نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

فخریه؛ مسدود بودن مکاتب نباید انگیزه با سواد شدن را از دختران‌ما بگیرد

  • نیمرخ
  • 7 جوزا 1401
WhatsApp Image 2022-05-26 at 12.06.36 PM

مصطفی بهین

“نمی‌دانم تا کجا می‌توانم پیش بروم و دوام بیاورم؛ ولی به خود قول داده‌ام، زجری که از نبودن مکتب کشیدم را دختران من و همهٔ دخترانی که می‌توانم کمک‌شان کنم؛ نکشند.”

پس از سقوط نظام جمهوری به دست گروه تروریستی طالبان، نظام آموزشی افغانستان فلج شد و نیمی از دانش‌آموزان دختر، از ادامهٔ تحصیل باز ماندند. حالا ۲۵۵ روز است که هیچ دختری از کلاس ششم به بالا نتوانسته به مکتب بروند و درس بخوانند. طالبان با وجود فشارهای بین‌المللی به‌خاطر باز شدن مکاتب دخترانه، هیچ اقدامی عملی در این مورد انجام نداده‌اند.

«فخریه» خانم ۳۰ ساله‌ای که در دروان اول حکومت طالبان از آموزش باز مانده و حالا آن روزهای سیاه دامن‌گیر دو دخترش و خیلی از دختران دیگر شده و هیچ راهی جز خانه ماندن ندارند. او می‌گوید: “بیست و چند سال پیش وقتی طالبان به قدرت رسید، من تازه داشتم در مکتب‌های خانگی درس می‎‌خواندم و امیدوار بودم روزی بتوانم با برادرم در مکتب که چند قریه بالاتر از خانهٔ ما بود بروم و رسماً دانش‌آموز شوم. ولی؛ به آرزویم نرسیدم و با آمدن طالبان همه مجبور شدیم در گوشه‌های خانه بمانیم.”

با این همه پدر فخریه که خودش باسواد بوده، کوشش کرده تا فخریه و برادرانش را از سیاهی آن دوران دور نگه دارد. ” پدرم که قبل از دوران مجاهدین و طالبان در یکی از مکتب‌های کابل معلم بود، کتاب‌های زیادی را برای مطالعه به خانه می‌آورد. بعد از آن‌که طالبان قدرت گرفتند، پدرم را همراه با کسانی که فعالیت‌های فرهنگی کرده بود مورد بازپرسی قرار می‌دادند. ما مجبور شدیم کتاب‌ها را زیر خاک پنهان کنیم.”

با گذشت چند ماه از آن اتفاق، فخریه کم‌کم کتاب‌ها را از زیر خاک بیرون می‌کند و به خواندن آن‌ها می‌پردازد. “اولین کتابی که از زیر خاک بیرون آوردم سراج‌التواریخ بود که پوش سرخی داشت، راستش در اول، خط خواندنم خوب نبود و در خیلی از موارد درست خوانده نمی‌توانستم و مجبور می‌شدم از پدرم کمک بگیرم. سراج‌التواریخ را چندبار به تکرار خواندم تا توانستم کمی از آن بفهمم.”

فخریه با تلاش خود و حمایت پدرش توانست از آن روزهای سیاه عبور کند و کتاب‌های پدرش را که از ترس طالبان زیر خاک پنهان کرده بود، یکی پس از دیگری بیرون بیاورد و بخواند. وقتی حکومت طالبان سقوط می‌کند و نظام جمهوری روی کار می‌آید، با عادی شدن اوضاع، فخریه تصمیم می‌گیرد امتحان بدهد تا در یکی از کلاس‌های بالاتر قبول شود، این‌طور می‌شود که فخریه از کلاس ششم شروع می‌کند و تا مدرک قابلگی‌اش را از یک انستیتوت علوم صحی خصوصی می‌گیرد، حالا در یکی از شفاخانه‌ها داکتر است. “برای من آموختن، لذت بخش‌ترین کار دنیا است و هرگز اجازه نمی‌دهم این لذت را دخترانم تجربه نکنند”

