نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

سکوت مردم و جامعه جهانی در قبال سرنوشت دختران دانش آموز

  • نیمرخ
  • 25 اسد 1401

آرزو گلستانی

شاید همۀ این  سختی‌ها و محدودیت‌ها را انسان بتواند تحمل کند اما وقتی ناامید شود و از حق تحصیلی که دارد محروم شود، دیگر تحملی در کار نیست. در حقیقت انسان مرده است، از درون می‌میرد.

من معلم هستم که هم‌زمان درس ماستری را نیز فرا گرفته‌ام. هرچند با محدودیت‌هایی که در برابر من همانند دیگر دانشجویان تعیین شده‌است، باز هم روزنۀ امیدی برای ادامه دادن و تسلیم نشدن بیشتر از پیش شده‌است. هرچند با محدودیت‌های مقید با پوشش سراپا رنگ‌سیاه در هوای گرم تابستانی، نداشتن اجازۀ ورود در سمینارها به‌حیث سخنران و کم‌رنگ شدن فعالیت‌های کاری تا بستن مکاتب دخترانه، روزبه‌روز  چهره‌ای خسته‌تر و ناامیدانه‌تر به خود گرفته‌است، مخصوصاً وقتی جهان و افراد جامعه که به همین راحتی سکوت کرده‌اند، با وجود این هم راهی برای برون‌رفت از این بدبختی باید داشت، لااقل چیزی نوشت.

تصور نمی‌کردم روزی برسد تا برای تحریک نشدن جامعه،سراپا مقید به پوشش سیاه‌رنگ شوم، آن‌هم در هوای گرم و جدی نگرفتن حضور زنان این سرزمین مانند خودم در سمینارهای فرهنگی و آموزشی. شاید اجازۀ ورود می‌داشتم اما صدایی برای گفتن نداشتم و خیلی محدود اجازه برای بلند کردن آن نبود. باز هم وقتی فکر می‌کنم لااقل می‌توانم درس بخوانم؛ به‌ناچار محدودیت‌ها را می‌پذیرم و می‌دانم که این وحشت‌ها ادامه نمی‌یابد.

در هرچه ناامید می‌شدم، امیدواری درس خواندن مرا روحیه می‌داد.

چرا بستن مکاتب؟ این‌ حق یک زن است که درس بخواند اما متأسفانه با مهر مذهب و سنت‌های افراطی این حق از زن گرفته می‌شود و به شدت این قشر را ناامید و مأیوس می‌سازد. چرا باید معارف سیاسی شود؟

بارها شاگردانم با من تماس می‌گیرند و می‌پرسند، استاد چه وقت مکاتب باز می‌شود؟ سلام استاد، امروز احساس خوبی ندارم، وقتی می‌بینم یک انسان مثل خودم که فقط تفاوت‌اش در جسم و جنس است راهی مکتب می‌شود اما من نمی‌توانم. خیلی احساس بدی دارم. جلوی اشک‌هایم را نمی‌توانم بگیرم، استاد این مفکوره‌ها از کجا می‌شود؟ چه‌طور به‌راحتی روی جنسیت ما، بدن ما، افکار ما و حتی زندگی ما  توهین می‌شود اما ما هنوز در سکوت وحشتناک قرار داریم. من چه‌قدر با کلمات انگیزشی باید شاگردانم را فریب می‌دادم؟ هرچند هر دو خوب درک می‌کردیم این جفا است. 

خاطره‌ای که نمی‌توانم فراموش کنم، وقتی راهی دانشگاه می‌شدم، مادری آشفته را دیدم که نگران دخترش بود. خواستم بپرسم چیزی شده‌است؟ خودش بی‌درنگ حرف زد.  پرسید، چه‌طور است که درس خواندن می‌روی ؟ جواب دادم، خاله جان من دانشجو هستم و ما اجازه داریم.

از نگاه‌هایش می‌توان فهمید، خیلی مأیوسانه گفت: از وقتی که دخترم  به مکتب نمی‌رود، مشکل روحی پیدا کرده‌است؛ هرچند خواستم تا فکرش درگیر نشود، برایش خیاطی یاد دادم اما گاهی گلویش عقده می‌کند و می‌گوید: همین امید بود تا مکتب بروم و درس بخوانم، اما چرا ای قسم یک حالت وحشتناک آمد؟ بعدش می‌رفت و می‌خوابید.

من هم با تأسف برایش گفتم: مادرجان برایش کتاب بگیر در خانه مطالعه نماید و بخواند، این روزها که نمی‌ماند.

همچنان بخوانید

روزی برای زنان و دختران بازمانده از آموزش افغانستان

روزی برای زنان و دختران بازمانده از آموزش افغانستان

30 جدی 1401
سرمنشی سازمان ملل: از تداوم محرومیت دختران از مکتب به شدت نگران هستم

سرمنشی سازمان ملل: از تداوم محرومیت دختران از مکتب به شدت نگران هستم

19 میزان 1401

با لبخند سرد جواب داد، شاید دردها مانند همین روزهای  ناامیدی بِرود، اما تأثیری که می‌گذارد و قلب‌ها را می‌سوزاند هیچ‌گاه فراموش نخواهد شد. تصمیم دارم هر خواستگار که آمد جواب رد ندهم، این گزینه‌ای است که به خوبی همه است.

برای من جز سکوت گزینه‌ای نمانده بود. از شیشۀ موتر به بیرون نگاه می‌کردم، گرمای آفتاب و لباس سیاه به کلی فراموشم شده بود و بدتر از آن، حرف‌های آن خانم قلبم را می‌سوزاند.  فقط اشک‌ها بودند که به‌خاطر این وضعیت سرازیر می‌شد.

شاید همۀ این  سختی‌ها و محدودیت‌ها را انسان بتواند تحمل کند اما وقتی ناامید شود و از حق تحصیلی که دارد محروم شود، دیگر تحملی در کار نیست. در حقیقت انسان مرده است، از درون می‌میرد.

یک خانم تحصیل یافته، یک مادر تحصیل یافته، همین‌طور یک دختر تحصیل یافته می‌تواند زندگی فرد دیگری را، خانواده‌ای را و یا حتی یک جامعه را از تاریکی‌ها نجات دهد. اما چرا سکوت؟

جامعه ویران می‌شود، بیچاره می‌شود، روانی می‌شود اگر تحصیل زنان دست کَم گرفته شود. لطفاً باز شدن  مکاتب را جدی بگیرید و امیدهای این قشر را …

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: دختران دانش‌آموز
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم
گوناگون

کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم

9 دلو 1401

گل‌افروز صبح زود که از خواب بیدار شد به طویله می‌رود، به گاو و گوسفند آب و علف می‌دهد. سپس چای صبح را آماده می‌کند، داروهای پدر و مادرش را نیز برای‌شان می‌دهد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN