نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

مبارزات رهایی‌بخش زنان از میان دو پوسیده؛(امپریالیسم و بنیادگرایی دینی)

  • نیمرخ
  • 24 اسد 1401
طارق

نویسنده: محمدطارق سعیدی عضو گروه حرکت برای تغییر

      یکی از اقسام پدیده‌های وحشتناک حضور طالبان در قدرت سیاسی با رویکرد نظامی‌گری‌ است که در تلاش آن هستند که زنان را برده بسازند. هم‌چنین شکل‌گیری طبقۀ متوسط به مسالۀ فردگرایی دامن زده و مبارزات زنان همراه با شکل‌گیری مفهوم «جسمیت یافتگی» با سیاست هویتی همراه ساخت.

گسل ستم بر زنان بعد از سقوط افغانستان در دست طالبان اشکال مختلفی به خود گرفته‌است و در یک سال گذشته زنان نه تنها بر اساس مبارزات مطالباتی خود، نتوانستند قدمی به جلو بگذارند بلکه شدت ستم و خشونت علیه زنان بیشتر و بیشتر شده و تا سرحد بردگی زنان به پیش رفته‌است. زنان بر اساس این اشکال ستم، مطالبات مشخصی مانند حق کار، حق آزادی‌های مدنی، حق اختیار در نوع پوشش، حق آموزش و … در خیابان‌های افغانستان فریاد زدند و توسط طالبان با بدترین وجه سرکوب شدند. قتل، تجاوز، اعتراف اجباری، اختطاف، ترور، زندانی شدن، تهدید فعالین و خانواده‌هایشان جزء کوچکی از میکانیزم سرکوب طالبان علیه زنان است.

      مبارزات زنان علیه طالبان در یک سال گذشته محدود به اشکال ستم بر زنان بوده و ماهیت مطالبه‌گرایانه داشته و با دو رویکرد؛ ۱_ دادخواهی و کمک خواستن از جامعۀ جهانی و دادخواهی؛ ۲_ ایجاد زمینۀ گفت‌وگو با طالبان دست بالا را داشته‌ است. هم‌چنین دو صف‌آرایی دیگر، متضاد و بنیادی که به دفاع از بنیادگرایی دینی یا به رفع تمام اشکال ستم و تغییر مناسباتی که زایندۀ ستم بر زنان است، در مقابل هم قرار گرفته‌اند.

      خواست کمک از جامعۀ جهانی که در سطح مشخص آن آمریکا و ماشین جنگی آن ناتو است. به معنای آن است که زنان گسل ستم بر خود به دلیل وابستگی به امپریالیسم جهانی و جای گرفتن در طبقۀ متوسط را امری کاملاً ملی و در سطح تضادهای درونی جامعۀ افغانستانی دانسته و خود را از بدنۀ وسیع زنان مترقی جهان که مسئلۀ‌شان بردگی زنان و تمام اشکال ستم و مناسباتی که زایندۀ ستم است جدا می‌سازند و از طرف دیگر به جرایم ناتو و مشخصاً آمریکا در افغانستان و جهان مشروعیت می‌دهند.

      کدرهایی که از این رویکرد دفاع می‌کردند و چنین فکری را در درون توده‌ها بردند؛ این امکان را به ماشین سرکوب طالبان دادند تا با این گزاره که این مطالبات، «مطالباتی بر محور ارزش‌های بیگانه (غربی) است»، سرکوب وحشیانۀ زنان را توجیه کنند. گرچه در ظاهر امر در تقابل با هم قرار دارند، اما هم‌دیگر را تقویت می‌کنند. این تقابل جهانی فاشیسم و بنیادگرایی دینی است که در افغانستان چنین شکلی به خود گرفته‌است، یعنی طالبان جمع فاشیسم ملی و بنیادگرایی دینی هستند که در تقابل با صف‌بندی نیروهای انگل‌وار وابسته به کشورهای امپریالیستی سازمان‌دهی شدند. فاشیسم ملی‌گرا در کشورهای امپریالیستی  و بنیادگرایی دینی در کشورهای تحت سلطه در مسئلۀ برده کردن زن، ماهیت یگانه‌ای دارند اما در ظاهر امر، ما را گرفتار این می‌سازند که گویی این دو در تضاد با هم قرار دارند.

      کمک خواستن از دولتی که در ارتش آن به زنان به صورت وسیعی تجاوز می‌شود و این ارتش هیچ اصول اخلاقی در جغرافیایی که تحت سلطۀ آن است به‌رسمیت نمی‌شناسد، ما را گرفتار توهم خواهد ساخت. همه خوب می‌دانیم که موازین حقوق بشر در اصل چماقی در دست آمریکا و متحدین‌اش بوده و هست تا از این طریق تمام جنایات خود را در کشورهای مختلف مشروعیت ببخشند. هم‌چنین جنگ با تروریسم نیز بهانه‌ای بود تا در و دروازۀ خانه‌های توده‌ها را بشکنند و شبانه به خانه‌های آن‌ها تجاوز کنند و دست به عملیات شبانه بزنند و امروز با همان تروریسم سر یک میز بنشینند و در مورد آیندۀ مردم و به‌خصوص زنان معامله کنند.

      تعداد دیگری از کدرها با سرخوردگی که نتیجۀ فروپاشی دولت فاسد گذشته بود با واقعیت خام و بی‌واسطۀ (حاکمیت طالبان) که شکل خشن و غیرانسانی دارد؛ روبه‌رو شدند؛ این گزاره را مطرح کردند که باید حاکمیت طالبان را به عنوان واقعیت موجود پذیرفت و بر محور این مطالبات با طالبان گفتگو کرد.

      هر دوی این رویکردها گرچه با دو شکل متفاوت به مخالفت سرکوب‌گرایانۀ زنان توسط طالبان پرداختند اما در چند محور اشتراک دارند:

  • کدرهای هر دو رویکرد توسط کشورهای سرمایه‌داری (امپریالیست) حمایت می‌شود؛
  • سرخوردگی از فروپاشی دولت فاسد گذشته در هر دوی این رویکردها به چشم می‌خورد که به دو نتیجۀ کمک خواستن از جامعۀ جهانی و گفت‌وگو با طالبان فرموله می‌شود؛
  • تاریخ را شخصیت محور دیده و علت ستم بر زنان که تا سرحد بردگی در افغانستان به پیش رفته‌است را نتیجهۀ رفتار غلط چند فیگور سیاسی دانسته و به صورت سیال از دامان یک فیگور سیاسی به دامان فیگور سیاسی دیگر می‌افتند. تمام تضادهای اساسی در زیر مجموعۀ این‌که “اشرف غنی” خیانت کرد خلاصه شده و تودۀ وسیعی که پتانسیل انقلاب را دارد و بر محور گسل زنان جمع شده‌اند را در محور این موضوع می‌کشاند. گرچه مبارزه با فرهنگ غلط معافیت جزء جدایی‌ناپذیر از مبارزات برای رهایی است، اما خلاصه کردن ستم بر زنان و حاکمیت خشن و غیرانسانی طالبان به دلیل عملکرد غلط یک یا چند فیگور سیاسی زنان را از ماهیت واقعیت ستمگرایانه جامعه دور می‌سازد و آن‌ها را گرفتار اشکال ستم می‌گرداند. یکی از نتایج این طرز فکر آن است که زنان برای مبارزه و ضدیت با طالبان به دامان مجاهدین و فرزندان مجاهدین می‌افتند که در گسل ستم بر زنان هیچ تفاوتی با طالبان ندارند و چه بسا طالبان در دورۀ پیشین در این زمینه میراث‌دار مجاهدین بودند. به همین دلیل نیز نه تنها برای زنان بلکه برای اکثریت مردان نیز جنگ با طالبان اصل مسأله است در صورتی که ماهیت جنگ تعیین کننده‌است؛ (به بحث ستم ملی در یادداشت دیگری خواهم پرداخت و این که آیا جنگ با طالبان در افغانستان واقعاً از چنین ماهیتی برخوردار است یا خیر؟)
  • هر دوی این رویکردها مطالبه‌گرایانه بوده و در سطح اشکال ستم باقی مانده و به ماهیت و مناسباتی که زایندۀ ستم بر زنان است، بی‌توجه هستند. حتی در طرح مطالبات نیز برخوردی شدیداً پراگماتیک دارند. به طور نمونه بعد از بسته‌شدن مکاتب توسط طالبان، برای آن‌ها تنها بازشدن مکاتب اهمیت داشته در صورتی که در کنار بازشدن مکاتب محتوای مکاتب نیز اهمیت دارد. برای فهم این مسأله اگر نگاهی به دو پدیدۀ مکتب و مدرسه در افغانستان بیندازیم، به وضوح متوجه خواهیم شد که مسألۀ آموزش زنان و دختران نیست، مسأله محتوای آموزش است؛
  • اکثر کدرهای هر دو رویکرد در تلاش آن هستند که مبارزات خود را از درون دین و متون دینی مشروعیت ببخشند و چنین فرموله می‌کنند که در دین به زنان حقوق کافی داده شده‌است و طالبان بر ضد این حقوق اسلامی عمل می‌کنند. در صورتی که دین در روبنا به فرهنگ پدرسالارانه مشروعیت خدایی و آسمانی می‌دهد و  فرهنگ پدرسالارانه برای حفظ نظم و ستم بر زنان تا سرحد بردگی زنان، از دین حمایت می‌کند. این وجه خط فاصله کسانی که در ضدیت با طالبان قراردارند با کسانی که مدافع طالبان است را از بین می‌برد.

