدم، در حالی که نمیتوانستم تحمل کنم. زندگی من از همانجا آغاز و با رسم و رسومات افغانستان آشنا شدم. هر کسی مثل ما که بعد از طالبان به افغانستان آمده بودند، شیوۀ زندگی را نمیدانستند و اقتصاد خوبی نداشتند. بعد از شناختن فرهنگ مردم و آدابشان، به سمت ورزش رفتم، مهاجرین در ایران حق این را نداشتند که ورزش حرفهای انجام دهند. رفتم در یک باشگاه تکواندو ثبت نام کردم که یک روز سربازها آمدند و گفتند: شما حق ندارید در باشگاه باشید و از وسایلی که مردها در شیفت شب استفاده میکنند، شما هم استفاده کنید. این اتفاقات بعد از طالبان و در دورۀ جمهوریت انجام میشد. تکواندوی من در همان زمان به اتمام رسید. شامل تیم بسکتبال مکتب شدم و با تمام سختیهای سختافزاری و نرمافزاری، تیم ما در ولایت بلخ همیشه اول میشد. از زمانی که مکتب را خلاص کردم و به دانشگاه رفتم، در یک ارگان بینالمللی که در بخش زنان فعالیت داشت کار میکردم. ما به زنانی که در مناطق دورافتاده زندگی میکردند یاد میدادیم که چگونه با سرمایۀ کم، یک تجارت کوچک برای خودشان راهاندازی کنند و از نظر مالی مستقل شوند.
نیمرخ: در مورد اولین زن ورزش دوی مارتن افغانستان برایمان بگویید؟
پاسخ: ورزش را به صورت حرفهای از سال ۲۰۱۵ شروع کردم. اولین بار تبلیغات دوی فوق ماراتن را در مؤسسهای که کار میکردم، دیدم، ایمیل زدم و قرار شد دو زن از افغانستان در این مسابقات شرکت کنیم، اولین مسابقۀ دوی ماراتن افغانستان در بامیان برگزار شد و من توانستم ۴۲ کیلومتر را با موفقیت به پایان برسانم. از آن پس، دختران زیادی شجاعت پیدا کرده بودند و علاقهمند شده بودند تا در مسابقات دویش شرکت کنند. دو زن، یکی از کانادا و دیگری از مؤسسۀ«فری تو رن» مرا در این مسابقات کمک و یاری میرساندند.
نیمرخ: در مورد خروجتان از افغانستان و لحظۀ سقوط برایمان تعریف کنید؟
پاسخ: صبح من به دفتر کارم رفتم، حدود ساعت ۱۰ یکی از همکاران سراسیمه آمد و گفت: طالبان کابل را گرفتند. ساعت ۱۲ به همراه یکی از همکارانم از دفتر خارج شدیم و به سمت خانه حرکت کردیم. در راه کسانی را میدیدیم که شبیه طالبان بودند که اسلحه بهدست داشتند و در خیابان راه میرفتند. به مردم نگاه میکردند و میخندیدند. قیامت را در سرکهای کابل دیدم، تاکسی پیدا نمیشد، همۀ مردم میدویدند. من تمام مسیر از سرک المپیک تا دارالامان را دویدم. بعد از سقوط، حدود دو هفته در کابل بودم بعد به طرف پاکستان رفتیم و به مرز تورخم رسیدیم، هزاران نفر منتظر بودند که از مرز رد شوند، ما یکبار از مرز گذشتیم اما ما را گرفتند و دیپورت کردند. شیعهها و هزارهها دیپورت میشدند ولی دیگر اقوام را دیپورت نمیکردند و ما پس آمدیم به سمت کابل. اگر اشتباه نکنم در تاریخ ۲۵ آگوست از فرودگاه کابل خارج شدیم، البته ما دو شب و دو روز در کانال آب که کنار فرودگاه