بهار
تاریخ هفتم حوت دانشگاهها شروع شد، با قوانین جدا بودن صنفهای دختران و پسران، رعایت حجاب اسلامی و منع عکس و فیلمبرداری از صحن دانشگاه. دختران معمولاً لباسهای دراز میپوشند، تا آخرین امیدشان از آنها گرفته نشود. روز سوم که دانشگاه رفتم، پالتویی بالاتر از زانو با شلوار آبی پوشیده بودم. در دروازهٔ ورودی دانشگاه خانمی که مسئول بازرسی بخش خانمها است ایستادم کرد و اجازهٔ ورود نداد، بعد از کمی گفتوگو، با تأکید زیاد بر اینکه فردا باید لباس دراز بپوشم، توانستم داخل دانشگاه شوم.
کاری از دستم بر نمیآمد، تصمیم گرفتم از خودم فیلم بگیرم و در مورد آن اتفاق حرف بزنم. از همکلاسیام خواستم از من فیلم بگیرد و من در مورد مشکلاتی که بعد از آمدن طالبان با آن روبهرو هستیم حرف بزنم؛ ولی آنها ترسیده بودند و حق هم داشتند، چون هر کاری که آنها انجام بدهند با شعار شریعت اسلامی انجام میدهند و بهنظر خودشان بر حق هستند و هیچ کسی هم حق اعتراض ندارد. همکلاسیام گفت؛ تو دیوانه شدی «ایلای ما کو»
نمیتوانستم با اینکه کسی بیاید برایم تعیین تکلیف کند کنار بیایم، باز هم با همکلاسیهایم حرف زدم و گفتم: کاش اعتراض میکردیم، آنها گفتند که تو خودت قصد دانشگاه آمدن نداری، میخواهی ما را هم اخراج کنند، داشتیم حرف میزدیم که یکی از استادان این حرفهای ما را شنید، چیزی نگفت. ولی شب آن روز برایم پیام گذاشت که چرا امروز آن حرفها را گفتهام و همکلاسیهایم را دعوت به اعتراض کردم. گفتم: استاد من شوخی کردم و قصد چنین کاری را ندارم.
ولی استادم دوباره تأکید کرد و گفت؛ لطفاً کاری نکن که مرا هم منفک کنند و هم باعث شود که همکلاسیهایت از دانشگاه اخراج شوند. سرنوشت خودت که بعدش معلوم است، میبرند تا اعتراف به پشیمانی کنی. راستش نمیدانم استادم چرا اینحرفها را زد، اینکه از روی دلسوزی بود یا هم ترساندن من. با آنکه خودم از خفقان حاکم در دانشگاه کابل آگاهی دارم باز هم به استادم گفتم که کاری نمیکنم. از گفتوگوی من و استادم که بگذریم، میرسیم به جریان درس خواندن ما که مانند شاگردان صنف اول، سه ساعت درس میخوانیم و در این سه ساعت فقط یک استاد خانم ما را درس میدهد. برای اینکه بتوانیم از چنین فضای خستهکنندهای در دانشگاه که روزی نماد جامعهٔ تحصیل یافتهٔ افغانستان بود حاکم شده فرار کنیم، درسهای دو روز آخر هفته را کم کرده در دیگر روزهای هفته جا دادهایم، از سویی هم ناچار هستیم که باید درس بخوانیم و حداقل برای طالبان که میخواهند با وضع کردن این شرایط، دختران را مجبور به ترک تحصیل کنند، جواب دندانشکن بدهیم که شما موفق نخواهید شد.
