نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چرا ما شاهد یک هم‌نوایی وسیع با زنان افغانستان نیستیم؟

  • امان میرزایی
  • 17 حوت 1400

گفت‌وگوی ویژه با منیژه باختری

خانم منیژه باختری سیاست‌مدار، نویسنده و روزنامه‌نگار افغانستانی و سفیر افغانستان در کشور نروژ بوده‌است. خانم باختری پیش از این به عنوان رئیس ستاد وزارت امور خارجهٔ افغانستان و استاد پاره‌وقت، در دانشگاه کابل خدمت کرده‌است. ایشان دارای مدرک کارشناسی در روزنامه‌نگاری، کارشناسی ارشد رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه کابل بوده و در سال ۲۰۰۲، به عنوان مدرس دانشکدۀ روزنامه‌نگاری در دانشگاه کابل مشغول به‌کار شد. خانم باختری قبل از پست‌های دیپلماتیک خود، با مرکز هم‌کاری افغانستان (CCA) که یک سازمان غیردولتی است هم‌کاری می‌کرد. او نویسندهٔ دو کتاب روزنامه‌نگاری است: دنیای جالب اخبار و اخلاق و حقوق در روزنامه‌نگاری که به عنوان کتاب درسی در دانشکدهٔ روزنامه‌نگاری دانشگاه کابل مورد استفاده قرار می‌گیرد. او نویسندهٔ «اَنگبین نیشخند و شرنگ نوشخند» کتابی در مورد تاریخ معاصر افغانستان در قالب طنز است. او مجموعه‌ای از داستان‌ها با عنوان سه فرشته را نیز منتشر کرده‌است که چالش‌های زنان افغانستان را برجسته می‌کند. وی سردبیر مجلۀ پرنیان (مجلۀ سه‌ماهۀ فرهنگی و ادبیات) نیز بوده‌است.

چرا ما شاهد یک هم‌نوایی وسیع با زنان افغانستان نیستیم؟
چه‌طور می‌توانیم مسألهٔ زن افغانستانی را در یک گفتمان وسیع و کارکردی صورت‌بندی کنیم؟ به گونه‌ای که نتایج واقعی و بازخورد مثبت به نفع وضعیت زنان داشته باشد. چرا که به نظر‌ می‌رسد مادامی که ما نتوانیم خواسته‌ها، مطالبات و مسأله خود را بدرستی بیان کنیم، نمی‌توان انتظار فهم و کنش مناسب را نسبت به آن داشت.

نیمرخ: تعهد به حقوق زنان در بسیاری از کشورها دیگر تابو نیست. بلکه بخشی از حقوق بنیادی آنان تلقی می‌شود. حق آموزش و تحصیل، حق رانندگی، حق کار، حق آگاهی، حق مشارکت در سطوح مختلف جامعه، حق تصمیم‌گیری، رأی‌دادن، آزادی‌های فردی و اجتماعی، همه مواردی هستند که اکنون دولت‌ها و نیروهای سیاسی خود را متعهد به آن می‌دانند. برای بحث بیشتر می‌خواهم نظر شما را راجع به اعتراض‌ها و مطالبات اخیر زنان در افغانستان و مشخصاً یکی از شعارهای محوری آنان یعنی «نان، کار و آزادی» بدانم و این‌که آیا این شعار قابلیت ایجاد یک گفتمان وسیع و کارکردی را دارد یا خیر؟

منیژه باختری: به باور من مسئلهٔ فرودستی زنان و ستم تاریخی را باید از زوایای گوناگونی نگاه کرد. به این معنا که ریشهٔ مشکل، خیلی عمیق و دراز دامن است و مشمول مؤلفه‌ها و شاخصه‌های مختلفی است. افغانستان از لحاظ تاریخی یک کشور پدرسالار با فرهنگ و سنت‌های زن‌ستیزانه است. شما هر قدر که تاریخ، سیاست، ادبیات، فلکلور، حماسه‌ها و افسانه‌ها را بررسی کنید؛ می‌بینید که اساساً تبعیض بنیادی و ساختاری در سیستم و کلیت نظام افغانستان، قانون، عرف و  تعاملات روزمره وجود دارد. با وجود این‌که شماری از دولت‌ها کوشیده‌اند تا با صدور فرامین، وضع قوانین و اجرایی ساختن آن‌ها تغییر مثبت در زندگی زنان به وجود بیاورند و زنان را به مشارکت سیاسی و اقتصادی فرا بخوانند اما از آن‌جایی که این روش‌ها و سیاست‌ها در تعارض و تقابل با قشر سنتی و افراطی جامعه قرار گرفته موفق نشده‌اند. این یک جهت قضیه است.

طرف دوم قضیه این‌است که افزون بر افکار بنیادگرایانهٔ مسلط و خوانش نابه هنجار از آموزه‌های دینی، یک گروه بنیادگرای افراطی که زنان هیچ جایگاهی در متن تفکر آنان و هیچ جایگاهی در نظام ساختاری و حکومت‌داری‌شان ندارند، به قدرت رسیده‌اند و زنان را با سیاست‌های زن‌ستیزانه و شیء‌انگارانه به کنج خانه‌ها فرستاده‌اند و هیچ‌گونه حق اجتماعی و سیاسی برای زنان قائل نیستند. به همین دو دلیل، مسئلهٔ پیروزی  و تداوم مبارزات زنان در افغانستان و ارائهٔ یک طرح راهبردی به زنان افغانستان خیلی دشوار است. با این هم حالا یا در دور دوم به قدرت رسیدن طالبان، آنان با نسل جدید و متفاوتی  از زنان روبه‌رواند، زنانی که در بیست‌سال اخیر توانستند درس بخوانند،کتاب بخوانند و به دانشگاه بروند، به کشورهای منطقه و فرامنطقه سفر کنند، بیاموزند و آزادی‌های حداقل را تجربه کنند و از سوی دیگر، مسئلهٔ دیجیتال شدن دنیای امروز و ارتباطات  مجازی و وصل آدم‌ها از یک گوشه به گوشه‌ای دیگر جهان، تعاملات کاملاً متفاوت را در جهان و افغانستان ایجاد کرده و نسل امروز با توجه به همین تغییرات در طول بیست‌سال گذشته بیشتر از پیش به درک مناسب و شعوری از مناسبات قدرت، تعاملات فرهنگی و نقش زنان در مشارکت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی رسیده‌اند. در شش ماه اخیر زنان شجاع ما با جسارت رشک برانگیز در برابر طالبان اعتراض کردند و از حق کار، نان و آزادی صحبت کردند. این خواسته‌ها در حقیقت حقوق ابتدایی و اساسی هر انسان است. هر انسانی در هر جایی که زاده می‌شود به‌صورت طبیعی حق آموزش، کار و آزادی را دارد. من فکر می‌کنم زنان افغانستان حقوق بدیهی خود را درخواست می‌کنند. نگاه طالبان به زن، ستیزه‌جویانه، بدوی و مبتنی بر ارزش های قبیله‌ای است. طالبان با انکار واقعیت‌های جهان نوین افغانستان را به حاشیه و میلیون‌ها انسان را به فقر مفرط کشانده‌اند.

نیمرخ: از صحبت‌های شما چنین استنباط می‌شود کسانی که در دورهٔ جمهوریت برای زنان افغانستان تلاش کردند و حمایت‌شان نمودند تا بنیادگرایی از بین برود. پرسش اصلی این است که چرا ما هم‌چنان شاهد در حاشیه قرارگرفتن زنان افغانستان در سطح ملی و بین‌المللی هستیم. چه چیزی سبب این موضوع است؟ 

منیژه باختری: در سطح ملی طالبان که مخالف مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان، آزادی و دموکراسی‌اند، قدرت را به دست دارند. در سال‌های گذشته و دورتر از آن نیز، خوانش افراطی از دین، سنت‌های قبیله‌ای و نگاه مالکانهٔ مردان که زنان را جز ملک و ناموس خود می‌انگاشتند، یک تسلسل قوی مردانه و پدرسالارانه را به میان آورده بود. تغییر چنین دیدگاه و رویکردی، به سال‌ها کار مستمر، هدف‌مندانه و شعور نیاز دارد. متأسفانه بارها این روند مختل شده‌است و نه تنها پیشرفت‌ها از دست رفته‌اند، بلکه زنان چند گام دیگر نیز به عقب رانده شده‌اند. بنیادگرایی و دیدگاه‌های ارتجاعی در افغانستان هیچ‌گاهی کم‌رنگ نشدند و به دلیل اهرم‌های  فشار از سوی دولت و قشر شهری و حضور نیروهای بین‌المللی به یک نیروی خشمگین و پرخاشگر  پررنگ‌تر هم شدند. طالبان با استفاده ابزاری از این لایهٔ اجتماعی، روایت خود را قوی‌تر کردند و با استفاده ابزاری از دین، هزاران حملهٔ انتحاری و هدف‌مندانه را در شهرها انجام دادند. جنگ و بحران، اولویت‌ها را تغییر می‌دهد و در نتیجه گفتمان فعال در افغانستان متمرکز به جنگ و دفاع بود. از سوی دیگر، بیش‌تر دولت‌مداران و سیاست‌گزاران افغانستان، باور قلبی و درک بنیادین از برابری جنسیتی و مشارکت معنادار زنان نداشتند.

توجه جهان به افغانستان و حمایت در سطح بین‌المللی از شانس‌های مردم ما در بیست سال گذشته بود، با این که پیامدها و آسیب‌هایی را نیز به بار آورد. در طول این سال‌ها، شمار زیادی از دولت‌ها، ملت‌ها و زنان سرشناس از زنان افغانستان حمایت کردند و در حوزه‌های  آموزش و دسترسی به حقوق ابتدایی کمک‌های بی دریغ نمودند. اما متوجه باشیم که رویکردجهان به هر قضیه، بیش‌تر بُعد سیاسی دارد تا بُعد فرهنگی و ارزشی. طرح حقوق زنان، فرهنگ‌سازی و آموزش و تحصیل زنان افغانستان این زمینه را فراهم می‌کرد که  آسان‌تر حضور نظامی خود را در افغانستان توجیه کنند و افکار عامه را در مورد حضور دوام‌دار و مصرف پول‌های هنگفت و کشته شدن سربازان خود قناعت بدهند. اما ما امروز می‌بینیم که به محض چرخش در سیاست جامعهٔ جهانی نسبت به مسائل افغانستان، نحوهٔ نگاه به افغانستان و حتی مسائل زنان تغییر کرده‌است. هر چند که تا هنوز رهبران جهان در مورد زنان ما صحبت می‌کنند و رعایت حقوق زنان را یکی از پیش شرط‌های به رسمیت شناختن طالبان می‌دانند، اما هیچ‌گونه نیروی اجرایی در عقب این فشارها وجود ندارد به این معنی که این مسئله را به عنوان یک درخواست عاجزانه مطرح می‌گردد نه به عنوان یک موضوع حیاتی و بنیادی. آسیب دیگر، رویکرد به نسبیت فرهنگی است. بسیاری از کشورهای جهان و سیاست‌مداران موضوع حقوق زنان و برابری را در یک کانتکست نسبیت فرهنگی می پذیرند، یا بهتر است بگویم آسان‌تر است که چنین نمایند و  آن را به فرهنگ مردم افغانستان ارجاع می‌دهند.اما من جداً فکر می‌کنم این بحث گمراه کننده‌است. اشاره می‌کنم که جامعهٔ جهانی با این رویکرد، از بار مسئولیت‌های بین‌المللی و خروج غیر مسئولانه‌شان شانه خالی می‌کنند.

مسئلهٔ ارتباطات و شبکه‌سازی برای زنان افغانستان در مبارزات کنونی بسیار مهم است و ما هر ‌قدر که بتوانیم با زنان سرشناس و دولت‌ها ارتباط بهتر داشته باشیم و بتوانیم مسئلهٔ حقوق زنان را به عنوان یکی از پیش‌شرط‌های مهم در تعامل با طالبان مطرح کنیم می‌تواند ما را موفق بسازد. یک مسئلهٔ مهم دیگر اعتماد سازی است که ما زنان و تمام کسانی که به برابری و حقوق زنان باورمند هستند به یک‌دیگر اعتماد کنیم . در این راستا هر کسی در هر زمینه‌ای که صلاحیت و ارتباطات دارد کار نماید و در زمینهٔ حق آموزش، کار و آزادی زنان لابی‌گری کند.

همچنان بخوانید

نگاه پروژه ای به معضل ریشه دار زنان در دوره جمهوریت

نگاه پروژه ای به معضل ریشه دار زنان در دوره جمهوریت

19 حوت 1401
هشت مارچ؛ تدوام سرکوب زنان و افشای جنایات طالبان

هشت مارچ؛ تدوام سرکوب زنان و افشای جنایات طالبان

18 حوت 1401

 آزادی تعریف‌های متفاوتی دارد، مثلاً وقتی زنان در افغانستان از آزادی  صحبت می‌کنند، بیش‌تر حقوق اساسی خود چون حق آموزش و یا کار را در نظر دارند. بیش‌تر زنان حتی بحث مشارکت سیاسی و اجتماعی را از هراس مطرح نمی‌کنند . متأسفانه استنباط طالبان از این مسئله نادرست است و در ضمن می‌خواهند با راه‌اندازی یک کمپین رسانه‌ای و سیاسی به زنان، تاپه‌های مرتد، ملحد، ضد دین، ضد فرهنگ بزنند تا آنان را از مبارزهٔ‌شان باز دارند و در عین حال بسیار آسان است تا زنی را که از خانهٔ خود بیرون می‌شود تا صدای دادخواهی بلند ‌کند با برچسب زن نافرمان و فاسد بزنند خاموش کنند. طالبان با اختطاف، زندان، شکنجه و تحقیر زنان در واقعیت کنشگری‌هایی که ظرفیت تبدیل شدن به یک جنبش خیلی گسترده را داشت، آسیب رساندند.

نیمرخ: مشکل دقیقاً همین‌جا است، چرا مشکل زنان افغانستان به‌صورت جدی مطرح نشده و جامعهٔ جهانی به‌جای کمک‌های آرد و روغن به خواسته‌ها و مسائل اصلی زنان نمی‌پردازند؟ جامعهٔ جهانی که اهرم فشار را دارند، چرا کار جدی بر علیه طالبان انجام نمی‌دهند؟

