نقد فیلم: سیبی از بهشت / همایون مروت – 2010 – افغانستان
«تراژدی تقلید کنشی است بی نفسه تام و کامل و دارای بزرگی…
تام است آنچه آغاز و میان و پایان دارد.» (بوطیقیا/ ارسطو)
یعقوب برای دیدن پسرش یوسف، تنها بازمانده از سه پسری که روزی داشته است، به کابل می آید. یوسف در دارالحفاظ سبق می خواند تا حافظ قرآن شود و بعد از اتمام درس به ده برگشته و ملای مسجد شود. یعقوب یوسف را در دارالحفاظ نمی یابد، از سه روز بدینسو به مدرسه نیامده است و کسی نیز از او خبری ندارد. یعقوب از حرفهای پیر نشسته در پیرخانه در مییابد که یوسف را برای رفتن به بهشت فریب داده اند.
از این چند جمله در پیرنگ فیلم، مخاطب در می یابد که فیلم تراژدی یافتن گمشدهی است و اینگونه بیننده قبل از دیدن فیلم و فقط دانستن پیرنگ با طرح سوالهایی در ذهن به تماشای فیلم می نشیند.
همایون مروت از همان ابتدای روایتش بیننده را وارد داستان میکند. یعقوب از جاده ای سر سبز و کوهستانی با خنده های قاقاه مسافر مقصدی است که اولین پیشوازش حمله انتحاری، خون و مرگ می باشد. مخاطب از همان آغاز در مییابد که مقصد یعقوب، مکان آرامش و خنده و شادی نخواهد بود.
این نشانه در آغاز فیلم، آغازگر دیگر نشانه هایی است در سراسر فیلم که نه تنها به معرفی مکان و زمان روایت می پردازد، بلکه نوع فضایی که داستان در آن اتفاق خواهد افتاد را نیز به مخاطب معرفی میکند و در عین حال نشانه ای می شود برای اولین شناخت مخاطب از قهرمان فیلم- یعقوب.
در پیش درآمد فیلم، یعقوب دهقان متعصب و تندگرایی معرفی می شود، که سیب خوش رنگ و آبداری را، تنها با شنیدن دشنام به ناشناخته انتحار کننده ای از همسفرش دریغ می کند. این حس نفرت او از مردمانی که دشنام به انتحار کننده ها می دهند در چند جای دیگر فیلم تکرار می شود.
مروت این تاکیدها و این نوع بازی با نشانه های تصویری و کلامی را از روی تصادف در فیلمش جای نمی دهد. بلکه از این نشانه ها آهسته آهسته ساختمان فیلم و روایتش را میسازد و همچنین با ایجاد موقعیتهایی مشابه و نشان دادن عکس العمل های یعقوب، موزایکی از شخصیت قهرمان فیلم اش را به بیننده معرفی می کند و آنگاه با آسودگی در متن ماجراهای روایتش او را می گنجاند و اینگونه است که به پردازش روایت تراژدی شخصیت و تراژدی رنج همت می گمارد.
ارسطو در بوطیقیا به ما می آموزد که تمام تراژدی های خوب دارای عنصر رنج هستند؛ و در اغلب فیلمهای دراماتیک خوب نیز مقداری معینی از رنج شدید جسمی و یا روحی، یا هر دو وجود دارد. “سیبی از بهشت” با چنین رویکرد دراماتیک روایت میکند رنج یعقوبی را که دیوانهوار در جستجوی یوسف گمگشته اش سرگردان است.
دو نام یعقوب و یوسف در فرهنگ دینی و اسلامی دارای ارجاع معین و سر راستی دارند. داستان و اسطوره دینی “یعقوب و یوسف” در قرآن، بطور واضح آورده شده است در قالب سوره ای کامل. همایون مروت با ایجاد رابطه ای متافوریک در روایتی واقعگرایانه، به نوعی می خواهد از غم انسانی سخن گوید که ریشه در قرنها پیش و در عمق ایمان دینی بشر امروزی دارد.
مروت با بازطرح اسطوره دینی و پردازش آن در قالب روایت خطی در یک فیلم سینمایی، قصد دارد ناخود آگاه مخاطب خویش را بیدار کند و او را مجبور به طرح سوال نماید.
