نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

کاش دروازه های مکتب ها را نمی‌بستند و ما را در آن جا می‌کشتند

  • نیمرخ
  • 8 میزان 1401

“دروازه های مکتب را به روی ما بسته اند و در کورس ها هم ما را می‌‌کشند. این حملات وحشیانه تنها از خود طالبان بر می‌آید. وقتی وزیر شان بگوید آموزش برای دختران مباح است پس کشتن دختران دانش آموز برای طالبان واجب است.”

محمد و خواهرش که در حمله انتحاری امروز در مرکز آموزشی کاج زخمی شده اند با نگرانی و ترس از پشت موبایل حرف می‌زنند؛ دختر گریه می‌کند و درد که ناشی از زخمی شدنش است صدایش را بار ها تغییر می‌دهد؛ اما روح زخمی یک دختر افغانستانی را هیچ کسی درک نمی‌تواند.

محمد را هم گریه می‌گیرد و به خواهر زخمی اش می‌گوید” باید حرف بزنیم، تاریخ را حرف ها و ایستادگی ما تغییر می‌دهد”

خواهرش با صدای خسته که می‌شود مرگ را در آن حس کرد میگوید” بخدا ما لباس نمی‌خریم تا بتانیم برای فیس کورس پس انداز کنیم، هرگز چیزی را نسبت به درس هایم ترجیح ندادم، کاش کشته می‌شدم. خون صنفی هایم که روی لباسم ریخته را بو کشیدم و کاش می‌شد باهم بمیریم.”

گریه نمی‌گذارد درست حرف بزند، حرف هایش را به سختی توانستم بفهمم” من و همصنفی هایم برای کشته های که در کورس های دیگر شهید شدند بار ها گریه کردیم و برای آرزوهای که داشتند؛ ولی نمی‌دانستم خودم هم جای پای آن ها پا می‌گذارم.کاش دروازه های مکتب ها را نمی‌بستند و ما را در آن جا می‌کشتند، ما داریم با آرزوی مکتب رفتن می‌میریم. ما را مجبور می‌کنند لباس سیاه بپوشیم و بعد می‌کشند.”

محمد که فکر می‌کنم برای دلداری دادن به خواهرش تظاهر به قوی بودن می‌کند؛ خواهرش را آرام می‌کند و می‌گوید” بخدا 100 نفر دختر کشته شد، به جای دخترا کاش مه کشته می‌شدم. حق این ها کشته شدن نیست، نمی‌توانند به مکتب بروند، لباس رنگه شان جرم است، موهای شان جرم است.” گریه می‌کند و نمی‌تواند ادامه بدهد.

کلاس های مراکز آموزشی را گروه تروریستی طالبان اکثرن به دو بخش دخترانه و پسرانه تقسیم کرده اند؛ صنف ما سه دروازه داره و انتحاری از دروازه که مربوط به دخترا میشه وارد شد.”

فردی انتحاری مردی بوده که رویش را پوشانده بوده، وقتی که داخل کلاس می‌شود شروع به شلیک می‌کند و اکثرا دختران را می‌کشند. ” به دستور طالبان وسط صنف، مانع گذاشته بودند که پسرها و دخترها را جدا کنند، حمله کننده هم دروازه که دخترها می‌توانست از آن فرار کند را گرفته بود و فیر می‌کرد. اگر راه دروازه پسرانه باز می‌بود دخترا زیاد کشته نمی‌شد.”

می‌خواستم از آرزوهای که دارد بپرسم؛ بعد فکر کردم مگر می‌شود دختر باشی و در افغانستان در میان قومی زندگی کنی که آرزو داشتن زنان را فقط با گلوله و وحشت جواب می‌دهند. به ناچار پرسیدم که در میان این همه وحشت و خون چه آرزو داری؟

همچنان بخوانید

زهره

هنوز منتظرم زهره بیاید و در بزند

29 جدی 1401
شبنم بختیاری

شبنم نازدانه خانه ما بود

18 عقرب 1401

” آرزوهایم را هر روز می‌کشند، خون آرزوهایم روی لباسم هست و نمی‌دانم تا کجا می‌توانم ادامه بدهم، این ها از زن ها می‌ترسند از زنان که با هیچ چیز نمی‌توانند جلوی آموزش شان را بگیرند.”

قرار است تا چند هفته دیگر امتحان عمومی کانکور برگزار شود و کسانی که در حمله امروز کشته شدند، اخرین امتحان آزمایشی شان را قبل از شرکت کردن در امتحان کانکور می‌گذراندند.

” من بارها امتحان دادم و هر بار از 290 نمره کمتر نگرفتم، انتخاب اولم انجینیری نرم افزار دانشگاه کابل بود، من امتحان می‌دهم و مطمینم در انتخاب اول خود کامیاب می‌‌شوم، شاید بتوانند مرا بکشند، ولی هرگز قلم و آموختن را از ما گرفته نمی‌توانند”

محمد گلویش را صاف می‌کند و با بغض که شاید هیچ گاهی صاف نشود می‌گوید” حالا زنده بیرون شدیم و از کجا معلوم که خواهرم را فردا به جرم دختر بودن و آموختن روی چوکی دانشگاه نکشند. راستش من هر روزی که داخل کوچه کورس می‌شدم، هر لحظه فکر می‌کردم که انفجار می‌شود و کشته می‌شوم.”

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: دشت برچیمرکز آموزشی کاج
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
نجمه
هزار و یک شب

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401

نجمه را در پانزده سالگی به شوهر دادند. خودش می‌گوید به راستی مرا به شوهر دادند، من چیزی از ازدواج نمی‌دانستم.شانزده ساله بود که دختری به دنیا آورد و اسمش را گلنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN