در جامعهی سنتی زنان حتا اگر در مرکزیت تامین اقتصاد خانواده باشند، بازهم نقش اصلی آنان رسیدگی به امور خانه تعریف شده و به زن از همان زاویه نگاه می شود. بنابراین زنان برای رفاه خود و رسیدن به اهداف خود مجبورند از سدهای بسیاری بگذرند.
این سدها را به طور مشخص سیستم سنتی و مردمحور جامعه پیش روی زنان نمی گذارد. بلکه کنش و واکنشهای خود زنان نیز در این سد سازی نقش مهمی را ایفا داشته است. اگر زنان به عنوان بخش مهمی از جامعه در نظر گرفته شوند که مناسبات سنتی اجتماعی تنیده شده با مذهب و دین جایگاه آنان را در خانواده و پایگاه این طیف را در جامعه متزلزل و در حالت ضعف نگه می دارد، لازم است سیاست یک دست با رویکرد زنانه خارج از حوزه ی دین و مذهب و قوم را پیشه کنند.
سیاستی که از حقوق آنان دربرابر هرعامل بازدارندهی حفاظت کند. این سیاست اما در کنار دانش و خرد سیاسی و آگاهی از مواضع تند جامعهی سنتی که موضع زنان را به چالش می کشد، گذرازعصبیت های قومی و تعصبات خونی را می طلبد.
یک زن مبارز که برایبه دست آوردن حقوق خود و سایر زنان به تسخیر خیابان ها می پردازد، باید به این درک رسیده باشد که نمی تواند از سد مناسبات سنتی بگذرد مگر اینکه زن دیگری که تفاوت های قومی مذهبی او نیز تاثیر چندانی بر بهبودی اوضاع زندگیش نداشته را با خود همراه کند و برای گشودن مسیرمشترک شان تا رسیدن به یک زندگی عادی که حق همه ی انسان ها می باشد، یک صدا و یک دل پیش بروند.
آنچه ما در جامعه ی سنتی افغانستان مشاهده میکنیم، یک رنگی و یک صدایی اکثریت مردان در مقابل زنان است. به این صورت که اکثرمردانی که دید سنتی دارند با تمام عصبیت های قومی مذهبی و فرهنگی که با یکدیگر دارند، اما در برابر زنان کاملا یک دست عمل میکنند.
هرچند شهر نشینی زندگی را در کلان شهرها برای زنان تا حدودی متفاوت از زنان روستایی کرده است، اما تاثیر چندانی بر میزان خشونت و تحمیل ارادهی مردان بر زنان نگذاشته است. در جامعه مردانهی افغانستان ما می بینیم که چطور نقش سنتی زنان که همانا فقط تولید مثل و انجام کارهای درون خانه است به صورت یک نظم دائمی پذیرفته شده است و تخطی از آن با یک روش خشن پاسخ داده می شود.
این یک دستی جامعهی مردانه در سراسر افغانستان اعتبار یکسان دارد. شاید تحت تاثیر معیارهای سنتی جامعه مانند مناسبات قومی و تحمل سنگینی ارزش های دینی و مذهبی که زنان ملزم به رعایت و حفاظت از آن هستند، هدف اصلی زنان که ساخت یک جریان قدرتمند زنانه است به حاشیه کشانده می شود.
به عنوان یک نمونه در یک سال اخیر پس ازحضور طالبان در افغانستان، ما شاهد پراکندگی زنان در مبارزات آنان که یک هدف را دنبال می کنندهستیم. زن مبارزی که در چارچوب منازعات قومی و مذهبی نمی تواند تصمیم درست را بگیرد و به نفع حقوق انسانی خود و سایر زنان از بستر مناسبات قومی خود را بیرون بکشد، خود یک گسل بزرگ در جریان مبارزات زنانه است.
گسلی که مسیر مبارزات زنان را به انحراف می کشاند و این جریان فعال را در گوشه ای از مناسبات بیمار جامعه، منزوی میسازد. این برای مبارزات زنان حیاتی و بسیار مهم است که در نخست یک فرهنگ زنانه که در آن مناسبات سنتی هیچ اعتباری نداشته باشد، به عنوان نخستین سنگر زنان ایجاد شود.
در پشت این سنگر، زنان باید خود را رها از ارزش های مردانه سازند، که تا امروز نه تنها برای زنان که برای تمام ملیت های این مرز و بوم مخرب بوده است. این می تواند در ساخت یک جبهه ی واحد به نفع حقوق و کرامت انسانی زنان تاثیر قدرتمند داشته باشد.
تعهد در ایجاد و پایبندی چنین فرهنگی که مؤسس و پایه گذار آن خود زنان باشند، روند مبارزات زنان را سریع تر وهدفمندتر را میکند. ایجاد چنین فرهنگی که در آن نخست زنان حقوق خود را در آن جای دهند مسیر طولانی مبارزات زنان را کوتاهتر خواهد کرد.
در طی دو دهه جمهوریت که زنان توانستند از طریق کانال های قومی به مقام های بالای دولتی دست پیدا کنند تغییر بنیادی دروضعیت زنان بوجود نیاورد زیرا این زنان با همان ارزش های مردسالارانه وارد میدان شده بودند و طبعا نظم موجود برای انها پذیرفته شده و با نگاه غالب مردانه نیازی به تغییر نمی دیدند.
آنها با اکت های قومندان مابانه سعی در تقلید از مردان با نفوذ در جامعه ی سنتی می کردند و اعتقادی به برابری زن و مرد نداشته بلکه راه تقلید از مردان و رسیدن به جایگاه مردان را پیشه کرده بودند.
اگر در همان زمان، زنانی با دانش و آگاه از مطالبات بر حق زنانه و برابری طلب برچوکی های دولتی و سیاسی تکیه می زندند. امروزه زندگی زن افغانستانی در گرو یک گروه تروریستی نبود. زیرا این دانش و اگاهی خود مانعی بزرگ بر سر معامله گری قومی و سیاسی بر سر سرنوشت زنان افغانستان بود
زنان افغانستان زمانی می توانند یک جریان پویا و فعال داشته باشند که مطالبات خود را فراتر از تعلقات قومی قرار داده و بر محور یک خواست جمعی زنانه مبارزاتشان را ادامه دهند. به عنوان مثال خواستهی که در شعار” نان، کار، آزادی مشارکت سیاسی” مطرح می شود. یک مطالبه عمومی برای همه ی زنان با هر قوم و مذهب است که اکنون به حلقه های زنجیری بدل شده که زنان را در کنار هم و همگام با هم نگهدارد.
این شاید نخستین بار در طول تاریخ مبارزات زنان افغانستان باشد که همهی زنان چه زنان شهری و زنان غیر شهری خود را در این خواسته مشترک دانسته و آن را فریاد میزنند.
دیدگاهها 1
نگاهی عمیق و تحلیل خوبی بود و متن عام فهم و عالی .تشکر