منیژه باختری:  در سطح بین‌المللی، معضلات، دشواری‌ها و چالش‌های فراوانی وجود دارد که افغانستان یکی از آن‌ها است. اپیدمیک کووید ۱۹، بحران و جنگ در جاهای مختلف، قطب‌های سیاسی متغیر و جنگ‌های نیابتی جهان را خیلی مصروف ساخته‌است. ببینید که بحران و جنگ در اوکراین توجه جامعهٔ جهانی نسبت به افغانستان را به شدت کم‌رنگ کرده است. تبعیض و آپارتاید جنسیتی در افغانستان در اولویت آجندای بین‌المللی نیست. با وجود این، مسئلهٔ زنان هنوز هم موضوعیت دارد با این که جدیت و فشاری در پشت آن نیست. فراموش نکنیم با حضور بیست‌سالهٔ جامعهٔ جهانی در افغانستان و ناکامی‌شان در زمینهٔ دولت‌سازی و ملت‌سازی و جنگ فرسایشی ناتو و متحدین‌اش با طالبان سبب شد تا جامعهٔ جهانی نسبت به تغییر در افغانستان دلسرد شوند. فعلاً بحث کمک‌های بشردوستانه داغ است و حقوق زنان نسبت به کمک‌های بشردوستانه در حاشیه قرار دارد. با توجه به وضعیت برای جامعهٔ جهانی فرستادن پول نسبت به تعهد سیاسی آسان‌تر است. به همین دلیل تأکیدشان بیش‌تر بر فرستادن کمک مالی است تا این‌که حقوق زنان. از سوی دیگر، در افغانستان یک اپوزیسیون قوی سیاسی، مقاومت مدنی یا مبارزه مسلحانهٔ نیرومند که برای طالبان چالش برانگیز باشد، شکل نگرفت. زنان ما در این شش‌ماه با مبارزهٔ مسالمت‌آمیز علیه طالبان ایستادند اما چون طالبان به دموکراسی، اعتراض  و  شنیدن صداهای مخالف باور ندارند، این اعتراضات را جدی نمی‌گیرند. برای طالبان سرکوب زنان با گلوله، شلاق و اسپری مرچ آسان‌تر است تا دختران را از اعتراضات‌شان ناامید بسازند. اعتراض مسالمت‌آمیز در عدم حضور یک دولت مدرن پاسخ‌گو، پشتوانهٔ قهری و اجرایی، آزادی بیان و برابری کار مهم و نفس‌گیر اما دشوار است.

نیمرخ: فهم انسان و سیاست‌مدار غربی از مسأله زن افغانستانی چگونه است؟ چرا که به نظر می‌رسد، آن‌ها فکر می‌کنند با کمک چند میلیون دالری در قالب آرد و روغن و گندم به مردم افغانستان و گاهاً زنان افغانستان توسط نهادهای خیریه به مسأله مردم و زن افغانستانی پاسخ داده شده‌است. در حالی که زن افغانستانی در کنار نان، فریاد آزادی هم سر می‌دهد؟ در واقع سیاست توزیع آرد و روغن و گندم فروکاست مطالبات و مشکلات زنان و مردم افغانستان است. چه‌چیزی باعث ایجاد چنین دیدگاهی در انسان و سیاست‌مدار غربی است؟

منیژه باختری: متأسفانه فهم جهان نسبت به مسائل فرهنگی و مسئلهٔ زنان در افغانستان ناقص یا اندک است. آنان دانش لازم را نسبت به پیچیدگی‌های جامعهٔ ما ندارند. برای مثال وقتی نروژی‌ها طالبان را به اسلو دعوت کردند در حقیقت به عادی سازی طالبان پرداختند. تصور اروپایی‌ها این‌است که وقتی طالبان با خارجی‌ها پشت یک میز می‌نشینند، پس باورمند به ارزش‌های مدنی‌اند. در ضمن  رفتار طالبان با زنان و مردم در خارج از افغانستان متفاوت است . به گونهٔ مثال، طالبان رفتار دوگانه در برابر خبرنگاران خارجی  و داخلی دارند. خبرنگاران زن خارجی را احترام می‌کنند اما دختران سرزمین خودمان را که شعار نان، کار و آزادی سر می‌دهند به شلاق می‌زنند. برخورد نسبتاً مدنی طالبان در خارج سبب می‌شود که خارجی‌ها عمق فاجعه را در داخل افغانستان درک نتوانند. خارجی‌ها، از مسائل مهم دیگر مثل پیوند طالبان با تروریزم، قاچاق مواد مخدر و سلاح و جرایم جنگی در این اواخر زیاد گپ نمی‌زنند؛ چون نمی‌خواهند از سوی افکار عامهٔ مردم خود ملامت گردند.

 زن افغانستانی به عنوان یک قربانی در رسانه‌های غربی به تصویر کشیده شده. قربانیانی که بی‌سواد و فرمان‌بردار هستند و از طرف دیگر زنان طرفدار طالبان که به حمایت طالبان و بر ضد دموکراسی شعار می‌دهند و حکومت طالبان را تأیید می‌کنند روایت جدیدی را نسبت به زن افغانستانی در دنیا به وجود آورده و در غرب هم بعضی‌ها به دنبال حمایت از این زنان‌اند و این  روایت را بازتولید می‌کنند. در حالی که مسئلهٔ حقوق زنان، مشارکت، توسعهٔ پایدار و دموکراسی مسائل زنجیره‌ای و مهم بین‌المللی‌اند و مربوط به یک دولت یا ملت خاص نیست. نمی‌شود که جهان از برابری حقوق زنان صحبت کند اما بی‌خیال زنان افغانستان شود. هم‌چنان نباید فراموش کنیم هر کشوری دارای منافع ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی است. وقتی پالیسی و روش‌ها  تغییر می‌کند؛ دید آنان هم نسبت به زنان افغانستان تغییر می‌کند. مثلاً در نشست امنیتی مونیخ که چند روز قبل برگزار شد افغانستان یکی از پایه‌های ثابت نشست بود و مقامات افغانستان از دموکراسی  و حقوق برابر سخن می‌گفتند و رهبران جهان هم برای‌شان کف می‌زدند. اما امروز افغانستان غایب است و این غیبت برای اروپائیان مهم نیست. اگر در افغانستان، دموکراسی شکست خورد و زنان از حقوق خود محروم شدند یک قسمتش برمی‌گردد به سیاست‌ها، استراتژی‌های ناکام و نادرست کشورها در قبال افغانستان.