بود منتظر بودیم. وقتی سوار طیارۀ نظامی شدیم به سمت قطر، فهمیدم که دیگر کابل را نخواهم دید. اینجا در آمریکا با خودم فکر کردم که باید به افغانستان برگردم چرا که اینجا کشور من نیست، روزی در سرکهای کابل راه میروم و با دوستانم به کافهها سر میزنم و دوباره به کارهای خود برمیگردیم. دوست دارم دخترم در افغانستان درس بخواند با فرهنگ آنجا بزرگ شود. من نمیخواهم به زندگی در اینجا عادت کنم. سعی میکنم خودم را آرام و به خانواده آرامش دهم. خیلی دغدغۀ دختران و زنان افغانستان را دارم، هر روز فرمان نو برای زندگی شخصیشان صادر میشود، یک روز میگویند تا صنف شش درس بخوانند، دانشگاه درس بخوانید ولی بینتان پرده میکشیم. یک روز تمنا را میبرند، یک روز پروانه را، عالیه را میبرند و هیچ کس نمیداند آنها کجا هستند. این کاری را که طالبان شروع کردهاند خیلی وحشتناک است و من درک میکنم ترس دختران معترض را. من فکر میکنم یک تراژدی خیلی عمیق در افغانستان در حال رخ دادن است. در افغانستان فاجعهای برای زنان و جامعۀ بشری اتفاق میافتد، این نشستها کارهای کوچکی است که برای اوضاع زنان انجام میشود. در خبرگزاریهای محلی میخوانم که تعدادی از دختران مزار شریف ناپدید شدند و وقتی اجساد تیرباران شدۀ آنها را پیدا میکنند حتی خانوادههایشان را اجازه نمیدهند که با کسی مصاحبه کنند و در موردش حرف بزنند، از آن طرف دخترانی که در کابل زیر شکنجه هستند مرا بسیار ناراحت میکند.
نیمرخ: آیا شما فکر میکنید که سقوط افغانستان از قبل طراحی شدهبود؟
پاسخ: خب، این یک چیز واضح است که سقوط افغانستان از پیش طراحی شدهبود و این اولین بار بود که شایعات در افغانستان به واقعیت مبدل میشود. همیشه در افغانستان شایعات زیادی بوده ولی هیچ کدامشان واقعی نبود. تمام سران حکومتی و سران بینالمللی در بین صحبتهایشان میگفتند که یا یک حکومت موقت بهوجود میآید یا طالبان بخش اعظمی از حکومت را در دست خواهند گرفت، حتی در نشستهای صلح قطر ما در اخبار می شنیدیم که وزارتهای کلیدی را به طالبان میدهند و بقیه در حکومت جمهوری سهمی خواهند داشت. همین نشستها افکار عمومی را آماده کردهبود و جهت دادهبودند ذهن مردم را به مقبولیت طالبان.
نیمرخ: شما از طالبان چه تعریفی دارید و تصورتان چیست؟
پاسخ: طالب به تعریف من کسی است که زن در حال زایمان را میکشد و طفلی که در بطن مادرش هست را میکشد و طفلی که یک ساعت از تولد او گذشتهاست را میکشد، طفلهایی را که در مکتب درس میخوانند را میکشد، مردم را در حال نماز خواندن میکشد، مردم را در حال ورزش کردن در باشگاههای خصوصی میکشد، طالب به دخترها تجاوز میکند، طالب فقر و گرسنگی را میآورد و طالب در دوستانهترین شکل ممکن، سر میبرد، یعنی کاری که میتواند انجام دهد سر بریدن است. طالب از زنان و کودکان باسواد افغانستان بیشتر میترسد.