مسألۀ بنیادگرایی دینی است. چه  به شکل نظامی‌گری از نوع طالبانی و داعشی آن تظاهر کند و چه به شکل جمعیت اصلاح به سازمان‌دهی و مشروعیت بخشی به پدرسالاری بپردازد. چه به شکل بنیادگرایی اسلامی باشد و یا به شکل بنیادگرایی مسیحی، یهودی و فاشیسم… سازمان یابد.

همچنان بخوانید

خاطره طغرا؛ روایت‌گر زندگی افسون‌های افغانستان

خاطره طغرا؛ روایت‌گر زندگی افسون‌های افغانستان

15 جوزا 1402
صنم کبیری؛ زن بارداری که علیه طالبان به خیابان آمد

صنم کبیری؛ زن بارداری که علیه طالبان به خیابان آمد

14 جوزا 1402

      نتیجه این شد که در یک‌سال پسین با وجود آن‌که زنان زیادی در راه رهایی زنان و انسانیت قربانی شدند، اما مبارزات زنان در بین دو پوسیده (امپریالیسم و بنیادگرایی دینی) گرفتار بماند. چه دردآور است که توده‌ها به‌خصوص زنان را در دو راهی دو پوسیده  قرار دادند و به دلیل این‌که کدرهای  این دو  رویکرد نیز نتوانستند فراتر از اشکال ستم به ماهیت آن‌ها پی ببرند در یکی از این دو رویکرد گرفتار شده و زنجیرهای ستم بر زنان را هر روز بیش از دیروز محکم‌تر بافتند. 

      صف‌آرایی دیگری اما پراکنده و بدون داشتن خط فکری مشخص برای مبارزات تا سرحد براندازی مناسبات ستم‌گرایانه (یعنی انقلاب) نیز وجود داشته‌است. این صف‌آرایی گرچه این مطالبات و رویکردها را جزئی از واقعیت اجتماعی افغانستان می‌داند، اما باورمند است که این مطالبات و رویکردها ماهیت واقعیت را تعیین نمی‌کنند. به این دلیل برای فهم گسل ستم بر زنان، اشکال ستم و ارتباط آن‌ها با دیگر گسل‌ها باید بدانیم که چگونه و چه‌طور طالبان به عنوان یک نیروی تندروی اسلامی در افغانستان به قدرت رسیدند؟ برای پاسخ به این پرسش باید این مسأله را بدانیم و باورمند باشیم که ستم بر زنان از نوع بردگی آن امری جهانی است که بر اساس دو پوسیدۀ امپریالیسم و بنیادگرایی دینی در یک کشور اشکال متفاوتی به خود می‌گیرد. این اشکال ستم از قانون منع سقط جنین در آمریکا، تا تعیین نوع پوشش زنان به بهانۀ سکولاریسم در فرانسه و اشکالی خشونت‌بارتر آن در افغانستان امتداد می‌یابد.

