در ولسوالی چخانسور و کنگ ولایت نیمروز طالبان دختران جوان را به زور با خود میبرند و نکاح میکنند و خانوادههای دختران بخاطر حیثیت و آبروی شان اعتراض نمیتوانند.
منابع محلی در ولایت نیمروز میگویند: «افراد طالبان، زنان و دختران نظامیان سابق را به نکاح اجباری جنگجویان خود در میآورند.»
یک منبع معتبر که عضو یکی از جنبشهای اعتراضی زنان علیه طالبان است به نیمرخ میگوید: «افراد طالبان در روستاها خانوادههایی را که بدون سرپرست مرد هستند، شناسایی و در صورت داشتن دختران تازه بالغ آنها را به نکاح اجباری خود در میآورند.»
او موردی را که چشمدید خودش میباشد چنین تعریف میکند: «اورانوس(نام مستعار) شانزده ساله دختر یکی از نظامیان سابق بود که طالبان او را به نکاح اجباری مرد بزرگسالی که یکی از افراد آنهاست و دو زن عقدی دیگر داشته درآورده است. اورانوس و خانوادهاش را از کودکی میشناختم چند سال قبل پدر او در یک عملیات کشته شد. سرپرستی او و خواهر دوازده سالهاش را مادرش به عهده داشت و از طریق پول ناچیزی که از سوی نهاد شهدا و معلولین دریافت میکرد زندگی را می گذراندند. اما از سال قبل که نظام جمهوریت سقوط کرد همان پول ناچیز نیز قطع شد و با کمک و حمایت یکی از بستگان مادرش اورانوس کار فروش تیل را شروع کرد.»
اورانوس نانآور خانوادهی سه نفری اش بوده، او از شدت فقر و بیکاری در همکاری با سربازان ایرانی در ولسوالی کنگ تیل فروشی میکرده است.
«سربازان ایرانی طبق توافق با فروشندگان محلی روزانه ده لیتر تیل را در بطری آب و نوشابه از آن سوی دیوار مرزی به خاک افغانستان پرتاب میکردند و اورانوس با بعضی از فروشندگان دیگر این تیل را در سرکها به فروش میرساند و با پول آن زندگی خود و خانوادهاش را میچرخاند و ماه یکبار به شهر زرنج میرفت و پول سربازان ایرانی را از طریق حواله به ایران میفرستاد.»
به گفتهی منبع وقتی اورانوس برای فرستادن پول به شهر زرنج رفته بود همان روز افراد حافظ سعید(یکی از مسئولان محلی طالبان) که قبلا در مورد آنها اطلاعاتی به دست آورده بودند او و مادرش را باخود میبرند.
او میگوید: «یک روز صبح زود میان زنان آوازه شد که اورانوس و مادرش را بردند. تا ساعت ده آن روز صبر کردیم اما از اورانوس خبری نشد. من برقع آبی ام را پوشیده رفتم از ملا امام که در نزدیکی خانهی اورانوس زندگی میکرد، پرسیدم آیا درست است که اورانوس و مادرش را طالبان بردهاند؟
ملای مسجد گفت: میروم به ولسوالی و این موضوع را پیگیری میکنم. بعد از ظهر آن روز رینجرهای طالبان به خانهی اورانوس آمدند و او را با مادرش پیاده کردند و رفتند و من هم به دیدار اورانوس رفتم او حال خوبی نداشت گریه میکرد.
مادرش برایم گفت که طالبان در مورد آنها اطلاعات جمع کرده بودند و «میدانستند که ما بدون سرپرست مرد هستیم. آنها به ما گفتند که شما سه زن جوان در یک خانه بدون محرم زندگی کرده نمیتوانید و باید نکاح شوید. آنها اورانوس را در یک پوسته محلی به نکاح یک جنگجوی طالب درآوردند که دو زن دیگر نیز دارد.»
اورانوس به من نیز گفت: «آنها بیسرپرستی ما را بهانه قرار دادند. تو نیز یا از روستا برو و یا خودکشی کن که تو را هم نکاح میکنند.»
پس ازین رویداد نسرین دوازده ساله خواهر اورانوس از ترس نکاح اجباری با طالبان دست به خودکشی میزند.
اورانوس اکنون در ولایت هلمند زندگی میکند و حتا برای دیدن مادرش حق ندارد به نیمروز بیاید.
منبع همچنان میافزاید که «در ولسوالی چخانسور و کنگ ولایت نیمروز طالبان دختران جوان را به زور با خود میبرند و نکاح میکنند و خانوادههای دختران بخاطر مسایل سنتی مثل حیثیت و آبروی شان اعتراض نمیتوانند.»
بعد ازین رویدادها بود که ما چند تن از دختران و زنانی که همفکر و همسو هستیم و به هم اعتماد داریم تصمیم گرفتیم یک گروه اعتراضی علیه طالبان تشکیل دهیم که به دلیل تهدیدات امنیتی هرازگاهی در فضای سربسته صدای اعتراض مان را بلند میکنیم و آنچه را که طالبان با زنان انجام میدهند را سعی میکنیم بنویسیم و از این طریق با رسانهها به اشتراک بگذاریم.
ولایت نیمروز در غرب کشور با ایران هممرز است و زنان قبل از طالبان نیز درآن ولایت با چالشهای زیادی از جمله عدم دسترسی به حق آموزش، خدمات صحی، و حق کار روبرو بودند اما اکنون با تسلط گروه طالبان در کشور، زندگی زنان دشوارتر شده است.