برای آنکه تراژدی موثر واقع شود ارسطو در بوطیقیا در خواست می کند که بخت قهرمان از خوشبختی به فلاکت حرکت کند. این پیرنگ رویایی ارسطو است. “خوب” یا “بد” بودن قهرمان به اندازه ی جهتی که وارونه شدن بخت در پیش می گیرد مهم است؛ و برای اینکه پیرنگ ما را تکان دهد باید با قهرمان ارتباط برقرار کنیم؛ قهرمان باید ” مثل ما” باشد. در بهترین پیرنگ ( تراژیک/ دراماتیک)، قهرمان ملغمه ای است از خصایص خوب و بد، که به سمت خوبی گرایش دارد (مثل ما) و زندگی اش از خوشبختی به بدختی می رسد.
یعقوب ” مثل ما” است. خانواده ای دارد. پدر است و چون هر پدری فرزندش را دوست می دارد. یعقوب چون ما اسیر جبر سرنوشت و خیر و شر مقدر شدهء خداوند است. چون ما نا امید می شود و چون ما با هر نشانه امیدش را باز می یابد.
همایون مروت توانسته است به خوبی در ” سیبی از بهشت” قهرمانی چون مخاطب خود را بیافریند و در نتیجه حس همذات پنداری را در مخاطب خویش بیدار نماید. با تکرار نام ” یوسف” در چند سکانس دیگر در واقع به طورغیرمستقیم و ظریفانه سرنوشت ما را با یعقوب گره می زند. در هر گوشه ای این شهر یوسفی است که میتواند سرنوشتی همسان چون یوسف گمشده یعقوب داشته باشد.
یوسف میتواند پسری نوجوان باشد که برای پر کردن بشکه های آب در صف می ایستد؛ یوسف می تواند پسرک خردسالی باشد که مادر او را صدا می زند. یوسف می تواند پسر یعقوب دهقانی باشد که در شهر گم شده است. این گونه نشانه های کوچک که سرنوشت مخاطب و یعقوب را به هم گره می زند در دیگر سکانس های فیلم و در موتیف هایی که در سراسر فیلم تکرار می شود به وضوح دیده می شود.
همایون مروت* دانش آموخته انستیوت سینمایی مسکو است. آشنا به آثار تارکوفسکی. تارکوفسکی در آثارش همواره از الگوی دراماتیک بوطیقیای ارسطو الهام گرفته است و مروت نیز در ” سیبی از بهشت” برای روایتش از این الگو تقلید می کند. الگویی که همیشه جواب داده است چه در آثار سوفوکول پدر درام نویسی یونان باستان، چه در شاهکار ماندگار ” فاوست” گوته و چه در فیلم های تارکوفسکی و پاراجانوف با گرایش به سینمای عرفانی.
مروت الگوی دراماتیک ارسطو را در “سیبی از بهشت” به عاریت گرفته و توانسته است با وارونه کردن بخت قهرمان ، سرنوشت یعقوب دنیای مدرن و عصر انتحار را به خوبی تطبیق دهد با یعقوب کنعان نشین عهد قدیم.
این نوع ساختار روایی در فیلم را زمانی فیلمساز انتخاب می کند که با ادبیات و درام نویسی آشنایی کامل داشته باشد. این شناخت از بوطیقیای ارسطو و الگوی دراماتیک او برای تراژدی در واقع همان تفاوت فاحش بین فیلم ” سیبی از بهشت” و دیگر آثار ساخته شده توسط دیگر فیلم سازان هم عصر او در افغانستان است.
داستان فیلم مروت داستان ساده ای است، اما او با وسواس تمام و با چیدمان درست سکانس ها یکی پس از دیگری و بکار گرفتن زبان فیلم در پردازش هرچه دقیقتر روایتش، توانسته است اثر سینمایی خلق کند که هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص را وادار به تامل و تفکر نماید. کاری که دیگر فیلم سازان معاصر افغانستان از عهده اش به خوبی بر نیامدند؛ چرا که سینما فقط تکنیک و داستانسرایی و چیدمان اتفاقی نماها از پی هم نیست، بلکه سینما دارای زبان و قواعد و تئوری خاص خود است که در ابتدا اساس این قواعد را باید دانست و بعد تلاش در پی شکستن آنها کرد. اما بسیاری از سینماگران جوان و حتی سینماگران پیشکسوت افغانستان هنوز قواعد را نشناخته در پی شکستن و نابود کردن آن بر آمدند.
ارسطو در بوطیقیا به تفصیل شرح می دهد که یک تراژدی دارای چه ساختاری باید باشد تا بیشترین تاثیر را بر مخاطب خود داشته باشد:
– پیش در آمد، درآمدی کوتاه قبل از آغاز داستان اصلی.
– ارائه روابط، معرفی شخصیت و به نوعی قهرمان یا ضد قهرمان داستان، خصوصیات و معرفی پیرنگ داستان.
– گره افکنی، شناخت گره داستان.
– بحران، حادثه دراماتیک و یا تراژیک اتفاق می افتد، حادثه ای که روند داستان و دیدگاه و بخت قهرمان داستان را تغییر میدهد.
– فاجعه. اوج تراژدی.
– تطهیر، مخاطب نه فقط عواطفی را آزاد می کند که تراژدی در او بر انگیخته بلکه دیگر پس مانده های روان خود را دور می ریزد. مخاطب به وسیله کاتارسیس به حس تازه ای از شفافیت ذهنی و توانایی بیشتر برای عمل در زندگی دست می یابد.
کسانی که فیلم ” سیبی از بهشت” را دیده باشند، با دانستن این الگو بسادگی می توانند روند روایت تراژدی شخصیت- یعقوب را بفهمند. بنابراین ساختار دراماتیک “سیبی از بهشت” یک ساختار کلاسیک می باشد. فیلم آغازی دارد، میانه ای و پایانی. فیلم در خود گره افکنی و در عین حال به طور غیر مستقیم گره گشایی دارد و در نهایت فیلم حامل کاتارسیس می باشد.
یعقوب در پی یافتن یوسف سر از مکانهای مختلف شهر پس از جنگ و در دامن انتحار کابل در میآورد. کوچه پس کوچه های کابل بر خلاف مرکز شهر که متن تهاجم و انتحار و خونریزی است، آرام و ساکت است، بیانگر حس نوستالژیک روزگاران قدیم. ببیندهی که با تاریخ این شهر آشنا نباشد نیز به راحتی از معماری ها و لوکیشن های انتخاب شده توسط کارگردان، به این حس نوستالژیک پی میبرد که در این زمینه مروت توانسته به خوبی این حس را به مخاطب القاء کند.
مروت موتیف هایی را در فیلم بکار میبرد، که هر کدام نمادی را در خود حمل میکند. موتیف مسجد، خانه خدا و محل راز و نیاز، سیب میوه ای از بهشت، نماد رانده شدن آدم و حوا از جنت برین، پیر ریش سفید پیر خانه و سرهای بریده گوسفندان با چشمان باز، نماد شیطان و سوگند ابدی او برای فریب دادن مخلوقین خداوندگار، و موتیف خود خدا و حضور ابدی اش در سرنوشت آدمی.
به طور مثال موتیف خدا در سکانس نماز خواندن به اوج خود می رسد. یعقوب در پی یافتن یوسف، دهقانی ساده، بنده مومن خدا، دچار تزلزل در ایمان و باورش به خدا میشود، هنگامی که در می یابد برای رفتن به بهشت موعود خدا، فرزند دلبندش را فریب داده اند. دیگر نمی تواند چون همیشه با او راز و نیاز کند. از خدایی که تمام عمر در برابرش سجده کرده است کدورت به دل میگیرد و با ایجاد موقعیتی ناب در هنگام نماز خواندنِ یعقوب، و لکنت زبان در هنگام ادای حمد و سوره، این تزلزل و آغاز گسست به خوبی به تصویر کشیده میشود.
مروت با تاکید مرتب در سراسر فیلم بر این موتیفها در واقع میخواهد مخاطب خویش را به اندیشیدن وادارد تا با دقتی بیشتر به تفکر در ورای این نمادها بپردازد. این امر خود میتواند به فیلم این توانایی را دهد تا مخاطب را در خوانش دیگر نما ها و نمادها سهیم کند و اینگونه مخاطب دیگر منفعل باقی نمی ماند و ازجایگاه یک بیننده عام وارد روایت می شود و در او حس مفید بودن را بر میانگیزد.
منفعل نماندن مخاطب یکی از کلیدیترین رمزهای موفقیت سینمای مولف بدور از تاثیر بالیوود و هالیوود است. مخاطب را در روایت دخیل کردن در واقع ارمغان سینمای مولف و سینمای اندیشه بوده است که مروت در سیبی از بهشت” به ما می گوید که او واقف بر این امر است.
سیب در فیلم مروت فقط یک نقش منفعل فتوژنیکی ندارد. سیب در خود نمادی را حمل می کند که ریشه در اسطوره های دینی و مذهبی ما دارد و این استفاده بجا و درست و همچنین نام فیلم، در واقع سیب را دخیل در روایت می کند. تا جایی که در آخرین سکانس فیلم، سیب خود نیز به شخصیتی از فیلم بدل می شود. چون یعقوب، پژمرده، بی رنگ و بی نشاط سرگردان است.
مهمترین نکتهای که در استفاده سیب در این فیلم از نگاه مروت می بینیم، همان نگاه متافوریک به این میوه است. مروت صرف نخواسته است از این میوه استفاده ابزاری و یا زیبا شناسانه کند. او به سیب به چشم یکی دیگر از راویان تراژدی اش می نگرد. و با استفاده از این نماد، داستانی سمبلیک اما واقع گرا را در فیلمش روایت می کند.
“سیبی از بهشت” فیلم قابل تامل و خوبی است، اما دارای مشکلات خاص خودش نیز است. با اینکه سینمای روسیه یکی از آغازگران سینمای آوانگارد بوده است، البته با مکتب مونتاژ، اما همایون مروت برای روایت فیلم اش ساختاری تداومی و بدور از هر گونه اکسپریمنت در روایت، مونتاژ- تدوین را برگزیده است، که این خود گاهی به ریتم و ضرب آهنگ فیلم آسیب می رساند.
مروت توانسته است در پردازش ساختار دراماتیک تراژدی اش موفق باشد، اما در ساختار بیرونی فیلم تا حدی می لنگد. نوع تدوین و نوع روایت آهسته و بدور از هر گونه نو آوری تا اندازه ای به فیلم لطمه زده است. نماهای گاه بسیار طولانی، اجتناب از ایهام و ایجاز و دوباره بازگفتن اسطوره دینی در مسجد به مدت طولانی، دیالوگ های شعارگونه در سکانس زندان- دیدار یعقوب و آمر جنایی، دیزالوهای نامفهوم در ترکیب و چسباندن نماها، تدوین و مونتاژهای قراردادی، تا حد زیادی به فیلم ساختار کهنه داده است.
البته با توجه به گفته های خود مروت در برخی مصاحبه هایش با رسانه ها، او سالهای زیادی از فیلم سازی دور بوده است، که میتوان این آهستگی و تدوین کاملا کلاسیک و بدور از نو آوری فیلم را نتیجه ای این فاصله طولانی بین مروت و فیلم سازی دانست.
در آخر باید خاطر نشان کرد که فیلم دارای سکانسهای قوی و قابل توجه است، از جمله سکانسهای حملات انتحاری، سگ جنگی و سکانس مخفیگاه طالبان. و نیز باید گفت که مروت در انتخاب بازیگر در فیلم اش بسیار موفق بوده است، بجز در دو مورد. یکی راننده تاکسی و دیگری آمر بخش جنایی زندان. دیگر بازیگران از جمله بازیگر تاجیکستانی در نقش یعقوب به طور غیر قابل باوری در نقشهای خود فرو رفته اند و با آن نقشها همذاتپنداری واقعگرایانهای دارند.
…
*همایون مروت بعد از ختم لیسه عالی حبیبیه در سال 1383 وارد انستیتوت سینمایی مسکو شد. در سال 1988 توانست در رشته کارگردانی فیلم مقطع فوق لیسانس را به پایان برساند و از سال 1989 تا 1992 دوره دکترا را نیز در همان انستیتوت به پایان رسانید. ” سیبی از بهشت” اولین فیلم بلند او می باشد. فیلم کوتاه آرزو، مستند خواب طلایی، و فیلم کوتاه داستانی ذغال سبز تجربه های پیشین این سینماگر در عرصه فیلم سازی بوده است.
Film link : https://www.youtube.com/watch?v=B6__wyFdUBM
دیدگاهها 1
بایدازکارگردان این فلم وهمکارانش تشکری نمایم این فلم میتوانددرمحوخشونت وافرادگری برای مردم کمک نماید