نیمرخ: آیا سهل‌انگاری غربی‌ها از مطالبات ما (زن افغانستانی) سرچشمه می‌گیرد؟ به این معنی که ما نمی‌توانیم مطالبات خود را ‌به‌ درستی صورت‌بندی کنیم. یا اینکه مکانیزم‌های دادخواهی و اعتراض‌های ما دچار مشکل است؟ البته ما قبول داریم که ممکن است در هماهنگی دچار و انسجام دچار مشکل باشیم. اما این موضوع به این معنی نیست که مطالبات زنان ما فاقد معنا و غیر واقعی است؟

منیژه باختری: من فکر می‌کنم که ما نباید با چنین رویکردی مبارزات‌مان را مطرح کنیم. به باور من توسل مطلق به جامعۀ جهانی، در حالی که اتهام  پیروی از  فرهنگ غرب و دموکراسی غرب که گویا هم‌خوانی با جامعۀ‌ افغانستان ندارد تکرار می‌گردد، کار معقولی نیست. ما از ارزش‌ها سخن می‌گوییم و این ارزش‌ها مال غرب نیست . غربی‌ها پس از این؛ در این مبارزه با ما نیستند. ما باید در سطح داخلی بتوانیم یک سیاست و پالیسی کارآ داشته باشیم، بیش‌تر و منسجم‌تر کار کنیم، هم‌دیگر را بپذیریم و متحد باشیم. اگر تمام زنان افغانستان یا بیش‌تر زنان افغانستان به صورت دوام‌دار و پیگیر مطالبات خود را بیان کنند چه از طریق مظاهره و چه از طریق کمپین‌های مختلف دیگر، بدون شک تغییر آمدنی است. بدون شک طالبان روزی ناگزیر به عقب‌نشینی می‌شوند. بدون شک حمایت جامعۀ جهانی و شبکه‌سازی ما در سطح بین‌الملی می‌تواند به ما کمک برساند اما تمام رویکرد ما نباید معطوف به جامعۀ جهانی باشد. مهم‌تر این‌است که ما در سطوح مختلف از هم‌دیگر حمایت کنیم و صدای یک‌دیگر شویم.

نیمرخ: در آستانهٔ ۸ مارچ هستیم، روزی که به عنوان روز همبستگی زنان در جهان تجلیل می‌گردد، در نتیجه از شما می‌پرسیم که همین مشکلات، محدودیت‌ها و چالش‌های زنان معترض که در افغانستان هستند چه چیزهایی می‌تواند باشد؟ که به نظر ما همین بحث تفاوت نسل‌ها برای ادامهٔ مبارزات ضربه‌زننده می‌باشد و ممکن است از بیرون و از طرف دشمنان ما باعث تقویت اختلافات مطرح شده در بین جوانان شوند و همبستگی زنان را در افغانستان را از بین ببرد؟

منیژه باختری: آسیب‌های درونی و میان سازمانی در مبارزات زنان چالش دیگری‌است. نفی هم‌دیگر، تقابل و جنگ‌های کوچک مبارزات و خواسته‌های زنان را تقلیل می‌دهد و حقیر می‌سازد. با توجه به این که زنان منافع مشترک دارند، جبههٔ مشترک با تفرقه نباید ضعیف گردد. من شاهد تفرقه و اختلاف هستم و آن را یک آسیب خیلی جدی می‌دانم..