شبی که با استادم حرف زدم، نمیدانستم فردا درس نداریم. فردایش وقتی به دانشگاه رفتم و دیدم همکلاسیهایم نیستند، استاد را دیدم؛ او گفت که امروز رخصت هستید. میخواستم با او خداحافظی کنم که باز هم تأکید کرد و گفت؛ لطفاً از اینجا مستقیم خانه برو. با آنکه من گفته بودم که کاری نمیکنم، از این همه تأکید او عصبانی شدم و فکر کردم که دارد مرا میترساند. گفتم؛ استاد من محصل همین دانشگاه هستم و میفهمم دارم چهکار میکنم و یا اینکه چهکاری را انجام ندهم. فکر میکنم نیاز نیست تا شما تذکر بدهید که باید کجا بروم و چهکار کنم. گفت؛ کاری را که میخواهی انجام بدهی به صلاح تو و همکلاسیهایت نیست و ممکن است شری درست کند و از همه چیز محروم شوید. آنوقت کی به دادتان میرسد.
حالا تقسیم اوقات درسی ما مثل سمسترهای قبلی تنظیم شدهاست که هر مضمون برای خودش استاد دارد؛ اما به صورت حضوری فقط یک استاد زن و یک استاد مرد که سناش حدود ۵۰ سال است ما را درس میدهد. یکبار پرسیدم که چرا استادان که اسمشان در تقسیم اوقات است سر صنف نمیآیند، گفتند که اسم آنها را فقط بهخاطر تقسیم اوقات آنجا نوشتهاند. مثلاً یکی از استادان ما که اسماش در تقسیم اوقات درسی و تقسیم اوقات امتحان نوشته شده، فعلاً پاکستان است.
بسیاری از استادان که تجربه داشتند بهخاطر مشکلات امنیتی رفتهاند، فعلاً فرصت خوبی است برای تازه بهدوران رسیدههایی که عقدهای جز خشونت چیزی نمیدانند و منتظر هستند دختران کوچکترین کاری که از نظر آنها بد است را انجام دهند تا آنها به گفتهٔ خودشان حکم خداوند را جاری کنند. در صنف استاد همیشه مراقب است تا عمل ضد دولت یا سخنی که بر علیه دولت یا طالبان باشد از کسی سر نزند.
هر ساعت درسی را با تأکید بر اینکه مراقب حرفهایتان باشید، شروع میکنیم و با تأکیدهای فراوان بهخاطر اینکه کسی حرفی بر علیه طالبان نزند، درس را ادامه میدهیم. مطابق تقسیم اوقات که برای ما دادهاند، از تاریخ اول حمل، امتحانات ما شروع میشد، بهخاطر اینکه در فرهنگ طالبانی، چیزی بهنام نوروز وجود ندارد و ما نیز حق تجلیل را نداریم.
شرایط اجازه یافتن در امتحان را آمر دپارتمنت ما با تأکید چند مرتبه در دیوار صنف آویزان کرده بود که “حجاب حتمی است و کسانی که دارای حجاب اسلامی نباشند، اجازهٔ ورود در دپارتمنت و اجازهٔ اشتراک در جلسهٔ امتحان را ندارند.”
من دانشجوی رشتهٔ عکاسی در دانشگاه کابل هستم، برای اینکه بتوانم این رشته را بهگونهٔ حرفهای بیاموزم، باید کارهای عملی داشته باشم، ولی طالبان عکس گرفتن در دانشگاه را ممنوع اعلام کرده، بهدست گرفتن کمرهٔ عکاسی در داخل دانشگاه نزد طالبان، حکم بهدست گرفتن نارنجکی را دارد که کسی بخواهد با آن به یک جمعی حمله کند. مگر میشود با این جماعت زندگی کرد و حرفی نزد؟! نمیدانم آیا قادر خواهم بود که در چنین شرایط ادامه دهم یا خیر؛ ولی مبازره کردن است که مرا زنده نگه میدارد و باید زنان برای حقشان مبارزه کنند و این تنها راه است.
بارها از خودم پرسیدم که چهطور میتوان در دانشگاه درس خواند که قاتل برادر، پدر، همسر، مادر و صدها عزیزان ما حالا رئیس و محافظاش است؛ اما نرفتن پذیرفتن شکست است و من هرگز تن به شکست در مقابل این گروه تاریک با پرچم سفید نخواهم داد.