روزی که طالبان اعلام کرد دختران بالاتر از کلاس ششم اجازه ندارند به مکتب بروند. “روحینا” دختر بزرگ فخریه که کلاس هشتم است، با فشار عصبی روبه‌رو می‌شود. دو روز در شفاخانه بستری می‌گردد. ” آن‌روز من سر کار بودم که خواهرم زنگ زد، گفت: روحینا بی‌هوش شده، باید داکتر ببریم. وقتی به داکتر رساندیم داکتر گفت: فشار عصبی زیاد بالایش وارد شده و باید بستری شود. وقتی به‌هوش آمد، اولین چیزی که به زبان آورد گفت: مکتب ما بسته شده چه‌کار کنیم؟”

فخریه به دو دخترش قول داده، هر طوری که شده آن‌ها را برای ادامه دادن درس‌هایشان کمک کند و به‌خاطر همین، یک منزل خانه‌اش را به دو دختر خانمی داده که خودشان دانشجو هستند و در مقابل از آن‌ها خواسته تا به دخترانش درس بدهند.” دنبال راه چاره‌ای بودم که دخترانم از ادامهٔ درس‌هایشان باز نمانند، از خواهرم که او هم دانشجو است خواستم کمکم کند و او این پیشنهاد عالی را داد. دو دختر خانم که دانشجوی دو رشتهٔ مختلف هستند را پیدا کردیم، از آن‌ها خواهش کردیم به ما کمک کنند، در چنین شرایطی که کار نیست، گرانی به اوج‌ رسیده و من هم پول نداشتم تا دستمزد آن‌ها را بدهم. گفتم بیایید در خانه‌ام زندگی کنید و تمام مصارف آب و برق‌شان را خودم می‌دهم. آن‌ها هم قبول کردند.”

حالا فخریه نه تنها به دخترانش کمک کرده؛ بلکه یک کلاس ۱۵ نفری هر روز در خانه‌اش شکل می‌گیرد که با اشتیاق تمام درس می‌خوانند.” به‌خاطر این‌که این دو خانم خودشان دانشجو هستند و وقت ندارند، توانستیم فقط دو کلاس هشتم و نهم را دایر کنیم. این ساده‌ترین راهی است که می‌توانیم به دختران‌مان کمک کنیم تا از درس‌هایشان باز نمانند، از سویی با این کار به دانشجویان دختر هم کمک می‌شویم تا در این شرایط، جایی بهتر برای زندگی کردن داشته باشند.”

همچنان بخوانید

برنامه درس بی‌بی‌سی؛ مجریان زن که در نقش معلم ظاهر می‌شوند

برنامه درس بی‌بی‌سی؛ مجریان زن که در نقش معلم ظاهر می‌شوند

13 حمل 1402
زنگ مکتب برای دانش‌آموزان پسر نواخته شد

زنگ مکتب برای دانش‌آموزان پسر نواخته شد

2 حمل 1402

فخریه با چهره‌ای امیدوار می‌گوید: طالبان شاید بتوانند دروازه‌های مکاتب را به‌روی دختران ببندند، ولی انگیزه و اشتیاق به آموختن را نمی‌توانند از دختران ما بگیرند. همان‌طور که خودم توانستم ادامه بدهم، مطمئن هستم که دخترانم در روشنایی معارف که در این سال‌ها قد کشیده، قوی‌تر از من هستند. هیچ نیروی سیاهی مثل طالبان، آن‌ها و هم‌نسل‌هایشان را متوقف کرده نمی‌تواند.

“امیدوارم خانواده‌ها اجازه ندهند که دختران‌شان در خانه بدون آموزش بمانند و از هر راه ممکن برای بیرون شدن از این وضعیت استفاده کنند. برای دختران‌شان کتاب بیاورند تا با ادامهٔ این وضعیت از سوی طالبان، یک نسل کتاب‌خوان و پیشرو را در خانه‌هایمان پرورش دهیم.”

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: دختران دانش‌آموزمکاتب دخترانه
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»
هزار و یک شب

«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»

2 جوزا 1402

خانه‌‌ای‌ قدیمی با دیوارهای رنگ و رو رفته و بعضاً فروریخته‌اش، سمیه 14 ساله و مادرش کریمه 33 ساله‌ را درون یکی از اتاق‌های کوچکش که تا سوراخ شدن دیوارهایش چیزی نمانده جا داده است. این خانه در دورترین نقطه‌ی غرب کابل...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
هزار و یک شب

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00