نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

روایت لیلا زنی از سرزمین گل‌بادام؛ چاره‌ای جز مهاجرت و ترک وطن نداشتم

  • لطیفه سادات موسوی
  • 27 حمل 1401

لیلا حسینی نام و چهره‌ای آشنا برای زنان ولایت دایکندی که بیش از یک دهه فعالیت‌های مدنی و حقوق بشری داشته است. او که از زمان سقوط رژیم سابق طالبان با مبارزات زیاد به حق تعلیم، تحصیل و کار دست یافته بود و هم‌چنان ابرای آموزش دختران کار می‌کرد. با تسلط دوبارهٔ طالبان افغانستان را ترک‌ کرد. وی در گفت‌وگو با نیمرخ می‌گوید: پس از تسلط گروه طالبان چاره‌ای جز مهاجرت و ترک وطن نداشته است.

روایت زندگی لیلا پس از سقوط رژیم سابق طالبان تا تسلط دوبارهٔ این گروه تروریستی بر افغانستان:

لیلا حسینی متولد یکی از روستاهای دور‌دست ولسوالی میرامور ولایت دایکندی است که با سقوط رژیم قبلی طالبان در سال ۱۳۸۰ در مقابل ذهنیت‌های منفی در مورد تعلیم و تحصیل دختران ایستاده شد و تصمیم گرفت با چند تن دیگر از دختران روستا درس بخوانند. آن‌ها با تجمع در یک خانهٔ گلی در گوشه‌ای از روستای برگر آموزش را از قرآن‌ و دیوان حافظ شروع کردند. وقتی اندک اندک این گروه سه چهار نفری به بیست نفر رسیدند و سپس در سال ۱۳۸۱ یکی از حسینیه‌های روستا را برای ادامهٔ آموزش به عنوان مکتب برگزیدند.
وقتی پس از سقوط رژیم طالبان افغانستان بقایای به‌جا مانده از جنگ را جمع می‌کرد، مؤسسات خارجی نیز برای کمک به مردم افغانستان فعالیت‌های بشر دوستانه‌‌شان را گسترش دادند. درسال ۱۳۸۱ نهادی (DHSA) برای بررسی وضعیت مردم روستا به ولسوالی شهرستان رفته بود تا نیازمندی‌های مردم را اولویت‌بندی کند. اما لیلا حسینی و دیگر دختران از کارمندان این نهاد خواسته بودند که به آن‌ها تعمیر مکتب بسازند.
” خوب یادم هست در آن زمان کارمندان مؤسسات زیادی به روستای ما می‌آمدند که وضعیت مردم را بررسی کنند و ببینند که مردم روستا به چه نیاز دارند. من و دوستانم دختران خردسالی بودیم و با دیدن کارمندان نهادهای امدادرسان، خوشحالی می‌کردیم. یک روز با گروهی از دختران وقتی از حسینیه به خانه برمی‌گشتیم کارمندان نهادهای امداد رسان را دیدیم که از آن‌جا عبور می‌کردند؛ ما به آن‌ها نزدیک شده و دورشان جمع شدیم و از آنان که با لهجه‌های متفاوت‌تر از ما صحبت می‌کردند، خواستیم که برای ما مکتب درست کنند.”
همین باعث شد که در روستای ما یک مکتب دخترانه تأسیس شد و آموزش دختران با وجود باورهای غلط و رسومات ناپسند از آن‌جا کلید خورد. با حمایت نهاد (DHSA) در یک برنامهٔ آموزش سریع موفق شدم درسال ۱۳۸۵ از صنف دوازدهم فارغ شوم و در جریان تعلیم به دختران صنوف پایین‌تر از خود تدریس هم کردم.
یکی از چالش‌های عمده سر راه تحصیل دختران در آن عصر، سپری کردن امتحان کانکور بود که در ولایت بامیان برگزار می‌شد زیرا دایکندی ولایت نو تأسیس بود و هنوز ظرفیت برگزاری امتحان عمومی کانکور در دایکندی را نداشت. این باعث شد که اکثریت دختران دوباره از تحصیل محروم شوند.
لیلا حسینی اولین دختری بود که از این سد هم گذشت و با سپری کردن امتحان کانکور در بامیان، درسال ۱۳۸۶وارد دانشکدهٔ زراعت دانشگاه کابل شد. در صنف ۳۸۰ نفری که فقط سیزده تن آنان دختران بودند، درس خواندیم.
با پشت سر گذراندن مشکلات زیاد از دانشگاه فارغ و در جستجوی کار شدیم. پیدا کردن شغل مناسب برای زنان در جامعهٔ به‌شدت سنتی آن زمان هم‌چنان دشوار بود. 

