نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

بی‌وطنی؛ درد مشترک سه نسل در یک خانواده|روایت سقوط‌ ـ بخش پنجم و پایانی    

  • نیمرخ
  • 3 جوزا 1401
زهرا تارشی

نویسنده: زهرا تارشی

نُه ماه و هفت روز از آن روز شوم می‌گذرد. ماه‌هاست که هر روز صبح با یک اندوه تازه بیدار می‌شوم. هر روز صبح، وقتی صفحهٔ فیس‌بوکم را باز می‌کنم با خواندن خبر ناخوشایند جدیدی؛ نه ماه و هفت روز، شبیه یک فیلم سینمایی از پردهٔ ذهنم عبور می‌کند. لبخند تلخی به زندگی می‌زنم و زیستن را ادامه می‌دهم. بیشتر از دو ماه است که حتی یک خط نیز ننوشته‌ام. یک شعر را تا آخر نخوانده‌ام و صفحه‌ای از یک کتاب را نیز ورق نزده‌ام. انگار ماه‌هاست که دیگر زندگی در من جریان ندارد. حس همان دختر ۱۶ ساله‌ای را دارم که نه ماه و هفت روز است به مکتب نرفته و دلش برای روزهای سادهٔ زندگی خیلی تنگ است. چه سرنوشت عجیب و غریبی است.

تا همین سال گذشته، اگر زنی به سن و سال من بلند می‌خندید و شاد می‌پوشید؛ می‌گفتند: چرا شبیه دخترهای نوجوان رفتار می‌کنی؟ امروز من زنی ۳۳ ساله، حتی نمی‌توانم وسعت اندوه یک دختر ۱۶ سالهٔ سرزمینم را تصور کنم. چه‌قدر وحشتناک است که در چنین عصر و زمانی از اولیه‌ترین حقوق انسانی خود بی‌بهره باشی و در جهانی که مردمانش به فکر زیستن در سیاره‌های دیگرند؛ تو برای نیازهای اولیهٔ حقوق انسانی خود باید بجنگی و چه نابرابر است این مبارزه و چه دلگیر است وسعت سال‌های غمگین نوجوانی. دختری که تنها تقصیرش دختر بودن در سرزمینی به‌نام افغانستان است. شاید دلیل این‌که ماه‌هاست نمی‌توانم بنویسم همین باشد. این‌که در مقابل این همه درد و ناامیدی محض، واژه کم می‌آورم. اما باید نوشت. باید هر کدام‌مان روایت زندگی بعد از سقوط کابل را بنویسیم تا آیندگان‌مان بدانند، با وجود این‌که ما هیچ تقصیری در به‌وجود آمدن این وضعیت نداشته‌ایم؛ اما همواره بار اشتباهات رهبران‌مان را به دوش کشیده‌ایم و تاوان سنگینی می‌پردازیم. چه تاوانی سنگین‌تر از زندگی نکردن با وجود زنده بودن. باید نوشت، زیرا این دردنوشته‌ها از نوشته‌های تاریخ‌نویسان واقعی‌ترند و روزگاری آیندگان ما از نوشته‌های تاریخ‌نویسان ساده نگذرند. ما هر کدام‌مان صفحه‌ای از این تاریخ هستیم. تاریخی که با خون، جنگ، نفرت و قربانی شدن گره خورده‌است.

۱۷ مارچ ۲۰۲۲ فصل جدیدی از زندگی من آغاز شد. روزی که به طرف آمریکا می‌آمدیم و من در تمام ساعات طولانی پرواز، از دبی تا لس‌آنجلس به این فکر می‌کردم که چند بار دیگر باید کشور عوض کنیم تا صاحب وطن شویم؟ به این فکر می‌کردم که چهل سال قبل از امروز، پدرم به امید یک آیندهٔ بهتر، وطنش را ترک کرده بود و به ایران مهاجر شده بود و امروز تاریخ چه بی‌رحمانه تکرار می‌شود و من همان پدر و مادری که سال‌ها برای آموزش و پرورش‌ام زحمت کشیده‌اند را ترک می‌کنم. به امید این‌که فرزندانم آینده‌ای بهتر داشته باشند. اکنون دو ماه و پنج روز از آغاز فصل تکراری مهاجرت می‌گذرد و هر روز بیشتر از قبل، دیوارهای دلتنگی و تنهایی در من محکم‌تر می‌شوند. این روزها یاد قصه‌های پدرم از آغازین روزهای مهاجرت و دوری از خانه، خانواده و سرزمینش می‌افتم و با خود می‌گویم: آدمی شاید به هر چیزی در این جهان عادت کند جز بی‌وطنی.

اگر چنین نبود پدرم بعد از چند دهه مهاجرت هرگز دوباره به کشورش باز نمی‌گشت. این‌جا همه چیزش خوب است، اما خانهٔ من نیست. من سال‌هاست که آسمان را این همه آبی ندیده‌ام و این همه هوای تازه تنفس نکرده‌ام. اما نه من از این شهرم و نه این شهر از من. حالا وقتی دخترانم به مکتب می‌روند، دیگر سراپای وجودم را ترس برنگشتن‌شان فرا نمی‌گیرد. حالا وقتی باد دروازه را محکم می‌کوبد؛ به خیال صدای انفجار قلبم تندتر نمی‌زند. اما حالا هر صبح که از خواب بیدار می‌شوم با هزار ترس صفحهٔ فیس‌بوکم را باز می‌کنم که مبادا دوباره انفجاری، انتحاری … و این داستان تا به کجا ادامه خواهد داشت؟ از این سؤال تکراری خسته‌ام. آری آدمی به همه چیز عادت می‌کند. به تنهایی. به دلتنگی . به فاصله‌ها. به نداشتن‌ها. اما آیا روزی می‌رسد که به بی‌وطنی نیز عادت کند؟ اگر چنین بود پس چرا پدر طاقت نیاورده بود و بعد چهل سال برگشته بود؟ من فقط می‌دانم. حال دل هیچ کدام‌مان خوب نیست. نه آن‌هایی که در آن سرزمین مانده‌اند و نه آن‌هایی که روح‌شان را در آن‌جا گذاشته‌اند و جسم‌شان را با خود برده‌اند. امروز نه پدر من در افغانستان وطن دارد و نه من دخترش کشورها دورتر از او. تاوان سنگینی است بی‌وطن بودن برای ما که نه وزیرزاده بودیم و نه قدرتی در تصمیم‌گیری داشتیم. سال‌ها نه فقط خودمان که فرزندان‌مان نیز این بار سنگین را به دوش خواهند کشید و سرنوشت من، پدرم و دخترانم را یک واژه به هم پیوند می‌دهد … بی‌وطنی!

همچنان بخوانید

فعالان حقوق زن در تبعید؛ از بی‌سرنوشتی تا خطر زندان و اخراج اجباری

فعالان حقوق زن در تبعید؛ از بی‌سرنوشتی تا خطر زندان و اخراج اجباری

23 سنبله 1402
دختر مهاجر

غربت و مرارت‌های آن؛ قصه‌های یک دختر مهاجر

8 سنبله 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: روایت سقوط جمهوریتزنان و مهاجرت
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش
مقالات

تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش

2 میزان 1402

«نیک‌بخت، یک زن افغانستانی که 25 سال پیش توسط برادرش در دخمه‌یی تاریک زندانی شده بود، بالاخره توسط مأمورانِ طالبان آزاد می‌شود و درحالی‌که در بدترین وضعیت صحی قرار دارد، برای برادرش مجازات نمی‌خواهد.» 

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
سکینه و غم‌هایش در سایۀ مهربانیِ خواهر
هزار و یک شب

سکینه و غم‌هایش در سایۀ مهربانیِ خواهر

10 میزان 1402

سکینه دختر دومِ خانواده است. خواهرِ کلانش زنی بی‌سواد است که در ابتدای نوجوانی ازدواج کرده و بعد طلاق گرفته و به خانۀ پدر بازگشته است. اما او سکینه را همیشه تشویق ‌کرده که درس...

بیشتر بخوانید
پریود در تاریخ، اساطیر و ادیان
گزارش تحقیقی

پریود در تاریخ، اساطیر و ادیان

22 ثور 1401

این مطلب براساس مصاحبه با محمد حسین فیاض، پژوهشگر علوم دینی و بررسی مقاله عصمت شاهمرادی در مورد تبعیض مثبت به نفع زنان با تاکید بر حقوق شهروندی، نوشته شده است.  مساله پریود و زایمان...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN