محمد قاسم وفایی زاده
زنان بهعنوان نیمی از جامعه، نقش مهمی در پویایی و تحول اجتماعی دارند. فعالسازی و ایجاد تحرک معنیدار و مؤثر در میان زنان بستگی به توانمندسازی و باسوادی آنان دارد. بدون سواد و فهم حقوق اساسی و ضرورتهای بایستهٔ اجتماعی تصور اینکه زنان بتوانند نقش پویا و اثرگذار در کانون خانواده و در متن جامعه ایفا نمایند، امر واقع بینانهای نیست. سنگ پایهٔ فهم و توانایی در باسوادی نهفته است. زنی که در طول عمر خود از بیسوادی رنج میبرد و حتی در انجام فرایض دینی متکی به مردان است، نمیتواند خود قرآن بخواند و باید بشنود و ماچ کند و طلب دعای خیر از مرد خانه و ملای قریه کند. او ابتداییترین احکام دینی و موضوعات مرتبط به امور زنانه و کاملاً شخصی را نیز از مرد خانه و از ملای محل میشنود. فهم او، فهم شنیداری است و هر آنچه که به او گفتهاند. در این حالت زن هیچ فهمی، بیدخالت و مستقیم از دین و مبانی تفکر دینی و امور مذهبی ندارد. آموزههای شفاهی مردانه پر است از فروکاستن زنان، محصور و محدود نمودن زنان در چهار دیواری خانه. بهترین زن در این نگاه مردسالار، زنی است که هرگز از خانه بیرون نشود و یا هیچ نقش اجتماعی غیر از زاد و ولد و امور منزل نداشته باشد. در نتیجه زن بیسواد، معتقد به مردسالاری، ارزشها و اصول آن بار میآید و متکی به مرد است، وجود و نام و نانش همگی قائم به غیر (قائم به وجود مرد) است. چنین زنی مطیع، فرمانبر و زحمتکش است و هیچ تهدید یا مشکلی برای دوام نظام مردسالار و زیر سؤال بردن کرامت مردانهٔ به شمار نمیرود.
درحالیکه غیبت زن از متن جامعه به همان میزان که شعاع فعالیت و حضور انسانی زن را محدود میکند، بیشتر از آن، جامعه را معیوب و ناقص میسازد و بدون نقشآفرینی زنان و راکد ماندن نیمی از جامعه، تحول اجتماعی، توسعهٔ اقتصادی و فرهنگی با کندی و حتی ایستایی مواجه میشود. تمام جوامعی که تا هنوز نتوانسته مشکل حضور و نقش زن را حل کنند و با آن کنار بیایند، همچنان در بیثباتی اجتماعی و کندی در رشد و توسعهٔ اقتصادی و فرهنگی قرار دارند. حتی در کشورهایی که متکی به عواید منابع طبیعی مانند نفت و گاز تا حدودی توانستهاند از نگاه اقتصادی، توسعه و پیشرفتی را شاهد باشند، اما به لحاظ نظام اجتماعی ثبات درونی ندارند و همواره در معرض گشایش و تغییر قرار دارند که کانون اصلی و موتور محرک این تغییر زنان هستند.
تحصیل دختران در افغانستان
زنان، چگونگی حضور و حقوق آنها، در طول تاریخ مدرن افغانستان مرز اصلی و معرف میان سنت و مدرنیته بودهاست. بهخصوص تحصیل دختران و حق دسترسی آنان به آموزش و تعلیم، بخش اساسی تمام جنبشها و اندیشههای ترقی خواهانه در طول یک قرن اخیر در افغانستان به شمار میرود. مثلث امان الله خان، ملکه ثریا و محمود طرزی در ذیل اصلاحات امانی و برنامههای مدرنیزهسازی افغانستان، اولین مکتب نسوان را در کابل در کامپلکس «مستورات» میان سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ تأسیس و افتتاح نمود. در همین دوره برای اولین بار تعدادی از دختران برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شد. اما این تلاشها برای به صحنه آوردن زنان و توانمندسازی آنان با حق تحصیل و آموزش مورد تهاجم و انتقاد اقشار سنتی جامعه قرار داشته و با مخالفتهای جدی مواجه شده و به خیزشها و شورشهای سیاسی و براندازانه نیز انجامیدهاست. سقوط حکومت امانی و روی کار آمدن حبیب الله کلکانی و سپس نادرشاه (۱۳۰۸-۱۳۱۲) بهگونهای متأثر از واکنش لایههای سنتی به گرایش جدید در سطح رسمی برای به صحنه آوردن زنان و فعال ساختن نیمهٔ پنهان جامعه بود. از جمله واکنشهای واضحی نسبت به اعزام دختران افغانستان برای تحصیل به خارج از کشور صورت گرفت که در دیدگاه سنتی، اوج قباحت شمرده میشد.