ما باید متحد و هم‌دیگر پذیر باشیم: کارمند دولت بودیم یا نبودیم، ۵۰ ساله یا ۲۰ ساله هستیم، در سرک‌های افغانستان صدا می‌کنیم و یا در پارلمان اروپا صحبت می‌کنیم، در شهر هستیم یا در دهکده، از یک خانه در افغانستان با شعار آزادی در برابر دوربین می‌ایستیم  یا در پارلمان آمریکا یا در یک استیج بین‌المللی دیگر، یا در یک کمپ هستیم توئیت می‌کنیم، پست می‌نویسیم، داستان می‌نویسیم، خبر می‌نویسیم. ببینید همه‌اش مهم است. نمی‌شود که ما یک بخشی از این کارکردها و مبارزات را نفی کنیم. اساساً همین بحث که کی نمایندهٔ کی هست یک بحث گمراه‌کننده است. من فکر می‌کنم هیچ کس نمایندۀ هیچ کس نیست. مبارزات زنان جوان ما در شهر کابل و سایر شهرها بسیار اهمیت دارد، بسیار مهم است به‌ویژه این‌که جان‌شان در خطر است، آنان در خط اول مبارزه علیه طالبان قرار دارند و قابل قدرند و تلاش‌هایشان غیر قابل انکار است، اما کنشگری‌های آنان اگر یک پشتوانه در بیرون از افغانستان نداشته باشد و با منابع قدرت و شبکه‌ها و یا نهادهای حامی حقوق بشری و مسائل زنان وصل نشوند در این صورت این مبارزات ضعیف می‌شود. باید این حلقۀ وصل ایجاد شود. مثلاً کارکرد زنی که قبلاً در افغانستان بوده و امروز خوش‌بختانه در یک موقعیت بهتر می‌تواند در سکوهای بین‌المللی مثل پارلمان اروپا از زن افغانستان سخن بگوید، مهم است. نقش آواز خوانی که صدای ما شده است، ارزش زیاد دارد. در این وقت؛ ما نباید به نفی دیگران بپردازیم. من فکر می‌کنم در این شرایطی که ما در آن قرار داریم امتیازگیری معنایی ندارد، همۀ ما با یک هیولای سیاه مثل طالب روبه‌رو هستیم، بیش‌تر مردم افغانستان حق و حقوق و امتیازات مالی خود را از دست داده‌اند، خصوصاً زنان افغانستان و این باید یک مبارزۀ مشترک ما باشد. بعد وقت داریم که به جنگ‌های کوچک و نقد کارنامه‌ها، بپردازیم. اما امروز اتحاد، همبستگی و ایجاد یک ساختار حمایتی بسیار مهم است.

من به تمام کسانی که به برابری و حقوق زنان باور دارند می‌خواهم این پیام را داشته باشم که در این دوره ما باید اختلافات خود را کنار بگذاریم و یک گفتمان وسیع راه بیندازیم و با حمایت از یک‌دیگر و با ایجاد یک زنجیرۀ بسیار بزرگ و مستحکم بتوانیم که یک نیروی حمایتی مستحکم برای زنان افغانستان ایجاد کنیم و در این راستا با یاری  هر گروه و هر زن و مرد باورمند به آزادی شبکه‌سازی انجام بدهیم ، شبکه‌های داخلی را به شبکه‌ها وحلقه‌ها و منابع قدرت در غرب و در جهان وصل کنیم، این مهم‌ترین مسئله است. از طرفی دیگر در این راستا ما باید درک بسیار عمیقی از برابری و مبارزات زنان داشته باشیم . اساساً برابری چه معنایی دارد یا با کدام کارکردها و راه‌ها می‌توانیم سبب پایه‌گذاری یک جنبش خیلی وسیع و گستردۀ زنان در افغانستان شویم باید پاسخ در خور بیابند. کنش‌های اجتماعی، حرکت‌های انفرادی و حرکت‌های جمعی از قبل آغاز شده‌اند. اما در یک پتانسیل گسترده گرد هم نیامدند که یک جنبش بسیار عمیق را ایجاد کنند. در یک جامعه لایه‌های و منابع  قدرت و فشارهای  گونه گونی وجود دارند. جنبش زنان از  متن جامعه آغاز می‌گردد و برای پیروزی باید با منابع قدرت و اجرایی وصل گردد. منظور من از برپایی جنبش، همه‌گستر و قوی است که لایه‌های مختلف را به هم وصل کند. تا وقتی ما چنین جنبشی را در افغانستان به‌وجود نیاوریم متأسفانه بحث حقوق زنان در افغانستان فقط یک بحث سیاسی باقی می‌ماند، یعنی هر زمانی که دولت‌ها و سیاست‌ها بخواهند به زن‌ها پاره‌هایی به‌عنوان حق می‌دهند و هرگاه هم نخواستند باز پس می‌گیرند. امروز این امیدواری وجود دارد با این نسل آگاه و باخرد و با پشتوانه نیروی فکری، عقلانی و نیروی به اصطلاح میدانی آن‌ها بتوانیم چنین هسته‌گذاری را در افغانستان انجام دهیم که نه تنها به مشکلات امروز افغانستان بلکه برای نسل‌های آیندۀ افغانستان نیز یک پایه و یک پشتوانه باشد؛ چون همان‌طور که گفتم هرگاه مسئلۀ حقوق زنان و برابری تنها یک رویکرد دولتی  از بالا به پایین  باشد و به متن جامعه وصل نگردد، مثل حباب های آب محو می‌گردد. نیروها و محرک‌های  بطن جامعه این روند را ، این گفتمان، مبارزه و دادخواهی را پویا نگه دارد. البته این حرف‌های من در شرایط کنونی بیشتر آرمان گرایانه است چون همین لحظه طالبان با گلوله و تفنگ بالای سر مردم افغانستان ایستاده‌اند، نظارت می‌کنند، استبداد حکم‌فرما است و حق صحبت کردن، حق ابراز نظر وجود ندارد و حق رفتن  به مکتب، به دانشگاه رفتن و خصوصاً کار برای زنان افغانستان وجود ندارد. به همین خاطر ما به اقدامات عملی‌تر کوتاه مدت ضرورت  داریم . همه چیز از صحبت، گفتمان و طرح اندازی شروع می‌شود .

نیمرخ: رینا امیری نماینده‌‌ی ویژه‌ آمریکا برای زنان افغانستان چندی قبل در رشته‌تویتی نوشت که با نمایندگان کشورهای عضو سازمان هم‌کاری اسلامی در شهر جدهٔ عربستان دیدار کرده است. او نوشت که از اعضای سازمان هم‌کاری اسلامی خواسته تا طالبان را برای حمایت از تشکیل حکومت فراگیر و پایان‌دادن به مجازات علیه کسانی که از حقوق‌شان دفاع می‌کنند، تحت فشار قرار دهند. پرسش این است که چطور این آدم نمی‌‌تواند سیاست‌های سخت‌گیرانه کشورهای مسلمان را در قبال آزادی‌های زنان تشخیص دهد. این‌که اسلام سیاسی و سیاست‌های این کشورها بخشی از مسئله است. به نظر می‌رسد سیاست‌های عامدانه‌ای وجود دارد تا ما در مسیر نادرست قرار بگیریم؟

منیژه باختری: من در بخش اول صحبت‌تان با شماموافق هستم که اساساً مشکل کلانی که ما در افغانستان در سال‌های اخیر داشتیم ، اسلام سیاسی است. اگر ما یک نظام سکولار طرفدار جدایی دین از سیاست را در افغانستان پایه‌گذاری می‌کردیم آن‌چنانی که مثلاً در ترکیه صورت گرفت، اگرچه الآن ترکیه دوباره به یک راه دیگری می‌رود یا در بعضی کشورهای دیگر، به نفع مردم ما می‌بود، متأسفانه جامعۀ دین‌زدۀ افغانستان با اسلام سیاسی دچار تمام این ناکامی‌ها، افتادن‌ها و شکست‌ها شده است. نه اسلام سیاسی توانسته با یک ساختار منظم و درست پاسخ‌گو باشد و یک دولت مقتدر حتی از نوعی که تازه آن را تشکیل بدهد، نه روشنفکران، دموکراتان و جمهوری خواهان به آن اندازه قوی بودند که بتوانند اسلام سیاسی را در افغانستان شکست بدهند. اساساً برپایی یک نظام مبتنی بر اسلام سیاسی در افغانستان یک اشتباه خیلی بزرگ بوده‌است و هنوز هم دارد تکرار می‌شود. من فکر نمی‌کنم که جامعۀ جهانی بخواهد با کمک کشورهایی با ساختار اسلام سیاسی  طالبان را به احترام به ارزش های چون درس، کار  و آزادی زنان تشویق کند یا غرب در فکر این باشد تا اسلام سیاسی در افغانستان مستقر گردد. دنیای غرب طرفدار یا حداقل در ظاهر طرفدار افراطیت، بنیادگرایی و اسلام سیاسی نیست. بدون شک در جاهایی که سیاست‌شان ایجاب می‌کند از دین استفاده ابزاری می‌کنند. به‌طور مثال، غرب در کنار مجاهدین ایستاد تا جنگ نیابتی خود را علیه اتحاد جماهیر شوروی پیش ببرد،  یا در این اواخر چین و  روسیه از طالبان حمایت کردند تا ناتو و آمریکا را که یک خطر استراتیژیک در بیخ گوش خود می‌دانستند، از منطقه بیرون کنند. اما همین حالا جامعۀ جهانی متوجه خطر گسترش بنیادگرایی و افراطی در منطقۀ ما است و می‌دانند این گسترش به نفع‌شان در دراز مدت نیست.

نیمرخ: شما در ابتدای صحبت‌هایتان گفتید که موافق این قضیه نیستید اما در ادامه اشاره کردید به دورهٔ گذشته و جنگ با شوروی که آمریکا و غرب بر علیه آنان گروه‌های افراطی مثل القاعده را به‌وجود آوردند، در زمان حال هم می‌تواند نگاه و حمایت غرب از گروه‌های افراطی مثل طالبان برای مقابله با قدرت‌های منطقه مثل روسیه و چین باشد، نظر شما چیست؟

منیژه باختری: این کشورها با در نظرداشتن سیاست‌های مقطعی خود گاهی می‌آیند و از اسلام سیاسی و اسلام افراطیت دفاع می‌کنند مثل زمانی که در زمان مجاهدین این کار را کردند. اما وقتی که به نفع‌شان نباشد نمی‌کنند. اما در همین مقطع بسیار خاص در همین شش‌ماه، یک سال گذشته که اتفاقات در افغانستان به شکل دیگری رقم خورد. تحلیل من این است که غرب فعلاً متمایل به حمایت از اسلام سیاسی در افغانستان و منطقۀ ما نیست، در عوض چین و روسیه آمده‌اند و به نفع اسلام سیاسی و افراطیت کار می‌کنند. روسیه و چین از حامیان درجه اول طالبان در چند سال اخیر هستند و اتفاقاً همین دیپلماسی که فعلاً طالبان در سطح بین‌المللی انجام می‌دهند در سایه مشورت‌هایی است که از طرف روسیه و چین به‌دست می‌آورند. روسیه و چین، جایگزین غرب در این دورۀ تاریخ افغانستان شده‌است. همیشه کسانی هستند که از اسلام سیاسی حمایت می‌کنند به همین خاطر به عنوان یک ابزار می‌توانند در سیاست خارجی خود استفاده کنند و غرب این علاقه‌مندی خود را حداقل در کوتاه مدت از دست داده است.

