مطلب ارسالی از محبوبه اسلامی
بحث مبارزه زنان برای برابری جنسیتی هم در ایران و هم افغانستان تاریخچه طولانی دارد. چرا که حتا در دوره حکومتهای دموکراتیک و ترقی خواه، زنان در بسیاری موارد در حاشیه بودهاند و با وجود مبارزات طولانی مدت، به دلیل همان رویکرد مردسالارانه جوامع اسلامی در سدههای اخیر مطابق قوانین مردانه در حاشیه تمام تصامیم قرار گرفتهاند. اگر در نظامهای سیاسی هم حضور داشتهاند به صورت نمایشی و فرمایشی بوده و دقیقا کسانی بودهاند که پاسدار منافع مردانه در حکومت و جامعه به حساب میآمدند. از همان دورهها نیز زنان روشنفکر و مبارز زیادی در هر دو کشور چه به صورت گروهی و یا انفرادی دست به اعتراض زدهاند و خواستار حضور پررنگ زنان در جامعه به عنوان رکن دیگر اساسی و اصلی جامعه و کشور شدهاند.
شروع مبارزات مشخص فمینیستی زنان در هر دو کشور در اواخر سده نوزدهم واوایل سده بیستم و همزمان با دورههای تجددخواهی حاکمان هر دو کشور بوده است. بحثهایی چون چندهمسری و داشتن حرمسرا و همچنان تنبیه زنان توسط مردان، اولین بار توسط دختر ناصرالدین شاه قاجار مطرح شد و بعدها موضوعاتی چون داشتن حق رای، حق تحصیل زنان و مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان بیشتر از سوی زنانی مطرح شد که از خانوادههای اشراف و سرشناس بودند و چانس تحصیل را از این طریق یافته بودند. البته این اعتراضات بیشتر به صورت نوشتن مقالات انتقادی در روزنامهها و مجلات وقت بود. همچنان در افغانستان شروع تلاش برای بیرون آوردن زنان از خانه و آشنایی آنان با محیط تحصیل و سپس مشارکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی از خاندان شاهی بود که مشخصا دلیل عمده آن داشتن پشتوانه و حمایت حکومتی و همچنان دانش بوده است. اما به هر حال زنان طبقات مرفهتر زودتر اقدام به مبارزه برای تمام زنان کردند و نتیجههای نسبی هم دریافت کردند.
اما مانع بزرگی بر سر تمام این زنان موجود بود و آن هم مخالفت شدید علمای دینی و برخورد کاملا خصمانه با مسائلی چون حق تحصیل و کار زنان و موضوع حجاب و حاکمان وقت نیز گرچه تلویحا با خواستهای زنان در بخشهای مشخص همراه بودند. اما بقای نظامهای خود را در کنار آمدن با علما میدیدند تا توجه به خواستهای زنان و آن هم به تعداد معدود. گرچه بعضی از این انتقادات و مبارزات تا جایی نتیجه بخش بود اما به صورت موثر و به گونه عملی نتوانست برای زنان دستاورد بنیادی به همراه داشته باشد و به همین دلیل با هر تغییر سیاسی در هر دو کشور بحث زنان به حاشیه رانده شد.
ما این روزها شاهد جریانهای همزمانی مبارزات زنان در هر دو کشور هستیم که با تمام تفاوتهایی که صورت این مبارزات دارد بازهم وجه مشترک و اصلی ان همانا «آزادی» است که نه تنها در شعار بلکه در هدف نیز یکی هستند.
در مقاله حاضر من قصد ندارم به بررسی مفصل این دو جریان حتا در حد تفاوت شعارهای این دو بپردازم که آن هم به نوعی تفاوت دیدگاه مبارزه را نشان میدهد. بلکه هدف کلی این نوشته برجسته ساختن واکنشهایی است که این دو جریان در هر دو کشور با ان مواجه و آن را تجربه میکنند.
مهمترین مسألهای که شخصا برای من در مبارزات زنان ایران بسیار جالب توجه بوده است موضوع آگاهی جمعی این زنان است. اینکه میدانند در پشت این اعتراضات چه میخواهند و اصولا همه در آن حد دانش و آگاهی و سواد رسیدهاند که شجاعانه در کنار هم بیاستند و برای حق خود بجنگند. البته در پس این باهمی و اتحاد بیش از چهار دهه زمان نهفته است؛ زمانی که در این مدت صرف آگاهی و کار جمعی شده است.
میخواهم این مسأله را همینجا تذکر دهم که این بدان معنا نیست که ما زنان آگاه نداریم بلکه در این راه بسیار جوان هستیم و مبارزهی ما در جامعهای نظیر افغانستان با سدهای متعدد و دیوارهای نامرئی روبرو است.
در افغانستان زنانی که نگاه سنتی و مردسالار دارند خود یکی از موانعی است که زنان مبارز افغانستان نه تنها در کلیت جامعه بلکه در خانه و خانواده نیز با آن روبرو هستند. همین سبب شده تا زنان افغانستان از پشتیبانی گستردهی همجنسان خود برخوردار نباشند. واین راه را برای زنانی که باورمند به برابری و تغییر هستند دشوار میسازد. ارزشها و کلیشههایی که جنسیت زن را در مقام پایینتر از مرد قرار میدهد مدام در حال چرخش و بازتولید است و قوانین ضد زن طالبان نیز بر سرعت این چرخه همچنان میافزاید.