پس از یک دوره رکود در دوران نادرشاه، با روی کار آمدن ظاهرشاه در سال ۱۳۱۲ مجدداً تلاشها برای زمینهسازی تحصیل دختران ادامه یافت. مکتب نسوان «عصمت» که بعدها به لیسههای ملالی و زرغونه ارتقا یافت، یکی از گامهای اساسی در این زمینه بود. با اینکه تا سالهای بعد، حق تحصیل و دسترسی به تحصیل محدود به پایتخت و یا در بهترین حالت به شهرهای بزگ باقی مانده بود، اما روند امیدوار کنندهای رقم خورده بود که بعدها با عبور از دیوارهای شهر، حق تحصیل و سواد برای دختران به قریهها و روستاهای اطراف نیز رسید. در هر حال، این روند همواره با مخالفت اقشار سنتی جامعه مواجه بود. آنان تحصیل دختران و آموزش آنان را مخالف عنعنات اجتماعی و بهگونهای ننگ میدانستند. در جامعهای با ساختار نیمه فئودالی که در آن خانها و ملاکین و ملاها نقش اصلی را در تعریف حرکت جامعه ایفا مینمودند، با وجود تغییرات زیاد، دختران در بیرون از شهرها و بهخصوص در مناطق جنوبی و مشرقی کشور، هیچگاهی نتوانستند بیدغدغه به حق تحصیل دست یابند. سنتها، رواج و رسومی که در آن دختران به باد داده میشد، خرید و فروش میگردید، هیچگاهی با توانایی و باسوادی زنان کنار نیامد.
درحالیکه جهان در حال پیشرفت و توسعهٔ فکری، فرهنگی و اقتصادی بود، افغانستان تمام قرن بیستم را در کشاکش بر سر تحصیل یا عدم تحصیل دختران سپری نمود. اما با وجود همهٔ این چالشها، مخالفت گروهها، لایههای سنتی و واپسگرا در جامعه، به تلاششان برای برخورداری از حق تحصیل ادامه دادند.
در سطح رسمی و از آدرس حکومت، دورهٔ اول حکومت طالبان، اولین و جدیترین اقدام سنتگرایانه برای بستن در مکاتب بهروی دختران بود، بیشتر از اینکه مبیّن دیدگاه اسلامی باشد، نشان دهندهٔ دیدگاه سنت گرایان قبیلهای بود که اکنون به حکومت رسیده بودند و میتوانستند این کش و قوس صد ساله را به زیان زنان پایان دهند.
با سقوط حکومت طالبان و آغاز روند جدید سیاسی، دختران دوباره با شور و اشتیاق به مکاتب برگشتند. در این دو دهه بیش از شش میلیون دختر در مکاتب و دانشگاههای کشور شامل شدند. دو نسل از دختران توانستند در این برهه تا تحصیلات عالی پیش بروند و سهم مهمی در تحول اجتماعی و سیاسی در افغانستان ایفا نمایند. به جامعه و سیاست افغانستان پویایی و رمق تازهای بدهند و بهعنوان بخشی از نیروی اجتماعی برای تغییر افغانستان بهسوی توسعهٔ اجتماعی و تحول فرهنگی سوق دهند . خلاصه اینکه در این برهه، زنان و همهٔ مردم افغانستان در تلاش پیمودن راه صد سالهای بودند که یک قرن معوق مانده بود.
هرچند مخالفتها با تحصیل و آموزش دختران در سطوح مختلفی هنوز وجود داشت و حملات انتحاری و هراس افکنیهای بیشمار، نشان از تلاشهای واپسگرایان برای تعطیلی مکاتب دخترانه بود، اما نتوانست بر شور و اشتیاق آموزش در میان دختران غلبه نماید و آنان را از رفتن به مکاتب باز دارد. به قدرت رسیدن دوبارهٔ طالبان و بسته شدن در مکاتب بهروی دختران، نشان داد که هنوز بحث در همانجایی است که صد سال پیش بود و ما همچنان یک قرن را در جا زدهایم!
این اقدام طالبان نشان داد که سنتگرایان ما از قشر سخت و زمخت واپسگرایی قبیلهای سر برون نکردهاند و همچنان سر در گریبان رسوم و عنعنات ناپسندی هستند که قرنهاست آنان را نفله کردهاست.
طالبان امروز نمایندهٔ یک قرن در جا زدگی اقشار متعصب و واپسگرا است و اما آیا میتوانند در برابر مردم، علاقه و حق آموزش و تعلیم مقاومت کنند و جریان حرکت جامعه را به انحراف بکشانند؟ در طول این دو دهه بهرغم فکتور سیاسی، جامعه و کشور تحولات و تغییرات بزرگی را شاهد بوده و پشت سر گذاشتهاست. آنان نمیتوانند با علاقه و ارادهٔ مردم کشور و بهخصوص زنان افغانستان برای دسترسی به حق تحصیل و آموزش مقابله کنند. جامعهٔ امروز ما از پویایی و حرکت جمعی قدرتمندی برخوردار است که به مرور زمان نیروهای مخالف جریان جامعه را در خود هضم میکند.
گروگان گرفتن جامعه و یا بخشی از جامعه در برابر مطالباتشان از جامعهٔ بینالمللی، کدام افتخاری حساب نمیشود و یا نشان دهندهٔ زیرکی و فهمیدگی طالبان در داد و ستد سیاسی نیست، بلکه نشان حقارت، ذلت و باجگیری از مردمی است که آنان ادعای حکومت بر آنان را دارد. درهای مکاتب بهروی دختران باز خواهد شد، اما این سیاهی زمستان همچنان باقی خواهد ماند!