نیمرخ: بگذارید همین‌جا از تأثیرات تاریخی همسایه‌ها بر سیاست افغانستان و تأثیرشان به‌خصوص بر زنان افغانستان را تحلیل کنیم و صحبت‌های شما را در تحلیل زنان داشته باشیم؟

منیژه باختری: بسیار سوال خوبی است. به صورت خلاصه می‌خواهم بگویم که یکی از حامیان بسیار مهم دیگر طالبان در سال‌های اخیر، ایران بود، علی‌رغم اختلافات و دشمنی بسیار عمیق در دور اول حاکمیت طالبان. در این دور یا قبل از پیروز شدن طالبان، ایران نظر به ملزومات، رابطه های بسیار عمیقی با طالبان ایجاد کرد چون تصور می‌کرد که آمریکا هر لحظه می‌تواند از خاک افغانستان علیه ایران استفاده کند مخصوصاً که بحث تحریم‌ها علیه ایران روز به روز داغ‌تر می‌شود و از طرف دیگر اختلافات مرزی و مسائل آب‌های افغانستان و  مسائلی از این دست که میان ایران و دولت قبلی حل ناشده ماند؛ سبب چرخش موضع ایران شد. با این همه در روزهای اخیر صحبت‌هایی مبنی بر عدم رضایت ایران شنیده می‌شود، چون مذهب تشیع و حقوق شیعه مذهبان برای ایران یک مسئلۀ بسیار مهم است. طالبان میانه، کاری با مذهب جعفری و در کلیت اهل تشیع افغانستان ندارند و با حملات انتحاری و حملات هدفمند، بارها این دشمنی را ثابت ساختند. من فکر می‌کنم در دراز مدت این اختلاف عمیق‌تر و وسیع‌تر می‌شود.

نیمرخ: زن افغانستانی برای تداوم مبارزه‌اش به افق‌های تازه‌‌ای نیاز دارند. افق‌هایی فراتر از ظرفیت‌های بومی و آن‌چه تاکنون بوده است. افق‌‌هایی که بتواند بسترهایی تازه‌ را بگشاید. برای کسب نتایج ملموس و کاربردی ما نیاز به همبستگی و گره‌زدن مسأله‌ی زن افغانستانی با سایر زنان داریم. زنان افغانستانی باید چنین سیاستی را اتخاذ کنند تا بتوانند از ظرفیت‌ها، امکانات و مکانیزم‌های حقوقی و بین‌المللی سایر زنان در راستای بقا و مبارزات خود استفاده کنند. چطور می‌توان چنین ظرفیتی را در میان زنان در داخل کشور و جامعه‌ی دیاسپورای افغانستان ایجاد کرد؟

منیژه باختری: من در کلیت در مورد دولت‌ها و سیاست‌های‌شان صحبت کردم، اما در بین مردم و در مجموع در افکار عامه، به ویژه در کشورهای غربی، مسئلۀ حقوق زنان و برابری بحث بسیار مهمی است. چه کاری ما می‌توانیم انجام بدهیم؟ با صحبت، آگاهی‌دهی، گفت‌و‌گو، سخنرانی، کمپین‌های مختلفی می‌توانیم  گزارش زندگی زنان افغانستان را به سراسر جهان برسانیم و حس همبستگی آنان را برانگیزیم تا با زنان افغانستان همراه باشند و  زنان ما فراموش نگردند. با توجه به وضعیت نمی‌توانیم ساختارهای بسیار منظمی را ایجاد کنیم، چون به هر حال زنان در داخل افغانستان، به دلیل  استبداد و عدم امکانات نمی‌توانند مستقیماً خودشان با زنان در سایر کشورها به تماس شوند. کسانی که توانسته‌اند به شکلی در چند ماه اخیر از افغانستان بیرون شوند و یا کسانی که سال‌هاست که در بیرون از افغانستان زندگی کرده‌اند و طبیعی است که امکانات مالی و آشنایی بیش‌تری با منابع قدرت دارند، باید یک‌جا شوند و در ظرفیت‌های جداگانه فردی و گروهی به آگاهی‌دهی بپردازند و صحبت کنند، نشر گزارش‌ها را بسیار جدی بگیرند و به بازنشر گزارش‌هایی که از داخل افغانستان می‌رسد بپردازند و روی واقعی طالبان را به مردم جهان نشان بدهند. روایتی که گویا  زن افغانستان مخالف دموکراسی،مخالف آزادی و مخالف درس خواندن  را باید تغییر بدهیم . علیه این روایت باید جریان سازی کنیم. این یک کار نفس گیر دراز مدت است، اما ما مبارزه خود را ادامه می‌دهیم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: اعتراض زنان علیه طالبانهشت مارچ
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00