بحث دوم حمایت گسترده قشر دانشآموختهی زن و مرد در داخل و خارج ایران از اعتراضاتی است که زنان مشعلداران اصلی آن هستند. این خود به نوعی نشان از موجودیت انسجام در مبارزات آنان است؛ به این معنا که زنان و مردان از تمام اقشار جامعه با تعیین هدف واضح و مشخص در زمان معین به خیابان میروند و شعارهایشان حتا هدف خاص و مشخص را دنبال میکند و در نهایت با وجود محدودیتهای گستردهی اطلاعرسانی و سانسور اطلاعات در داخل ایران، صدای اعتراض مردم با حمایت ایرانیان خارج از کشوربه گوش جهانیان میرسد.
این در حالی است که در یک سال گذشته زنان افغانستان از تنها امکان دستداشتهی شان یعنی انترنت استفاده کرده و در ابتدا از این طریق گروههای مبارزاتی خود را ایجاد کردند. این گروههای زنان معترض همواره سعی کردهاند با تمام اختلافات سلیقهای این جریان جوان دادخواه را از مباحثات قومی و مذهبی دور نگه داشته و نگذارند شکافی بین این اتحاد جوان بوجود آید. این خود کار دشواری است برای زنانی که باید در چند جبهه همزمان مبارزه کنند.
مبحث بعدی حمایت گسترده و سیستماتیک بین المللی از مبارزات زنان ایران است. گرچه به باور بعضیها حمایت بینالمللی به مقاصد استفادههای سیاسی کشورهای مختلفی برمیگردد که از این جریانات حمایت میکنند. اما آنچه مسلم است حتا با همین دیدگاه هم زنان ایران برای بهره برداری از این فرصت موفق عمل کردهاند تا از پشت تریبونهای بینالمللی صدای خود را بلند نمایند و این در «برحق سازی» مبارزات شان کمک بسیاری نموده است.
موضوع افعانستان اما درعرصهی جهانی دیگراهمیت خود را از دست داده است. خیلی از کشورها به افغانستان و اوضاع زنان این کشور علاقمندی ندارند. در این یک سال مبارزه سخت و نفسگیر، زنان در جامعهی شبه نظامی و در سنگر مقابل یک گروه مسلح و خشن همچون طالبان به تنهایی روی پای خود ایستادهاند و حتا از سوی نیروهای مخالف طالبان هم مورد بیمهری و بیتوجهی قرار گرفته و حمایت گسترده از این جریان تازه نفس دادخواه وجود ندارد. دیگران به وضوح میگویند وقتی مردمی خودشان نمیخواهند برای خود تغییر بیاورند و مبارزه کنند ما چطور میتوانیم در کنار آنان باشیم؟
سه موضوع عمده آگاهی جمعی، اتحاد و مبارزه سیستماتیک و حمایت گسترده ملی و بینالمللی از زنان ایران، مبارزات زنان ایران را فعلا در راس اخبار و توجه جهانیان قرار داده است و این خود فشاری مضاعف بر حکومت ایران وارد ساخته است تا با مردم کنار بیاید و یا به تعبیر عامیانه این مردم است که «فاتحه حکومت را بخواند.»
اما در همسایگی ایران در کشور افغانستان جدا از اینکه مبارزه زنان برای حقوق بنیادی مثل حق کار و آموزش و حتا انتخاب پوشش و دسترسی آزاد به خدمات صحی است، زنان ما با تمام تهدیدهایی که در یک جامعهی شبه نظامی است بدون حمایت گسترده مردان و یا حمایتهای بینالمللی به سرکهای پر از تروریست میروند و فریاد «نان، کار، آزادی» را سر میدهند. عکس دور اول طالبان که زنان در پستوی خانهها منتظر تغییر از سوی احزاب و نیروهای مردانه بودند، تسخیر خیابان توسط زنان معترض در یک سال اخیر نشان تغییر بزرگ در بینش و سیاست زنان در قبال طالبان است.
زنان افغانستان راه طولانی در پیش دارند تا بتوانند همه با تمام تفاوت دیدگاهها متحد شوند و زیر یک چتر مبارزه درآیند و مبارزه زنانه را آغشته به برنامههای پروژهای نکنند و از جان و دل مایه بگذارند. چرا که در یک سال گذشته نشان دادند قدرت بالقوه مبارزه در وجودشان هست؛ اگر منسجم و هماهنگ باشند و به حواشی نپردازند. زنانی که تا اینجای مسیر به تنهایی و بدون حمایت مردان در کشور و حمایتهای بینالمللی امدهاند و نگذاشتهاند صدای عدالت طلبی در آن مرز و بوم خاموش بماند. زنان افغانستان باید در کنار هم استراتژی خود را مشخص و مبارزهی سیستماتیک را پیشه کنند تا نتیجهبخش واقع شود. اگر به صورت عمومی این مبحث را جمعبندی کنیم، در کنار اراده به تغییر که در مبارزات حرف اول را میزند، زنان افغانستان توانایی ایستادگی برای رسیدن به اهداف خود را نیز دارند.
رهبری منسجم، کنار گذاشتن اختلافات سلیقهای، داشتن اهداف اساسی و خط مشی، حمایت مالی مشخص لازمهی تداوم این مبارزات است. اعتمادسازی باید طوری صورت پذیرد که زنان داخل کشور به این باور برسند که خواهران شان در بیرون همصدای اعتراض آنان و همسو و همجهت با آنان هستند. تعداد مشخص و معلومالحال افرادی که قصد سواستفادههای پروژهای از مبارزات زنان را دارند باید و قطعا از صف مبارزات خارج شوند تا اعتماد -که رکن اساسی در اتحاد و همبستگی است- بوجود آید.
در هر دو مبارزه قدرت زنانه حاکم است و تغییر روزی به دست این زنان و آن هم به پیمانه وسیع بوجود خواهد آمد اما شاید با تفاوت زمانی کمی طولانیتر برای زنان افغانستان.