      باب آواکیان رهبر جنبش بین‌المللی کمونیسم نوین در کتاب «کمونیسم نوین» می‌گوید:«… در دنیای امروز یکی از روندهای برجسته هرچه حادتر و پررنگ‌تر شدن تضادهای مرتبط با ستم بر زنان است. این بخش‌ها به تغییراتی مربوط می شود که نحوۀ کارکرد امپریالیسم جهانی شده صورت گرفته‌است. این‌طور بگویم که در بسیاری از نقاط دنیا استثمار پرولتاریا به میزان قابل توجهی به معنای استثمار زنان است. استثمار پرولتاریا فقط استثمار زنان نیست ولی به میزان بسیار قابل توجهی است.» (آواکیان، ۲۷۲-۲۷۳)

      وی می‌افزاید: « این یک عامل عینی است که با برخی شکل‌های سنتی ستم بر زن تصادم می‌کند. تا آن‌جا که به نیروهای بنیادگرای مذهبی دنیا مربوط است آن‌ها عمیقاً نیروهای پدرسالار و مرتجع و جنایت‌کارند و در درجۀ اول با این خصوصیت می‌توان تعریف‌شان کرد. یکی از علل این‌که بنیادگرایی مذهبی به چنین پدیدۀ مهمی تبدیل شده همین تغییرات تکان دهندۀ شرایط است. شرایطی که در آن تعداد زیادی از زنان هرچه بیشتر از خانه بیرون می‌آیند و به مثابه بخش قابل توجهی از پرولترها استثمار می‌شوند.» (آواکیان، ۲۷۳)

      گسترش امپریالیسم در هر کشوری نیز باعث شکل‌گیری طیفی از انگل‌واره‌ می‌شود که به دلیل منافع‌شان در تلاش حفظ نظم موجود به نفع امپریالیسم جهانی هست. چنین طیفی در افغانستان با کمک‌های میلیاردی کشورهای امپریالیستی شکل گرفت که هدفی جز مشروع ساختن حضور امپریالیسم نداشت. کشورهای امپریالیستی و در رأس آن آمریکا به بهانۀ حقوق زنان و حقوق بشر وارد افغانستان شدند و با کمک‌های میلیاردی از طریق انجوها به بهانۀ دفاع از حقوق زنان و حقوق بشر و توسعۀ افغانستان در شکل‌گیری این طیف کمک کردند. این روند باعث ایجاد قارچ‌وار انجوها (نهادهای غیردولتی) در افغانستان شد که تعدادشان به هزاران تا می‌رسید. کارکنان این انجوها که از فرآورده‌های امپریالیسم به صورت انگل‌وار تغذیه می‌کردند از طریق برگزاری سمینارها، ورکشاپ‌ها و… افکار مردم را به سمت مطالبه‌گری‌های آبکی و روبنایی می‌کشاندند.از طرفی این روند به شکل‌گیری بیشتر طبقۀ متوسط در افغانستان کمک کرد که وابسته به کمک‌های جهانی (امپریالیسم) بودند و به صورت مستقیم از طریق میکانیزم جهانی مزد دریافت می‌کردند.

      همچنین تولید اجتماعی جهانی با روند زنجیرۀ تأمین صدها هزار خانوادۀ روستا نشین را روانۀ شهرهای افغانستان کرد و پدیدۀ حاشیه‌نشینی را به‌وجود آورد. گسترش جهانی شدن و گسترش بیشتر طبقۀ متوسط با ارزش‌های سنتی و پدرسالارانه نیز در روستاها تصادم کردند و باعث آن شدند که توده‌های روستانشین گرفتار بی‌هویتی شده و با بازگشت به دین، هویت خود را بازیابند. این صف‌بندی را بعد از سقوط افغانستان در دست شرارت‌بار طالبان به وضوح دیدیم که  بخشی از مبارزات زنان در تقابل، نه در تضاد با طالبان و در هم‌زیستی با آن‌ها ظهور کرد.

      این پدیده‌ها باعث شکل‌گیری تضاد زن روستایی و حاشیه‌نشین شهری با زن شهری شد که زن شهری از مزایای امپریالیستی بیشتر برخوردار بود و در طبقۀ متوسط جای می‌گرفت که اغلب در مکتب‌ها تحصیل می‌کردند. از آن سو زن روستایی و حاشیه‌نشین شهری که اغلب در مدرسه‌های دینی تحصیل می‌کردند؛ گرایش به بنیادگرایی دینی پیدا کردند و بیشتر در طبقۀ دهقانی جای می‌گرفتند.

