مصطفی بهین
بعد از اینکه نظام جمهوری به دست گروه طالبان سقوط کرد، تمام نظام از روند عادی خود باز ماند. ریاست عمومی پاسپورت یکی از این ادارهها بود. مردم برای بهدست آوردن پاسپورت و بیرون شدن از جنگ و ناامیدی داخل افغانستان خودشان را به آب و آتش زدند، با این همه خیلیها نتوانستند پاسپورت بگیرند. ولی در این میان بازار دلالها هر روز گرمتر میشد و مردم هم مجبور بودند برای گرفتن پاسپورت پول زیادی بپردازند، راههای دلالها هم به رئیس ادارهٔ پاسپورت منتهی میشد، یکی از سران گروه طالبان از شاخهٔ حقانی بود که نرخ گرفتن پاسپورت از راه دلالی به ۱۱۰۰ دالر آمریکایی رسیده بود. “عطا” نام مستعاری که خانوادهٔ کاکایش برای رفتن از افغانستان مجبور شدند دوازده هزار دالر را برای گرفتن پاسپورت هزینه کنند.”خانوادهٔ کاکایم از کشور آلمان حق پناهندگی گرفته بودند، ولی پاسپورت نداشتند، هر راه ممکن را برای گرفتن پاسپورت امتحان کردند اما به بنبست خوردند. در آخر یکی از دوستان، کسی را در وزارت داخله پیدا کرد که میتوانست برای گرفتن پاسپورت حکم بگیرد، در برابر هر پاسپورت ۱۵۰۰ دالر میخواست ولی با چانهزنی به ۱۱۰۰دالر راضی شد. نصف پول را قبل از رفتن برای بایومتریک گرفته بود، یک روز احوال داد که ساعت دوازده شب باید همه برای بایومتریک به ریاست پاسپورت بروند.” آنها بعد از پرداختن پول زیاد به گروه طالبان توانستند پاسپورت بگیرند و از افغانستان خارج شوند.”
با دوباره باز شدن سایت این اداره برای ثبت نام، سیلی از مردم رجوع کردند تا برای گرفتن پاسپورت ثبت نام کنند، در روزهای اول باز شدن سایت و به دلیل مراجعه بیش از حد مردم «ثبت نام کردن» دشوار بود، آنهایی که برای منتظر ماندن و گرفتن پاسپورت وقت کم داشتند، دوباره مجبور شدند به بازار سیاه دست دراز کنند. اما اینبار به عکاسیها و دفترهای ثبت نام آنلاین پاسپورت. “شمسیه” که خودش نتوانسته بود به سایت دسترسی پیدا کند مجبور میشود به یکی از عکاسیهای پل سوخته مراجعه کند.” روز اول که سایت باز شد تا شام تلاش کردم، ولی نتوانستم وارد شوم. بهخاطر اینکه از یک سفارتخانه وقت گرفته بودیم؛ باید هرچه زودتر پاسپورت میگرفتیم. شام آن روز مجبور شدم با برادرم از خانه بیرون شوم و کسی را پیدا کنم که بتواند زودتر ثبت نام کند و نوبت بگیریم. در یک عکاسی رفتم که به روی دروازهٔ دکانشان نوشته بودند ثبت نام آنلاین پاسپورت به قیمت مناسب، وقتی پرسیدم که ثبت نام میکنید گفتند: فعلاً نمیتوانیم و سرشان شلوغ است.” شمسیه بعد از مراجعه کردن به چند عکاسی دیگر دوباره برمیگردد و از آنها خواهش میکند که اگر ممکن است! او و خانوادهاش را هم ثبت نام کنند، مسئول عکاسی میگوید: برای اینکه همان شب ثبت نام شوند باید پول بیشتری پرداخت کنند تا آنها نوبت کس دیگری را به شمسیه بدهد، به شمسیه میگوید: کسانی که قبل از او نوبت گرفته و برای ثبت نام کردنشان در همان شب، پنچ هزار افغانی داده و شمسیه باید هفت هزار بابت هر نفر بدهد. یعنی چیزی بیشتر از قیمت پاسپورت پنچ ساله.” اول قبول نکردم، وقتی بیرون شدم فکر کردم اگر نوبت دیر برسد و یا به هر دلیلی دوباره سایت بسته شود باید چیکار کنم؟ برگشتم و مجبور شدم قبول کنم. فردا صبح برایم خبر دادند که باقی ماندهٔ پولش را ببرم، وقتی پولش را دادم گفت: ۱۱ثور نوبت داده، من برای ثبت نام کردن پاسپورت سیوپنج هزار افغانی پرداختم.”
برای شمسیه این ختم ماجرا نبود، چند روز قبل از ۱۱ ثور قانون تغییر میکند و افراد بالای چهارده سال باید پاسپودت ده ساله بگیرند. یعنی دو چند پول که قبلاً برای قیمت پاسپورت پرداخت میکرد، بپردازد. روزی که نوبت بایومتریک شمسیه است، برابر با روزی است که طالبان دستور دادند که زنان حق ندارند لباس رنگی و چسپ بپوشند.” ساعت پنج صبح رفتیم تا در صف پاسپورت زودتر نوبت بیاید، ساعت هشت و نیم بود که دروازه باز شد و کمکم مراجعین به داخل میرفتند، وقتی نوبت من رسید مرا اجازهٔ داخل شدن ندادند. آنهایی که بعد از من بودند و غیر هزاره بودند را به راحتی اجازه میدادند، دیگر خانمهای هزاره را هم با کمی گیر دادن به حجابشان اجازه میداد تا داخل شوند.”
شمسیه را بهخاطر اینکه چادر و کفش رنگی پوشیده بود اجازه نداده و با توهین و تحقیر مانع داخل شدنش شدند؛ ” چادرم رنگ آبی داشت و کفشم رنگ صورتی، اصلاً میخواست تحقیرم کند. چون خیلی از خانمهای غیر هزاره حتی لباس رنگی پوشیده بودند و به راحتی داخل رفتند. وقتی برای داخل شدن پافشاری کردم، با نگاه تمسخرآمیز گفت؛ با این لباس اجازه نمیدهم داخل بروی.”
شمسیه مجبور میشود به خانه برگردد و لباسش را عوض کند،” وقتی دوباره به ریاست پاسپورت برگشتم ساعت یازده شده بود، شوهر و دیگر اعضای فامیلام نوبت بایومتریکشان رسیده بود، مجبور شدم منتظر نوبت بمانم و تا ساعت سه بعدازظهر کارم تمام شد.”
وقتی شمسیه از ریاست پاسپورت بیرون میشود، نگران این بوده که آن فرد طالبان که به او گیر داده بود دوباره چیزی بگوید. “زمان بیرون شدن ما، شوهرم را صدا زد و گفت؛ هر زمان شود این زن آبرویت را میبرد، باید جلویش را بگیری.”
وقتی که شوهر شمسیه برای دفاع از خانمش به آن طالب میگوید، مگر خانم من چه کار کردهاست و لباسش با زنان دیگر چه فرقی دارد؟ افراد طالبان با خشونت و توهین به او میگویند؛ غیرت نداری که زنت با لباسی که سینههایش را نمایان میکند بیرون میآید و از مردان دیگر دلبری میکند و در ادامهٔ این حرفها میگوید: “برو گمشو، شما خانوادگی فاحشه هستید.” شوهر شمسیه میخواهد در برابر این رفتار افراد طالبان ایستادگی کند، ولی یکی از آنها طفل یکونیم سالهاش را بهزور از بغلش به زمین میگذارد و او را لت و کوب میکند.
“کاری از دست ما برنمیآمد و هیچکسی هم از این رفتار طالبان خم به ابرو نیارودند، خیلی از آنهایی که تماشاگر بودند از این رفتار طالبان با یک هزاره خوشحال بودند و میخندیدند.”
بعد از یک هفته شمسیه و دیگر اعضای فامیلاش، پاسپورتها را از پستهخانه میگیرد، ولی پاسپورت دختر یکونیم سالهاش تا حالا چاپ نشده، وقتی که شمسیه برای پیگیری به ریاست پاسپورت مراجعه میکند، مسئول بخش چاپ پاسپورت میگوید؛ کتابچهٔ پنج سالهٔ پاسپورت تمام شده و تا زمان نامعلوم به افراد زیر چهارده سال که برایشان پاسپورت پنج ساله توزیع میشد، پاسپورت داده نمیشود. با وجود آنهمه مصرف هنوز نتوانسته برای همهٔ فامیلاش پاسپورت بگیرد و احتمال دارد فرصت پیش آمده برای خارج شدن از وضع نابسامان افغانستان را از دست بدهد.
گروه طالبان اما؛ با وجود تمام شدن کتابچهٔ پنج ساله، برای درآمدشان همچنان ثبت نام زیر چهارده سال را ادامه داده و پولهایشان را میگیرند و از پاسپورت برای آنها خبری نیست.
در این اواخر دلالهایی که عضو گروه طالبان است، به قیمت ۷۰۰ تا ۹۰۰ دالر برای افراد پاسپورت میگیرند. افراد متقاضی در قدم نخست باید ریش داشته باشند تا دلالها بتوانند برای آنها بهبهانهٔ اینکه از اعضای فامیل افراد طالبان است، از وزارت داخله حکم بگیرند و در روزهای پنجشنبه که مخصوص افراد طالبان است آنها را برای بایومتریک میخواهند.
طالبان با سخت کردن شرایط و روند اداری مردم را مجبور میکنند تا دست به دامن بازار سیاه شوند که کنترل کنندهٔ این بازار هم افراد طالبان است. از این طریق پولهای زیادی را بدون حتی ذرهای ترس به دست میآورند.
دیدگاهها 1
این گروه تروریستی زن ستیز دوام نخواهند آورد.🇦🇫