نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

زنان نیازمند؛ سرگردان در کوچه پس‌کوچه‌های کابل به‌دنبال گوشت قربانی

  • صنوبر
  • 21 سرطان 1401

روز اول عید (شنبه، ۱۸ سرطان) زمانی‌که تعداد اندکی از مردم، مصروف تجلیل از عید بودند؛ صف‌های طولانی از زنان و مردان نیازمند، در پس‌کوچه‌های شهر کابل به‌دنبال گوشت قربانی سرگردان بودند.

آیی‌خانه ۴۵ ساله، یکی از زنان نیازمند که برای پیدا کردن گوشت قربانی در یکی از این پس‌کوچه‌ها آمده بود، گفت که وی پس از فروپاشی نظام از ولایت غزنی به کابل آمده‌است. او، همسر و پسر بزرگش را در جنگ نیروهای دولتی و طالبان در زمان جمهوریت از دست داده و سرپرست خانواده‌ای شش نفری است که از غزنی به کابل آواره شده‌اند. او می‌گوید: طی یک‌سال هنوز نتوانسته‌است به خانواده‌اش غذای سالم یا گوشت بدهد، اما وقتی برای درخواست گوشت قربانی به خانه‌ها می‌رود، مردم با وی رفتاری درست نمی‌کنند.

“امروز صبح زود برای پیدا کردن گوشت قربانی از خانه بیرون شدم، در همین کوچه دیدم که قصد دارند دو گاو را قربانی کنند؛ همین‌جا منتظر هستیم که به ما گوشت قربانی بدهند. پیش از این به دروازهٔ دو خانهٔ دیگر رفتم که درحال ذبح گوسفند بودند، آن‌ها به ما گوشت ندادند و گفتند که از پیش دروزاهٔ‌شان‌ دور شوم.”

در محلی که شمار زیادی از زنان و مردان تجمع کردند، گفته می‌شود که یکی از مقامات بلند رتبهٔ طالبان زندگی می‌کند و هم‌زمان دو گاو را آمادهٔ قربانی کرده است.

مهتاب یکی دیگر از این زنان گفت که وی یک شوهر فلج در خانه دارد که هنگام کار‌ شاقّه از یک بلند منزل به زمین افتاده‌است و چهار کودک قد و نیم‌قد دارد که مسئولیت تأمین مخارج آنان بر عهدهٔ اوست. او می‌گوید: وی هم‌چنان در انتظار اهدای گوشت قربانی از سوی مردم است. اما مردم با دیدن آنان در کوچه، گوشت قربانی را پنهان می‌کنند و یا یک مقدار گوشت را با توهین و تحقیر به سوی آن‌ها می‌اندازند.

“وقتی دیدیم که آن‌ها گوشت قربانی دارند، رفتیم که برای ما گوشت بدهند. اول گفت که قربانی نداریم ولی بعداً یک‌مقدار گوشت را از راه دور سمت ما پرتاب کردند و گفتند: حالا از خانهٔ ما دور بروید.”

الحمدالله، یکی از مردان کهن‌سال که او نیز در یک جمع‌ کثیری از مردم در یکی از همین پس‌کوچه‌ها بود به نیمرخ گفت که وی از سر ناچاری و بی‌کاری در این‌جا آمده‌است که برای فرزندانش گوشت ببرد.

“غریب‌کار هستم و روزانه سر چهارراهی‌ها می‌نشینم و یک کراچی کوچک دارم، کار نیست و ما مجبور شدیم که برای اولادهای خود گوشت قربانی پیدا کنیم و به خانه ببریم.”

«عید سعید اضحی» امسال در کشور درحالی سپری شد که اکثر مردم، بنابر گسترش فقر و بی‌کاری، توانایی تجلیل کردن از عید را نداشتند به‌خصوص خانواده‌های بی‌سرپرست و زنان سرپرست خانواده‌ها در شرایط بدتری زندگی می‌کنند. شماری از این زنان در روزهای عید به‌دنبال پیدا کردن گوشت قربانی برای فرزندان‌شان تمام پس‌کوچه‌های کابل را طی کرده‌اند.

همچنان بخوانید

روایت یک روز عادی زنان در فضای مسموم طالبانی

روایت یک روز عادی زنان در فضای مسموم طالبانی

16 جدی 1401
معترضان در کابل و هرات: نسل‌کشی هزاره‌ها را متوقف کنید

معترضان در کابل و هرات: نسل‌کشی هزاره‌ها را متوقف کنید

16 میزان 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: کابل
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00