لیلا می‌گوید؛ یک روز من و دیگر دختران برای پیدا کردن کار به وزارت زراعت رفتیم و کمک خواستیم، برای یک سال در یکی از پروژه‌های زراعتی این وزارت مشغول به کار شدیم؛ پس از آن با نهادهایی چون اکسفام به حیث Social Organizer و نهاد OHW در ولایت دایکندی کار کردم.
کار کردن در این نهادها یک دریچهٔ دیگر برای من باز کرد که در حوزهٔ حقوق زنان کار کنم. در جریان کارهای ساحوی مردم با دیدن کارمندان زن در کنار مردان متعجب می‌شدند و همواره از من می‌پرسیدند که وقتی با مردان کار می‌کنم محرم شرعی یا همراه مرد دارم؟ چگونه می‌توانم با مردان بیگانه کار ‌کنم؟ و ده‌ها سؤال دیگر، اما در جواب آنان کوشش می‌کردم جواب قناعت‌بخشی بدهم. مثلاً دختران حق دارند درس بخوانند و وقتی درس می‌خوانند حق دارند کار کنند و کار کردن زنان عیب نیست.
درسال ۱۳۹۵ با نهاد برابری برای صلح و دموکراسی یا EPD که  درسال ۱۳۸۵ توسط نرگس نهان تأسیس شده بود به عنوان مسئول ولایتی این نهاد در دایکندی کارم را شروع کردم و در همین سال شبکهٔ ولایتی زنان دایکندی را تأسیس کردم. زنان فعال را از تمام ولسوالی‌های دایکندی جمع کردم. مشکلات و چالش‌های زنان را در ولسوالی‌ها مستندسازی کرده و با نهادهای مربوطه در دایکندی و مرکز کشور برای دادخواهی شریک می‌کردیم. در سال ۱۳۹۸ انجمن اجتماعی زنان پیش‌گام شهر نیلی مقیم ولایت دایکندی را با سی نفر عضو از سراسر ولایت دایکندی تأسیس کردم و در این انجمن همچنان چالش‌ها و فرصت‌ها برای زنان و دختران در روستا را مستندسازی کرده و با حکومت محلی و مرکزی شریک و دادخواهی می‌کردیم.

این امر که نظارت از عملکرد حکومت محلی در قبال بهبود وضعیت زنان را در پی داشت به نتایج خوبی دست یافتیم؛ چون حضور زنان دایکندی در تمام عرصه‌ها پر رنگ می‌شد و به زنان اعضای شبکه، برای ارتقاء ظرفیت‌شان در زمینهٔ چگونگی دادخواهی و لابی‌گری، نظارت از عملکرد حکومت، جامعهٔ مدنی، پروپوزل نویسی، تحقیق و کارگاه‌های آموزشی برگزار کرده و سپس در چهار کمیتهٔ (صلح اجتماعی، معارف، صحت و قضا و سارنوالی) چالش‌های زنان در روستاهای دایکندی را مستندسازی می‌کردیم تا دادخواهی کنیم.
برای تطبیق قانون منع خشونت علیه زنان در دایکندی بسیار زحمت کشیدیم؛ در کارگاه‌های آموزشی و برنامه‌های رادیویی تلاش کردیم که این قانون تطبیق و مردم نیز به آگاهی برسند.

چالش‌های عمدهٔ زنان در روستاهای دایکندی

وقتی سالانه آمار حضور دختران در مراکز آموزشی چون مکتب، دانشگاه و حضور زنان شاغل در ادارات دولتی، رسانه‌ها، ورزشگاه‌ها و تجارت، دسترسی به خدمات صحی و عدالت رسمی رو به رشد بود؛ به مشکلات زنان نیز افزوده می‌شد. وقتی زنان به آگاهی می‌رسیدند، به نابرابری‌ها و دیگر چالش‌ها اعتراض می‌کردند و آمار خشونت علیه زنان نیز بالا رفته بود.
زیرا برای تحمل خشونت به زنان صبری نمانده و برای دسترسی به عدالت، به سیستم عدلی و قضایی مراجعه می‌کردند.
از این‌رو خشونت علیه زنان، عدم دسترسی به عدالت رسمی، راه‌های صعب‌العبور جغرافیایی تا مکتب و دانشگاه، فقر، ازدواج‌های زیر سن و اجباری و گله‌ستانی، نبود تعمیر مکاتب برای دانش آموزان دختر، فضای سنتی حاکم بر جامعه از عمده‌ترین چالش‌های سد راه زنان در دایکندی بود.
اکنون با آمدن طالبان در افغانستان زنان از تمام حقوق و امتیازات‌شان محروم شده‌اند، اما زنان ولایت دایکندی مثل همیشه محروم‌ترین آن‌ها است.

