نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

در شریعت طالبان، کودکان پسر، برای زنان نامحرم‌اند

  • نیمرخ
  • 22 حوت 1400

روایت از زیوا وفایی؛ مزار شریف

این روزها، سعی می‌کنم برای کنار آمدن با اختناق و وحشت حاکم در افغانستان که دارد دنیای دخترانه‌ام را نابود می‌کند، ذهنم را درگیر موضوعات دیگری کنم اما موفق نمی‌شوم از این حس ناامیدی و رنج خانه نشینی اجباری رهایی پیدا کنم.

تنها چیزی که در دسترس دارم کتاب‌هایی است که در گذشته، آنان را مطالعه کرده‌ام و برای این‌که درد و غم این فضای مردانه و ضد زن بیش‌تر گریبانم را نگیرد، به کتاب خواندن و نوشتن پناه می‌برم. خانوادهٔ من بیش‌تر مردانه است و برادرانم که در یک محیط مردسالار بزرگ شده‌اند کمتر دنیای یک دختر را درک می‌کنند. آنان همیشه از من می‌خواهند که فقط در خانه باشم. این روزها حقیقت تلخ زندگی‌ام این است که فکر می‌کنم، در شش ماه گذشته، تبلیغ طالبان در مورد زنان، روی ذهن بسیاری از مردان، از جمله برادران من تأثیر منفی گذاشته‌است. آنان به بسیاری از سخنان طالبان، از جمله اعمال محدودیت‌ها بر زندگی زنان، با طالبان موافق‌اند. از چیزی که می‌ترسیدم، حالا در داخل خانه‌ام اتفاق افتاده‌است.

یادم می‌آید که قبل از مسلط شدن طالبان در افغانستان، روزهای چهارشنبه را با استفاده از فرصت، با دوستانم در باغ زیارتگاه بزرگ شهر سپری می‌کردیم، چون از زمان‌های گذشته همین رسم و رواج مردم مزار شریف است که چهارشنبه روز خاصی برای گذراندن در زیارتگاه حضرت علی و این ممکن که یک عقیده دینی می‌باشد که از گذشته‌ها برای‌مان میراث مانده است، اما هر‌چه بود‌‌‌ من چهارشنبه‌ها را دوست داشتم.

پیش از سلطهٔ طالبان، چهارشنبه‌ها، مردمان زیادی با خانواده‌هایشان آن‌جا می‌آمدند و آن فضا که پُر از زنان، مردان و کودکان بودند حس خوبی به من می‌داد. حس زندگی و زنده بودن. حس بودن کنار دیگران و تعلق به یک شهر خوب و با صفا. وقتی در مورد گذشته‌های نه چندان دور فکر می‌کنم، فضا برایم تاریک و خسته کننده می‌شود و با خود می‌گویم، در دام هیولاهایی افتادیم که جز قتل و کشتار چیزی نمی‌دانند و زن را موجود بی‌ارزشی می‌پندارند که فقط زیبندهٔ نشستن در پستوی خانه‌است.

 چهارشنبه نیز آفتابی و باغ زیارتگاه حضرت علی بر خلاف روزهای گذشته پُر ازدحام بود. پس از مسلط شدن طالبان این اولین باری است که چنین فضای پر از آدم را در این شهر می‌بینم. زنان و دختران زیادی در اطراف زیارتگاه گشت‌وگذار می‌کردند، گویا همهٔ آن‌ها دلتنگی‌هایشان را در صحن باغ زیارتگاه رها می‌کنند. در شهر مزارشریف، زنان تنها چهارشنبه و دوشنبه‌ها حق ورود به باغ و زیارتگاه حضرت علی را دارند.

ورود مردها، در روزهای چهارشنبه به صحن باغ و زیارتگاه علی، ممنوع است. اما پلیس طالبان، کودکان پسر را نیز که دست‌فروش‌اند و بادکنک می‌فروشند، از ورود به داخل باغ و زیارتگاه، به دلیل حضور زنان ممنوع کرده‌اند. کودکانی را دیدم که با هیجان و در حالی که بادکنک‌هایشان را تکان می‌دادند، وارد باغ زیارتگاه شدند تا مشتری پیدا کنند، اما پلیس طالبان، آنان را با لت‌وکوب از باغ خارج کردند. من شاهد بودم که یک پلیس طالبان، به کودکان پسر گفت: « شما به زنانی که در این‌جا می‌آیند نامحرم هستید و این یک گناه بزرگ است که یک نامحرم به زنان چیزی بفروشد و یا با آنان حرف بزند».

آن کودکان که برای تأمین نیازهای خانواده‌هایشان در جاده‌ها کار می‌کنند، با ناامیدی و وحشت، از باغ زیارتگاه خارج شدند. در حالی که به بادکنک‌های نارنجی کودکان خیره شده بودم، با خودم فکر کردم، وقتی کودکان پسر، برای ما زنان نامحرم‌اند و حق صحبت با ما را ندارند، کدام شریعت، به طالبان این حق را داده‌است که زنان را زندانی کنند، در حالی که هیچ پلیس زن در صفوف این گروه وجود ندارد؟ این کدام شریعت است که طالبان را در این مسیر هدایت کرده تا خودشان را محرم همهٔ زنان افغانستان تصور کنند، اما به کودکان کارگر، اجازه ندهند با زنان صحبت کنند؟

هیچ کس به من پاسخ نمی‌دهد، چون مطرح کردن این پرسش در جامعهٔ من، ضدیت با طالبان که خودشان را سربازان مجانی خدا تصور می‌کنند، تلقی می‌شود.

همچنان بخوانید

عید زنان

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402
تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

28 حوت 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: قصه زندگی زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
مادرم مرا فروخت
هزار و یک شب

مادرم مرا فروخت

10 حمل 1402

وقتی سیزده ساله شدم یک پیرمرد 72 ساله به خواستگاری‌ام آمد. مردم محل می‌گفتند که مرد پولداری است. مادرم چون شیفته‌ی پول و ثروت بود، با آنکه زندگی مان رو به بهبود شده بود، بازهم...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود
گزارش

قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود

9 حمل 1402

لیلا همانطور که روی سکو نشسته است و پشم‌ می‌ریسد، به غروب طلایی‌رنگ آفتاب تماشا می‌کند و آه بلندی می‌کشد. نخ پشم را دور سنگ‌ می‌پیچاند و چادرش را پیش‌ می‌کشد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
فاطمه نیوشا - مهاجرت
هزار و یک شب

رویای معلمی و کابوس آوارگی

8 حمل 1402

پس از مدتی امتحان آزاد دادم و در بست معلمی کامیاب شدم. شغل معلمی یکی از آرزوهای دایمی‌ام بود. قبلا هر وقتی که معلم داخل صنف ما می‌آمد و تدریس می‌کرد، با خود می‌گفتم ایکاش روزی برسد...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00