نیمرخ: از شما کلیپی پخش شد که گفتید بهخاطر اعتراض به طالبان پنج کیلومتر میدوید چرا اعتراض؟
پاسخ: دلیل اعتراض من این است که یک گروه با انتخاب مردم روی کار نیامده هیچ وقت قابل قبول نیست، چه برای زن چه برای طفل و حتی برای مردان افغانستان. حکومتی که مشروعیت نداشتهباشد قابل اعتراض کردن است. اگر یک انتخابات در افغانستان برگزار میشد که از مردم بپرسند آیا شما از طالب راضی هستید یا نه؟ من مطمئن هستم درصد بالایی از مردم ناراضی هستند، آن دستۀ دیگر که راضی هستند از گروه طالبان یا از اقوام طالبان یا وابسته به طالبان یا کسانی که از ترسشان نتوانند واقعیتها را بیان کنند. دلیل دیگر اعتراض من به طالبان این است که آنها میخواهند زنان را محو کنند زنان را نادیده بگیرند در هر بخشی که باشد. طالبان فکر میکنند کمکهایی که از دولتهای خارجی به افغانستان میآید همه شمول نیست و تنها مردشمول است. در طول بیست سال نظام جمهوریت، هر چه کمک به افغانستان میشد از طرف غرب، توجه به زنان و دختران افغانستان هم بوده است. من فکر میکنم در قسمت مشروعیت بخشیدن سازمانهای بینالمللی نقش مهمی در به رسمیت شناختن طالبان دارند که به اینها هم اعتراض دارم.
نیمرخ: شما به عنوان یک زن موفق و نخبۀ افغانستانی، از جامعۀ جهانی و سازمان ملل چه انتظاراتی دارید؟
پاسخ: درخواست من خیلی ساده و واضح است، نباید از طالبان حمایت کنند. کسانی که سالها جرم و جنایت کردند و کشتار کردند. آنها با شلیک یک گلوله آدم نکشتند، آنها بیست و چند سال، مردم را به اشکال متفاوت به قتل رساندند. ما در هیچ کجای دنیا شاهد این نیستیم که وارد شفاخانهها شوند و زنان و کودکان را بکشند. هیچ جا شاهد نبودیم که وارد مکاتب شوند و به جرم درس خواندن، کودکان را بکشند، شاهد نبودیم که مسافرین در راه را بهخاطر هزاره بودن و یک قومیت خاص داشتن، به دخترانشان تجاوز کنند و سرشان را ببرند. ما هیچگاه فراموش نمیکنیم که طالبان در این بیست و هفت سال چه کردند. من از هر کسی که صدای مرا میشنود، سازمان ملل، جامعۀ جهانی و… میخواهم بگویم: حتی مذاکره با گروه طالبان، یک جنایت است، جنایت علیه بشریت. طالبان حتی نباید بر روی یک میز فرا خوانده شوند، آنها که چیزی را نمیفهمند و سواد فهمیدن را ندارند.
نیمرخ: با آمدن طالبان، زنانی زیادی مهاجر شدند، از وضعیت مهاجران و چگونگی مهاجرت خودتان برایمان بگویید؟
پاسخ: دو دسته مهاجر داریم، عدهای که با لابیگری در افغانستان فقط پروژه میگرفتند و به نام زن، پول به جیب میزدند. آنها همیشه در کشورهای خارجی رفتوآمد داشتند. افغانستان برای آنها یک گزینه برای پولدار شدن و مشهور شدن بود و حالا هم که در خانههای غربی خود نشستهاند، سختیها و ناراحتیهایی که ما میبینیم را تجربه نخواهند کرد با اینکه ممکن است در نشستها، احساسات خود را بیان کنند و بگویند که خیلی ناراحت هستند و … دستۀ دوم کسانی هستند که هیچگاه به مهاجرت فکر نمیکردند و بهصورت اجباری آمدیم بیرون. ممکن است امنیت داشته باشیم ولی خوشحال نیستیم، ما خانههای خود را که با ذرهذرۀ وجود برای خودمان ساختیم از دست دادهایم. خو گرفتن به یک فرهنگ جدید خیلی سخت است، شاید از بیرون خیلی مقبول دیده شود اما چنین نیست. اولین قدمی که شما میمانید در کشور جدید، ماه عسلتان است، خوشحال هستید، همهجا را میبینید اما بعدش مرحلۀ افسردگی شما است که واقعیت را میبینید.
