گروه طالبان پس از اشغال کشور بیش از 40 فرمان در راستای محدود ساختن عرصههای زندگی برای زنان صادر کرده است. در یک نگاه کلی، این فرمانهای طالبان حقوق اساسی و آزادیهای مدنی زنان را نشانه رفته، آنان را از عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنر و ورزش محروم کرده است. اما با ورود در متن جامعه و شنیدن درد دل زنی که پس از تسلط طالبان بر کشور قربانی شده، در مییابیم که فرمانهای طالبان تنها بار منفی سیاسی نداشته بلکه یک تأثیر عمیق، گسترده و به شدت مخرب بر افکار عمومی مردم گذاشته و در حال طالبانی کردن کل جامعه است.
پس از وضع محدودیتهای شدید بر کار زنان در ادارات، برخورد مردان خانوادهها نسبت به کار زنان در بیرون از خانه چه تغییر کرده؟ پاسخ این پرسش را در سخنان تلخ آرزو، دختر 20 سالهای جستیم که تا قبل از روی کار آمدن گروه طالبان به زنان خشونتدیده کمک میکرد اما تأثیر تبلیغات گسترده و رسوخ اندیشههای طالبان در درون خانوادهها، او را به قربانی خشونت مبدل کرد.
آرزو دختر 20 ساله و عضو یک سازمان فعال در بخش حقوق زنان در شهر کابل است. او تا سال گذشته در این نهاد مأموریتهای متفاوتی داشت به ویژه در بخشهای حمایت از زنان خشونتدیده و هماهنگی کمکهای بشردوستانه برای زنان کار میکرد. پس از سقوط کشور به دست گروه طالبان، آرزو و همکارانش دفتر نهاد را در یک محل مسکونی انتقال دادند. طالبان تاهنوز از فعالیتهای آنها آگاه نیست، اما با تشدید محدودیتهای گروه طالبان بر زنان در محل کار و افزایش خبرهای خشونت طالبان با زنان، فعالیتهای آرزو نیز محدود شد.
آرزو میگوید «این تنها فرمانهای رسمی گروه طالبان نیست که فضا را برای فعالیتهای اجتماعی زنان محدود میکند بلکه جامعه و خانواده نیز در طالبانی شدن فضا نقش بازی میکنند.»
این دختر جوان پیش از آمدن طالبان در بسیاری از ناحیههای شهر کابل خیابانها و کوچه-پسکوچهها را با اشتیاق تمام پیاده میگشت تا به زنان خشونتدیده خدمات مشاورتی و حقوقی ارائه کند و زنان نیازمند را به نهادهای امدادرسان معرفی کند. بسیاری از فعالیتهای مدنی به ویژه در بخش حمایتهای حقوقی و اقتصادی از زنان متوقف شد. اما آرزو و همکارانش با این باور که «راهی جز مبارزه نداریم» با قدمهای استوار به کار شان ادامه دادند.
«محدودیتهای طالبان روز به روز شدیدتر شد و هر هفته فرمان جدیدی علیه زنان صادر شد» اما آرزو به کارش ادامه داد. «حتا زمانی که مأموران امر به معروف و نهی از منکر گروه طالبان در خیابانهای شهر کابل ایست بازرسی زدند تا موهای دختران از روسری بیرون نزند و زنان را از پوشیدن لباسهای رنگین باز دارند» او به دفترکارش میرفت. پس از اینکه با هماهنگی او و همکارانش یک زن از نهادهای امدادرسان کمک مالی یا حمایتهای حقوقی و روانی دریافت میکرد با رضایت خاطر از کارشان اشتیاق و انگیزهی بیشتر میگرفت.
اما این روال چند ماه هم دوام نیافت. به گفتهی آرزو «اندیشهی طالبان زودتر از مأموران شان در خانههای مردم نفوذ کرد.»
در یکی از روزهای تابستان 1401 خورشیدی همزمان با روزهایی که طالبان مناسبت یک سالگی اشغال کابل را جشن میگرفتند، آرزو میخواست در یک برنامه اشتراک کند، اما پدرش منع کرد و گفت: «دیگر به دفتر نمیروی!» هرقدر که آرزو التماس کرد «پدر جان تو که از کار و همکاران ما خبر داری، محل امن است و همکاران ما همه زن…» پدرش در غضب شد و گفت: «وقتی امارت منع کرده که دخترا به مکتب و زنان سر کار نروند، مه چرا بمانم؟»
مهری 24 ساله رییس سازمانی است که آرزو در آن کار میکند. او به نیمرخ گفت پس از غیرحاضریهای مکرر آرزو به او تماس گرفتیم و فهمیدیم که پدرش او را از اشتراک در برنامههای دفتر منع کرده است. «با شنیدن این خبر بسیار جگرخون شدم اما برای ما مصئونیت آرزو مهمتر بود؛ به همین خاطر گفتم چند مدتی اگر نیامدی مشکلی نیست. ما کوشش میکنیم با خانوادهات هماهنگی کنیم تا از حضور تو در برنامهها و کارت ممانعت نکند.» مهری توانست پس از گفتوگو با مادر آرزو، او را وادار کند که پدرش را قناعت دهد.
فردای آن روز، آرزو در یک برنامه اشتراک کرد. همه از حضور او خوشحال شدند. اما در آن لحظات آرزو بیشتر از خوشحالی، ترس را تجربه میکرد. پس از ختم برنامه، آرزو به خانه برگشت ولی در خانه با خشم پدر مواجه شد. خشمی که به هیچ گفتوگویی فرصت نداد و با لتوکوب آرزو اندکی فروکش کرد. آرزو که تا چند روز قبل از دیگر زنان خشونتدیده حمایت میکرد، اکنون با خشونت فزیکی و لتوکوب پدرش سخت تحقیر شده بود. آرزو به مهری پیام گذاشت که دیگر امکانی برای تداوم کارش باقی نمانده و او مجبور است صف خود را از همکارانش جدا کند.
مهری باز به مادر آرزو تماس گرفت و جزئیات قضیه را پرسید. مادر آرزو گفت: «دیروز من آرزو را فرستادم. بدون هماهنگی پدرش. جرأت نکردم با او حرف بزنم. اما وقتی برگشت که دختر در خانه نیست، غضب کرد.»
مهری خواست مستقیم با پدر آرزو صحبت کند. به گفتهی او، قناعت دادن «مرد سنتگرایی که سابقهی جرمی هم دارد و اکنون بیشتر تحت تأثیر تبلیغات طالبان قرار گرفته» کار سادهای نبود. اما مهری به خانهی آرزو رفت و از نزدیک با پدرش حرف زد. از مصئونیت آرزو در محل کار به پدرش اطمینان داد و گفت: «میتوانید به دفتر مان آمده محل کارش را بررسی کنید، هیچ مردی آنجا حضور ندارد، همه همکارانش دختران جوان و همسنوسال اوست.» اما استدلال پدر آرزو برای ممانعت او از کار، «فرمان امارت» بود. فرمانی که به گفتهی مهری «شاید پدر آرزو هرگز به هدف و پیامد تطبیق آن بر زندگی خود و دخترش فکر نکرده بود.» بالاخره پس از یک گفتوگوی طولانی مهری توانست قناعت او را حاصل کند اما مشروط به اینکه در هر برنامهای که آرزو اشتراک میکند ابتدا باید مهری به پدرش تماس بگیرد و در هماهنگی او آرزو را به دفتر بخواهد.
چند روز قبل بازهم آرزو در یک برنامهی جدیدی اشتراک کرد تا در مورد روش حمایتهای روانی و حقوقی از زنان خشونتدیده بحث کند.