         «به هر حال، پدیدۀ گسترش قشرهای میانی در بسیاری از کشورهای جهان سوم، یک مسئلۀ متناقض است. نه فقط به طور عام، بلکه به‌طور خاص در ارتباط با مسئلۀ زنان. چرا که زنان تحصیل کردۀ زیادی از جمله در قشرهای میانی وجود دارند و همین مسئلۀ واضح است که با بسیاری از شیوه‌های سنتی ستم بر زنان در تقابل قرار می‌گیرد. یکی از علل بروز پدیده‌های وحشتناک، مانند تجاوز گروهی در هند و سایر اعمال نفرت‌انگیز همین تغییرات است. چرا که بسیاری از شکل‌های سنتی ستم و به‌طور مشخص ستم پدرسالارانه در نتیجۀ این تغییرات تضعیف شده‌اند و به چالش گرفته شده‌اند. این در حالی است که در این نوع جوامع هیچ‌گونه تحول انقلاب رخ نداده‌است. در نتیجۀ یک وضعیت بسیار بی‌ثبات و انفجاری شکل گرفته که در کوتاه مدت به انواع و اقسام پدیده‌های وحشتناک پا می‌دهد.» (آواکیان، کمونیسم نوین،۲۷۴  )

      یکی از اقسام پدیده‌های وحشتناک حضور طالبان در قدرت سیاسی با رویکرد نظامی‌گری‌ است که در تلاش آن هستند که زنان را برده بسازند. هم‌چنین شکل‌گیری طبقۀ متوسط به مسالۀ فردگرایی دامن زده و مبارزات زنان همراه با شکل‌گیری مفهوم «جسمیت یافتگی» با سیاست هویتی همراه ساخت. این باعث آن شد که گسل ستم بر زنان تبدیل به امر جزئی شود که از مسائل کلی جهانی و ملی دور مانده‌است و در سطح مطالبات جدا افتاده از بافت تاریخی، اجتماعی زنان دست و پا بزند و کدرها در یک‌سال پسین از تحلیل عینیت موجود، گسل ستم بر زنان با واسطه و با روش علمی ناتوان مانده و در سطح شناخت خام و بی‌واسطۀ واقعیت باقی بمانند و مبارزات شکل کنشی به خود گرفته و ماهیت حباب‌گونه داشته باشد.

     تضاد مالکیت خصوصی و تولید اجتماعی در حال حاضر ابعاد جهانی به خود گرفته‌است. تولید اجتماعی جهانی با روند زنجیرۀ تأمین در تمام نقاط جهان گسترش پیدا کرده‌است. اما تضاد مالکیت ملی و تولید اجتماعی جهانی و کاهش سود متوسط هرچه بیشتر قطب انارشی در تضاد انارشی، ارگانیزاسیون را برجسته ساخته‌است و ماهیت این تضاد را انارشی شکل می‌دهد. جنگ کشورهای امپریالیستی در افغانستان، اوکراین،… زادۀ رقابت‌ کشورهای امپریالیستی و انارشی حاکم در جهان است که در تلاش تنظیم جغرافیای جهان بر اساس منافع کشورهای امپریالیستی است.

رقابت کشورهای امپریالیستی و انارشی حاکم در جهان در  فاشیسم ملی و بنیادگرایی دینی به حرکت خود ادامه می‌دهد. جنگ‌های امپریالیستی با شکلی از فاشیسم ملی مشروعیت پیدا می‌کند و در مقابل با امپریالیسم در کشورهای تحت سلطه با شکلی از بینادگرایی دینی تظاهر می‌‌کند. گرچه این دو از استقلال نسبی برخوردارند اما در ماهیت یکی هستند.

