مطلب ارسالی از طارق سعیدی
در این اواخر عکسی در فضای مجازی (فیسبوک) با عنوان «تفاوت زن باسواد و زن بیسواد» دستبهدست میشود که زنی با لباس سیاه در بالاترین جایگاه در یک اتاق نشسته است و تعدادی مرد در دوربرش حلقه زدهاند و آن طرفتر چهار زن دیگر جدا افتاده (حذف) شده از این حلقه نشستهاند. در آغاز میخواهم بگویم که من این خانم را نمیشناسم و نقدی نیز بر عمل او ندارم، بلکه خود این عکس را شاهدی میدانم، بر مناسبات ستمگرایانه و چارچوکات فکری که در حال حاضر در جامعه وجود دارد و از این طریق به نقد مناسبات ستمگرایانه و چارچوکات فکری آن میپردازم. به همین دلیل خانمی که در حلقهی مردان نشسته است را خانم الف در این یادداشت یاد میکنم.
چارچوکاتی فکری که بر پایه مناسبات ستمگرایانه در بین ما وجود دارد، مبارزه با ستم را برابر به تبدیل جایگاه ستمگر و ستمدیده میبیند. این مناسبات و چارچوکات فکری بر سیستم آموزشی ما تأثیر گذاشته و سیستم آموزشی ما نیز آن را تقویت میکند و باعث شده است که تعریف ما از سواد از یک طرف محدود به خواندن و نوشتن شود و از طرف دیگر سواد ابزاری برای پیشرفت فرد ببنیم تا از این طریق از جایگاه یک فرودست به جایگاه یک فرادست قرار گیریم.
در این عکس میتوان سه جایگاه را تشخیص داد، اول جایگاه خانم الف، دوم جایگاه مردانی که دور او حلقه زده و نشستهاند و سوم جایگاه چهار زنی که از این حلقه به دور -یا بهترست بگوییم حذف شده و با برقع که نمادی از کنترل تن زن است- میباشند. این چهار زن در جایگاهی قرار دارند که بنیادگرایی دینی در تلاش آن است که به زنان این جایگاه را تحمیل کند و از این طریق نظم فرهنگ پدرسالاری را تحکیم ببخشد. اما خانم الف در مرکز حلقه و در بالاترین جایگاه قرار دارد، اما نه به عنوان یک زن که تحت ستم بوده و مناسبات ستمگرایانه را درهم شکسته است، بلکه به عنوان زنی که در جایگاه مردانه قرار گرفته است و آن هم از طریق سواد (ابزاری برای پیشرفت) خود.
برای فهم بهتر این مساله بگذارید کمی در چیدمان این عکس دستکاری کنیم. فرض بگیرید خانم الف در کنار آن چهار زن مینشست و در مقابل با مردان یا در حلقهیی از مردان با آن چهار زن قرار میگرفت، در این صورت خانم الف برای مبارزه با ستم خودش را تا سطح ستمگر بالا نکشیده بود، بلکه رابطهی ستمگرایانه را درهم شکسته بود، بدون از این که به حذف جنس خود بپردازد.
این عکس شاهدی بر تیپ روشنفکر افغانستانیست که یک پایش در طبقه سرمایهدار قرار دارد و پای دیگرش در طبقهی تحت ستم، گرچه از لحاظ زندگی متفاوت از دکاندار و… است اما دارای همان چارچوکات فکری میباشد. این روشنفکران با وجود آن که از وضعیت موجود ناراض هستند، اما خواهان دگرگونی رادیکال نبوده چون از طریق نظم زندگی خودش نیز دگرگون خواهد شد، بلکه در حد یک سری اصلاحات با ستم مبارزه میکنند، یکی از این مبارزات بر کشیده شدن زن از جایگاه ستمکش و قرار گرفتن در جایگاه ستمگرست.
این روشنفکران براساس چارچوکات فکریشان نمیتوانند ریشههای ستم و روابطی که ستم را تولید میکند را ببینند به همین دلیل همیشه درگیر اشکال ستم بوده و خود را در محور مشکلات و حل مشکلات میبینند. آنچه آنها را به هم وصل میکند و از طرف دیگر با توده نیز وصل میشوند، فردگراییست.
براساس چارچوکات فکری یک روشنفکر فردگرای خردهبورژوا سواد عبارت است از خواندن و نوشتن و ابزاری برای موفقیت خود، خودی که در عکسهای سلفی نیز نمایان میشود. از طرف دیگر این خود شدیدا ناامید و شکستگراست و به همین دلیل به حداقلها قانع بوده و تلاش دارد نشان دهد که جهانی بدون ستم و تمایز ناممکن است. پایه استدلال آنها واقعگرایی دگماتیستیست و به همه میگویند ببینید واقعیت همین است، نمیشود تغییرش داد!
این ناامیدی و شکستگرایی سنگ بزرگی در مقابل مبارزات تودههای تحت ستم بخصوص زنانیست که هر روز قربانی مناسبات نابرابر اجتماعی میشوند، اما با این چارچوکات فکری مسموم شده و افق دید آنها تنگتر و تنگتر میشود و در آخر گرفتار سرنوشتگرایی شده و باورمند میشوند که سرنوشتشان همین است که تحت ستم باشند.
چارچوکات فکری روشنفکر طبقه متوسط توانایی شکستن، افق تنگی که این مناسبات ستمگرایانه تولید میکند را ندارد. همچنین به دلیل انگلوارگی آن به کشورهای سرمایهداری، گرفتار خودمحوری بوده و تغییر ریشهیی برای رفع هرگونه ستم را به پیشرفت خود خلاصه میکند و وحدت با دیگری را این گونه میبیند« من پشت تو را میخارانم، تو پشت من را بخاران» به همین دلیل نه نقد میکند و نه هم تحمل نقد را دارد.
افق تنگ این روشنفکر تنها اشکال ستمی میبیند که بر زنان رواداشته شده، اما ریشههایی که چنین اشکال ستمی را تولید میکند را نمیتواند ببیند. به همین دلیل نیز دلخوش به یک سری اصلاحات است.
نگاهی به واقعیت جهان و افغانستان نشان میدهد که چگونه بنیادگرایی در تلاش کنترل تن زن و تحکیم روابط پدرسالارانه در جامعه است. در افغانستان به حذف سیستماتیک زنان و کنترل آنها در خانواده که در این عکس نیز مشهود است، در ایران در شکل حجاب اجباری، در ترکیه به شکل قتلهای ناموسی، در جاپان به شکل فرودست نگهداشتن زنان، در آمریکا به شکل منع سقط جنین و … کنترل بر بدن زن نمایان است.
برای رفع این ستم و تغییر مناسباتی که ستم را تولید میکند، مساله تنها سواد خواندن و نوشتن نیست، بلکه عبارت است از این که زنان نگاهی علمی و انتقادی پیدا کنند و ریشههای ستم را درک کرده و به مبارزه رادیکال یا انقلابی بپردازند. چه بسا زنانی که براساس چارچوکات فکری روشنفکر طبقه متوسط باسواد نیستند، اما شدیدا نسبت به وضعیت موجود معترض بوده و نگاهی عمیق و انتقادی به مساله ستم دارند.
پس اولین وظیفه ما در شرایط حال شکستن این چارچوکات فکریست که همهی ما را مسموم کرده و واقعیت را آن گونه که واقع است؛ نمیبینیم، تا براساس روش علمی به وحدت دست پیدا کرده و نه تنها با اشکال ستم و تمایزات بلکه با مناسباتی که چنین ستمهایی تولید میکند به مبارزه برخیزیم.