نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

محدودیت‌های اجتماعی رنج مضاعف بر بیکاری و بی‌نانی زنان در بامیان

  • معصومه رها
  • 27 دلو 1400

فاطمه رضایی در کوه‌پایه‌های ولایت بامیان زندگی می‌کند. او دورهٔ لیسانس خود را در دانشگاه بامیان سپری نموده و بعد از فراغت، مدتی را در رادیو سلام‌وطن‌دار به حیث خبرنگار مشغول به کار بوده و بعد از آن به صفت کارمند اجتماعی در انکشاف دهات در قسمت تطبیق پروژه‌های بانک جهانی ایفای وظیفه کرده‌است.

بانو رضایی از زندگی‌ خویش در پیش از جنگجویان طالبان به نیمرخ می‌گوید:« زندگی خوبی را داشتم، اجرای وظیفه برایم هم منبع درآمد و هم سرگرمی بود، بسیار لذت‌بخش و آرامش‌دهنده؛ اما بعد از این‌که طالبان بر افغانستان مسلط شد، من آن زندگی آرام و بدون دغدغه را از دست دادم و فعلن بیکار و ناامید در کنج خانه نشسته‌ام و با هزاران مشکلات اقتصادی و غم و اندوهی که دامن‌گیر من و همهٔ مردم شده‌است، گرفتارم. از زمانی که گروه طالبان مسلط شد، سقف خوشبختی‌ها و آرزوها، روی سرم آوار گردیده و فقر، گرسنگی و بی‌کاری، زندگی و زنده ماندن را کم‌کم برایم ناممکن ساخته و ریشهٔ امید از دلم کنده شده‌است».

سقوط حکومت پیشین زندگی تمام مردم را وارونه ساخت و زنان به حاشیه رانده شدند و مکتب‌ها و دانشگاه‌ها به روی دختران بسته گردید و افغانستان یک شبه به بیست سال عقب‌تر برگشت. همهٔ مردم؛ خصوصاً زنان، از تاریخ  ۲۴| ۵| ۱۴۰۰ خاطرهٔ غم‌انگیزی را در دیباچهٔ زندگی‌شان ثبت کردند. فاطمه نیز از آن روز به نیمرخ می‌گوید: آن روز که بامیان سقوط کرد من از ولسوالی ورس به طرف بامیان می‌آمدم، تمام مردم سراسیمه و وارخطا بودند و دسته دسته از مرکز بامیان به طرف یکاولنگ، ورس و پنجاب می‌آمدند. وحشت و ترس در چهره‌های مرد و زن بی‌داد می‌کرد. من را هم وحشت گرفت و بسیار ترسیده بودم. وقتی به بامیان رسیدم با پرچم برافراشتهٔ طالبان در گوشه‌های بازار بامیان رو‌به‌رو شدم و لرزشی توأم با ترس، تمام وجودم را فرا گرفت. آن روزها و در ادامهٔ بیکاری، گرسنگی و افزایش قیمت‌های موادهای ارتزاقی پشت به پشت کشنده‌تر گردیده و فکر نمی‌کنم که دیگر همه چیز خوب شود.

بانو رضایی به این باور است که با مسلط جنگجویان طالب، خشونت‌های فامیلی، ازدواج‌های زیر سن و فروش اطفال روز به روز در افغانستان شدت یافته و دلیل تمام این اتفاق‌ها، بیکاری و فقر و ناداری است. طالبان با قبضه نمودن حقوق بشری زنان و حذف حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی زنان از بدنهٔ حکومت‌ داری و همه امور، زندگی زنان را به سیاه چال بربریت فرو برده است. و باورهای افراط گرایانهٔ‌شان و رفتار وحشیانه‌شان زندگی را برای همه به سخت ترین شکل ممکن دشوار ساخته است.

بانو فاطمه در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید:« با آن‌که چندین ماه از اشغال طالبان می‌گذرد و تا هنوز با فعالیت‌های اجتماعی، تحصیلی، سیاسی و اقتصادی زنان مخالف هستند و در آینده هم معلوم نیست که چه تصمیمی بر سرنوشت زنان خواهند گرفت و دربند کشیدن زنان عدالت‌خواه، به این باور مصمم می‌گردم که هیچ آینده و زندگی خوب و روشنی در انتظار زنان افغانستان نخواهد بود».

همچنان بخوانید

گل­ها خوب می­شناسند اندوه شکستن را

گل­ها خوب می­شناسند اندوه شکستن را

10 حمل 1402
مادرم مرا فروخت

مادرم مرا فروخت

10 حمل 1402
موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
مادرم مرا فروخت
هزار و یک شب

مادرم مرا فروخت

10 حمل 1402

وقتی سیزده ساله شدم یک پیرمرد 72 ساله به خواستگاری‌ام آمد. مردم محل می‌گفتند که مرد پولداری است. مادرم چون شیفته‌ی پول و ثروت بود، با آنکه زندگی مان رو به بهبود شده بود، بازهم...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود
گزارش

قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود

9 حمل 1402

لیلا همانطور که روی سکو نشسته است و پشم‌ می‌ریسد، به غروب طلایی‌رنگ آفتاب تماشا می‌کند و آه بلندی می‌کشد. نخ پشم را دور سنگ‌ می‌پیچاند و چادرش را پیش‌ می‌کشد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00