      در چنین شرایطی دیگر امپریالیسم نمی‌تواند نقش مثبت داشته باشد و به گفتۀ رهبر جنبش بین‌المللی کمونیسم باب آواکیان:«سیستم سرمایه‌داری امپریالیسیم دیرزمانی ست که منسوخ شده و تاریخ‌اش منقضی گردیده و مدت‌های مدیدی‌است که هیچ‌گونه موقعیت و امکانی ندارد که بتواند در چیزی نقشی مثبت بازی کند.» (آواکیان، آیندۀ بسیار وحشتناک یا حقیقت رهایی بخش،۲۷: ۲۰۲۲)

عینیت جامعۀ افغانستان در یک‌سال پسین نشان می‌دهد که پرداختن به گسل ستم بر زنان به عنوان یک پروژه یا چند مطالبۀ مشخص کارایی ندارد، بل باید رهایی زنان از ستم را به عنوان یک استراتژی کلان ملی و بین‌المللی مطرح کرد و ارتباط آن را با استراتژی کلان انقلاب کمونیسم نوین تبیین ساخت. «استراتژی رهایی» زنان از درون ضرورت ایجاد جنبش رهایی‌بخش زنان در افغانستان در ارتباط با جنبش‌های رهایی‌بخش جهان به وجود می‌آید که هنوز این جنبش در افغانستان به وجود نیامده و در اشکال پراکنده‌ای از اعتراضات زنان نمود پیدا کرده‌است.

«استراتژیرهایی زنان» که زادۀ عینیت گسل ستم بر زنان است، باعث می‌شود پدیده‌های ملی و جهانی را در ارتباط با هم به بررسی گرفته شوند و از این طریق مبارزات برای رهایی زنان، به‌هدف سرنگونی رژیم طالبانی و براندازی مناسبات ستم‌گرایانه در سطح ملی به سطح بین‌المللی یا بالعکس کشیده شود. به‌طور نمونه نیروهای بنیادگرای دینی مانند داعش، طالبان، حزب تحریر، جمعیت اصلاح و … در ظاهر امر با فاشیسم ملی و مسیحی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی روزبه‌روز رشد می‌کنند، در تقابل‌اند، اما در ماهیت هر دو نیرو در مسائل زنان ماهیت یگانه‌ای دارند و در تلاش آن هستند که زنان را به بردگی بکشانند. این ماهیت یگانه زادۀ مناسبات اقتصادی جهانی‌است. اما تقابل این دو نیرو نیز باعث می‌شود که هر یک از آن‌ها؛ نیرویی بیشتر از ایجاد تفاوت در بین خود کسب کنند. ولی یکی از دغدغه‌های هر دو جریان سیاسی-نظامی  که جهان را با خطر جدی نظامی‌گری خود روبه‌رو ساخته‌اند، زنان هستند. نمی‌شود با نیروهای تندرو اسلامی در زمینۀ رهایی زنان مبارزه کرد در صورتی که غافل از نیروهای فاشیسم ملی و مسیحیت در نیم‌کرۀ شمالی و آمریکا بود. پیکان مبارزاتی برای رفع ستم از زنان که تا بردگی زنان به پیش رفته‌است، باید معطوف به دو پوسیده (امپریالیسم و بنیادگرایی دینی) باشد.

      «استراتژی رهایی زنان»، معیار رهایی و آزادی یک جامعه را، وضعیت زنان در آن جامعه تعریف می‌کند. این یک شعار نیست، بلکه از درون عینیت ستم‌گرایانۀ علیه زنان بیرون می‌شود. رهایی زنان معیاری برای رهایی کل بشریت است.

      بالاخره «استراتژی رهایی زنان» با این‌که به دلیل پتانسیل توده‌ها در محور گسل‌ها معطوف به مطالبات زنان است اما آن را در بر گرفته و در تلاش ساخت زمینه‌های انقلاب کمونیسم نوین است که اولین قدم آن سرنگونی طالبان و بنیادگرایی دینی در افغانستان خواهد بود.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 1

  1. شکیلا نظری says:
    7 ماه پیش

    بسیار یک تحلیلی عمیق و جامع که واقعآ دنبال آن بودم میخواهم بیشتر در این مبحث ادامه دهید ، بدون شک مبارزات زنان در افغانستان با نهره کشیدند های بی پشتوانه هرگز به کرسی نخواهی نشست و صرف این روش رهایی و نجات نخواهی بود
    خواهشمندم مرا در جمله علاقه مندان تان بپذیرید.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00