مبارزات زنان در برابر سرزنش‌های علمای دین

با گسترش فعالیت‌های تجارتی، ورزشی، اجتماعی و هنری زنان در دایکندی، خشم علمای دین از دیدن زنان در گوشه و کنار جامعهٔ دایکندی نیز بالا می‌گرفت. در خطبه‌های نماز جماعت موردی نبود که از زنان گلایه نشود، از پوشیدن لباس‌های رنگی گرفته تا دوچرخه‌سواری و آواز خوانی دختران. ملا امامان‌ مساجد همواره در خطبه‌های نماز، خطاب به مردان می‌گفتند که جلو زنان را بگیرند که آبروی دین را به‌خطر می‌اندازند. اما در جلسات ماهوار انجمن زنان و دیگر جلسات، به‌مناسبت هشتم مارچ و دیگر روزهای ملی علمای دین را نیز در نشست‌ها دعوت کردیم. در نشست‌ها، علمای دین با زنان چالش‌ها را به بررسی می‌گرفتند و به گونه‌ای علمی بحث می‌کردند. گرچند فضای سنتی دایکندی هیچ‌گاهی برای زنان مناسب نشد، اما نتوانست جلو پیشرفت زنان را نیز بگیرد. زنان و دختران دایکندی در عرصه‌های مختلف دستاوردهای قابل توجهی داشتند.

دستاوردهای لیلاحسینی در انجمن اجتماعی زنان پیش‌گام

همچنان بخوانید

زرغونه عبیدی

گفت‌وگو با زرغونه عبیدی، عضو سازمان عفو بین‌الملل

25 حوت 1401
ظلم بر زنان

نگذاریم ظلم بر زنان عادی‌سازی شود

22 دلو 1401


ولایت دایکندی که یکی از ولایات دور افتاده و کوهستانی افغانستان به‌شمار می‌رود، طی بیست سال اخیر تنها در بخش معارف رشد چشم‌گیری کرد و مکاتب بدون سقف و زیر خیمه پر بود از دانش‌آموزان دختر و پسری که به پیشرفت و آبادی باورمند بودند؛ اما دسترسی زنان دختران به خدمات صحی، عدالت رسمی همچنان اندک بود، زنان و دختران در روستا‌های دور‌دست این ولایت مورد خشونت قرار می‌گرفتند و قربانی خشونت به عدالت رسمی دسترسی نداشتند. همچنان دختران روستایی به‌خاطر فقرزدایی خانواده‌هایشان زیر سن ازدواج می‌کردند و یا به اجبار تن به ازدواج می‌دادند.
دادخواهی‌های انجمن زنان پیش‌گام با ریاست ارشاد و حج اوقاف دایکندی و همکاری ملا امامان مساجد باعث شد در این زمینه، حتی در دور‌دست‌ترین روستاها آگاهی‌دهی شود و اخیراً روایت‌های ازدواج زیر سن و اجباری کمتر شده بود.

برای دسترسی زنان به عدالت رسمی دادخواهی‌های زیادی با مسئولین قضا و سارنوالی صورت گرفت تا این‌که پنج دادستان زن در دایکندی مشغول به‌کار بودند. برای حضور قاضی زن در دایکندی همچنان دادخواهی می‌شد، گرچند بنابر فساد اداری و کم‌توجهی حکومت مرکزی به ولایت دایکندی، پنج قاضی زن که در محکمهٔ استیناف دایکندی استخدام شده بودند در ستره‌ محکمهٔ کشور در کابل کار می‌کردند و حاضر نبودند که به ولایتی چون دایکندی برای انجام وظیفه بروند؛ اما به‌خاطر فشارهای زیاد نهادهای مدنی و دادخواهی‌ها، انتظار می‌رفت برای محکمهٔ استیناف دایکندی قاضی زن فرستاده شود.

حضور زنان کارمند در ادارات دولتی دایکندی که همواره یکی از موارد دادخواهی انجمن بود اخیراً نزدیک به ۲۹ درصد می‌رسید و حضور دختران دانش‌آموز در معارف کشور به ۴۵ درصد رسیده بود. در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان کشور، ۶۴ درصد زنان دایکندی به پای صندوق‌های رأی رفتند و قبل از برگزاری انتخابات، کارگاه‌های آموزشی و آگاهی‌دهی از سوی انجمن زنان پیش‌گام در روستاها برگزار شده بود تا زنان را در انتخابات تشویق و ترغیب کنند. برای زنان کارمند در ادارات دولتی دایکندی با تأکید و فشارهای زیاد نهادهای مدنی و انجمن زنان، کمیتهٔ منع آزار و اذیت زنان و اطفال ایجاد شد تا متخلفین و عاملین خشونت با زنان شناسایی و مورد پیگرد قرار بگیرند. جلسات آگاهی‌دهی در پیوند به فرهنگ بد گله‌ستانی و فرار از منزل دختران در روستاها و برنامه‌های رسانه‌ای برگزار می‌شد تا در این زمینه آگاهی‌دهی صورت بگیرد.

لیلا حسینی در کنار این مسئولیت‌ها، حدود ۳۰۰ خانوادهٔ بی‌بضاعت را شناسایی و تحت پوشش کمک‌های بشردوستانه قرار داد. وی همچنان یک محصل دختر که به‌خاطر فقر می‌خواست ترک تحصیل کند را کمک مالی کرد تا این‌که وی از دانشگاه فارغ شد و در یکی از مؤسسات غیر دولتی صاحب کار گشت.

روایت مهاجرت

در روز اخیر سقوط ولایات به دست طالبان، لیلا حسینی خانه‌اش را به مقصد روستا‌ی پدرش ترک کرد و مدتی در آن‌جا ماند. وقتی ولایت دایکندی هم بدون درگیری به‌دست گروه تروریستی طالبان افتاد، وی آن‌جا را به مقصد کابل ترک کرد، زیرا انتظار نمی‌رفت طالبان وارد کابل شوند؛ اما در روز پانزدهم آگوست، وقتی لیلا و خانواده‌اش به کابل رسیدند، طالبان نیز وارد شهرکابل شدند و خود را تا ارگ ریاست جمهوری رسانیدند.
” دوماه زیر حاکمیت طالبان در کابل ماندم، کابل دیگر شهر غریبه‌ها شده بود. هرازگاهی که برای کار اندکی از خانه بیرون می‌رفتم با پوشش سیاه و بلند از خانه بیرون می‌شدم و در سطح شهر منتظر صدای انفجار و شلاق طالبان بودم. فکر می‌کردم روی زمین پر از ماین و مهمات انفجاری راه می‌روم. طی دوماه زندگی درکابل یک روز هم در آرامش نبودم، مخصوصاً وقتی خبر قتل‌های هدفمند خبرنگاران و فعالین حقوق بشر را می‌شنیدم. با آن‌که در بین جمعیت انبوهی از مردم کابل گم شده بودم، اما باز هم احساس می‌کردم اگر مرا بشناسند، چند گلوله‌ای را از من دریغ نمی‌کنند؛ چون برای تطبیق و تبلیغ قانون منع خشونت علیه زنان، با علمای دینی همواره کلنجار رفته بودم و از نظر علمای دین من یک شخص شریر بودم که زنان قربانی خشونت را وادار می‌کردم که به نهادهای عدلی و قضایی مراجعه کنند.”
لیلا حسینی می‌گوید: وقتی دیگر جایگاهی برای خود در نظام طالبان نمی‌دیدم، چاره‌ای جز مهاجرت نیافتم.

“سرانجام دوماه بعد از بی‌قراری و ناامیدی، راه مهاجرت را در پیش گرفتم. از سوی یکی از کشورهای خارجی که با آن‌ها کار کرده بودم قبولی مهاجرت دریافت کردم. روزی‌که وارد میدان هوایی شدم و در دروازهٔ میدان هوایی اسنادهای سفرمان را چک می‌کردند؛ بسیار ترسیده بودم. دست و پاهایم می‌لرزید، وقتی جنگ‌جوی طالب طالب از من پرسید که چرا این‌جا را ترک می‌کنی؟ جوابی نداشتم برایش بگویم. اگر می‌گفتم؛ چون برای زنان دادخواهی کردم یا چون علمای دین با من دشمنی دارند و یا این‌که زندگی من و خانواده‌ام در خطر است. ترجیح دادم چیزی نگویم و لبخند تلخی زدم و سرم را پایین انداختم و از آن‌جا رد شدیم. یک نفس عمیق کشیدم و خدا را شکر کردم. از داخل هواپیما یک‌بار دیگر خوب به اطراف نگاه کردم، به تپه‌های کابل، بلند منزل‌ها و آسمان پر غباری که همهٔ این روزها را به‌یاد داشته باشم. وقتی دوباره به وطنم برگشتم، دیگر این روزها نباشد.”


موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: خشونت طالبان با زنانزنان و مهاجرت
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00