نیمرخ: شرایط ورزش زنان افغانستان را تحلیل کنید، قبل از طالبان و بعد از آنها؟ برنامههای ورزشی خودتان برای آینده چیست؟
پاسخ: ورزش افغانستان سیاسی شده بود، یک فرصت شده بود برای سران ورزش افغانستان که پولدارتر شوند. به عنوان نمونه، مسئول فدراسیون فوتبال دختران بود که خالده پوپل که من به او افتخار میکنم بهخاطر شجاعتاش که آزار و اذیت جنسی دختران افغانستان را رسانهای ساخت و از حق آنها دفاع کرد، بودجهای که برای فدراسیونها اختصاص مییافت در راهش مصرف نمیشد و فقط به جیب اشخاص میرفت. دختران ورزشکار افغانستان هیچگاه در کنار مردان ورزش افغانستان، احساس امنیت نمیکرد. بهطور خاص، خودم عضو هیچ تیم ملی افغانستان نبودم، دوست نداشتم ورزشام درگیر سیاستی که در افغانستان هست بکنم حتی زمانی که در سال ۲۰۱۶ ورزشکار سال افغانستان شدم از طرف سفارت آلمان و فرانسه، رئیس فدراسیون دویش گفت: تو عضو کدام تیم هستی؟ ما نام تو را برای اولین بار است که میشنویم، تو کی هستی مسابقه دادی از طرف افغانستان؟ جواب دادم: خودم، به عنوان یک زن افغانستانی، من جزو هیچیک از تیمهای ملی نیستم و خوشحالم از این بابت. فعلاً هم خبر دارم که کمیته المپیک هیچ دختری را اجازه نمیدهد که ورزش کنند. هیچ خانم ورزشکاری پایش را داخل المپیک نمانده از زمانی که طالبان کابل را گرفتند.من ورزش خود را ادامه میدهم، برای حمایت از ماهیت زنان افغانستان هر کاری از دستم بربیاید انجام میدهم از دویدن تا هر کار دیگری که بتوانم صدای زنان افغانستان باشم. یک بعد شخصی هم دارد که دویدن یک نوع آرامش است برای من، بهنحوی رواندرمانی است برای وضعیت پیش آمده تا خودم را سر پا نگهدارم.

نیمرخ: آیندۀ زنان افغانستان را چگونه میبینید و پیامی اگر برای زنان معترض و مبارز دارید بفرمایید؟
پاسخ: من مطمئن هستم با برکناری طالبان، رهبران جدید افغانستان، زنان خواهند بود. آیا تمام مردان افغانستان از آمدن طالبان خوشحالاند؟ آیا فروش اعضای بدن را که ما میبینیم، گرسنگی و فقر، پس چرا هیچ مردی در میدان نیست؟ فقط زنان اعضای بدن خود را میفروشند، یا مردان هم میفروشند؟ با روی کار آمدن طالبان، ضررش به تمام مردم رسیده، پس چرا فقط زنان افغانستان به خیابانها میروند، دستگیر میشوند، لت و کوب و تحقیر میشوند، مردهای افغانستان کجا هستند؟ یعنی واقعاً میترسند از طالبها؟ شجاعت یک زن را ندارند که بروند پهلو به پهلوی زنان ایستاد شوند و بگویند با طالبان مخالفاند، جنایتهای شما را فراموش نمیکنیم. پس زنان نشان دادند که رهبرهای بعدی افغانستان باید بانوان باشند و طالب هیچوقت نباید این خواب را ببیند که میتواند زنان را سرکوب کنند. ای کاش یک نفر تاریخ اینها را بنویسد، امیدوارم زحماتی که زنان کشیدند، بیثمر نماند.
دیدگاهها 1
طالبان همان حیوانات وحشی اند که در مغاره ها زندگی کردن و از انسانیت بو نبرده اند. این ها بیسواد های قرن هستن در مدرسه های حقانی درس انتحاری را خواندن و ما را در بیست هفت سال کشتند
امروز با گروه جهل و وحشت و دهشت روبرو هستیم
که حرف خوبی را بلد نیستن
امروز ما را از ما دزدیدن و یک فردای مبهم را هدیه ای حال ما کردن
جهان می فهمد این گروه جز قتل کاری از دست شان بر نماید. تمامجهان همکه این را بشناسد مردم این ها را نمیشناسد