امسال از تجلیل پُر زرقوبرق روز عاشقان در کابل خبری نیست. تجلیل پُر شکوه که در سالهای گذشته از این روز صورت میگرفت امسال خلاف عقربهٔ ساعت میچرخد. قبل از تسلط طالبان بر افغانستان کوچهٔ گلفروشی شهرنو و پلسرخ، قلب تپندهٔ کابل، از مزدحمترین و پر شورترین نقاط کابل در روز عاشقان بود. اما امسال کوچههای کابل با گلهای سرخ تزئین شده، خرسکهای سرخ، شیرینیفروشیها و شکلاتهای سرخ و به شکل قلب پس از ساعاتی با هجوم جنگجویان طالب رنگ عبوس و سیاه به خود میگیرد بادکنکهارا مثل بمب منفجر میکنند و گلهارا پرپر.
همهساله، عشاق با تجلیل از این روز در پی جاودانه کردن خاطرات عاشقانهٔ زندگیشان بودند؛ گویا میدانستند همه چیز روزی به باد داده میشود و لحظهها را غنیمت شمرده و از بودن کنار هم لذت میبردند. خرید تحفه برای همدیگر، قدم زدن در خیابانهای کابل و قهوه نوشیدن در کافهها، کارهای معمول اما با ارزشی بود که عشاق در این روز انجام میدادند.
نمایشگاههای کتاب و نقاشی در خیابانها بهگونهای چشمگیر دیده میشد. به بهانهٔ این روز، فرهنگ کتابخوانی و برگزاری نمایشگاهها در میان مردم و دیگر کارآفرینان افزایش مییافت. گزارشهای زیادی از حال و هوای روز عاشقان در رسانههای چاپی و تصویری نشر میشد. زندگی کسانیکه پس از فراز و فرودهای زیاد دلدادگی، بههم رسیده بودند روایت میشد.
عمر این عاشقانه زیستن و عاشقانه تماشا کردن در کابل خیلی کوتاه بود. این همه زیبایی رنگ باخت؛ کافهها، رستورانها و گلفروشیها دیگر آنچنانی که باید این روز را تجلیل کنند نمیکنند. هرچند در گذشته نیز بنا بر سنتی بودن جامعهٔ افغانستان بیشتر دلباختهها نمیتوانستند در این روز از خانه بیرون بزنند و برای یک روز هم که شده برای خود و عشق خود زندگی کنند. اما در میان این همه دغدغه و دلهره از تجلیل این روز، کمکم به فرهنگ فرهنگ سازی میشد.
شش ماه از سقوط جمهوریت میگذرد؛ در این ششماه شهروندان افغانستان عقبگردی را تجربه میکنند که به دور از تصور نسل جوان دو دههٔ پسینِ افغانستان است. ایجاد محدودیتها در ابتداییترین امور شهروندان، نقض حریم شخصی شهروندان و واکنشهای زنستیزانه باعث میشود که مردم از ترس جان خود چنان زندگی کنند که دوست ندارند. نمونه این وحشت را میتوان در چشم شهری دید که روزی همه را به رنگهایی که داشت مجذوب میکرد اما حالا گویی برای شهر دارند فاتحه میخوانند؛ چیزی جز شهر پژمرده و خاکستری قابل دید نیست. «مسلم» شهروند کابل است. او از تجلیل روز عاشقان در وضعیت کنونی کشور هراس دارد؛ چون فکر میکند طالبان در صورتی که او را با دوستدخترش ببینند، مبادا او را مورد پرسوجو قرار داده و شکنجه کنند. مسلم میگوید:«شکنجه تنها قرار نیست فیزیکی باشد، میتواند روح و روان آدم هم شکنجه شود». تا قبل از آمدن طالبان، کابل رنگ و رخ تازهای داشت. این رنگ در کنار جادههایی که با گل و پوقانه تزئین شده بودند زیبایی شهر را چند برابر میکرد.
گلفروشها بیشتر از روزهای معمولی مشتری داشتند. در کنار گلفروشیها، کودکان کارگر یک دستهگل برای فروش داشتند و اصرار میکردند این گل را برای معشوقهٔتان تحفه بخرید. امروز نهتنها گلفروشان در دکانهای مجللشان که حتا همین کودکان کار نیز مشتری ندارند و نمیتوانند عایدی برای خانوادهٔ خود داشته باشند. برای اینکه یک تصویر کامل از چگونگی تجلیل از روز عشاق و فروش گلها داشته باشم سری به کوچهٔ گلفروشی شهرنو میزنم. کوچهای که به عاشقانه بودناش معروف است و در روزهای عاشقان دلبریاش بیشتر هم میشد. در این کوچه سراغ فرهاد را میگیرم. امسال خلاف سالهای گذشته دکانش را کمتر تزئین کرده و چشم به راه مشتری است. از او در مورد فروشاش در این روزها میپرسم که آیا مشتری دارد یا فروششان چنان که سالهای گذشته در روز عاشقان بود حالا هم است. آهی میکشد و میگوید:«حکومت، حکومت ولنتاین نیست. قبل از این ما روزانه پانزده هزار عاید داشتیم حالا در یک هفته نمیتوانیم هزار افغانی هم بدست بیاوریم». این دکان در کوچهٔ گلفروشی نمونهٔ کوچکی از ورشکست شدن تجارت گل و فروش آن در کشور است. بیشتر دکانداران در شهرنو و پل سرخ بدون اینکه مفادی بدست بیاورند، کرایهٔ دکان را پرداخت میکنند، قبل از این بیشتر گلهای وارد شده به کشور از هند میآمد که حالا به حداقل رسیدهاست. از فرهاد میپرسم آیا مثل سال قبل تا حال سفارشی برای روز عاشقان داشتهاست؟ از چهرهاش میشد فهمید که در مورد چیزی ازش پرسیدهام که جواباش نه است. میگوید:«تا حال حتا یک سفارش هم نداشتم حتا یکی، در گذشته مردم برای عیادت بیماران گل میگرفتند، حالا برای عیادت هم کسی گل نمیخرد».
این وضعیت اجتماعی شهروندان افغانستان پس از حاکمیت گروه تروریستی طالبان است. اینکه تا چه زمانی طالبان دست به افزایش محدود کردن زندگی شهروندان کشور میزنند و آیا از این کار دستبردار هستند یا نه! در پردهای از ابهام است.