نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

گالری هنری که درکاج سوخت

  • صنوبر
  • 10 عقرب 1401
9

نجیبه صفری هجده ساله متولد ولایت میدان وردک، دانش آموز مکتب بی بی زینب کبری در غرب کابل بود و پس از مدتها انتظار قرار بود آزمون سراسری کانکور را سپری کند او می‌خواست هنرمند شود.

نجیبه صفری که هنرجو نیز تخلص می‌کرد، بیشتر از یک سال را در مرکز آموزشی موعود دانایی برای آزمون کانکور آمادگی گرفت و بخاطر مبهم بودن سرنوشت متقاضیان کانکور، برای دو ماه از درسهایش فاصله گرفت ودر خانه مشغول کشیدن نقاشی بود.

نماهای از طبیعت، دانش آموزان مکتب، پرتره از چهر های افراد را می‌کشید. دوهفته به آزمون کانکور مانده بود که خبر برگزاری امتحان سراسری کانکور منتشر شد و او به مشوره خانواده اش به آمادگی فشرده در مرکز آموزشی کاج رفت تا آماده‌ی آزمون سراسری شود.

 شبها تا دیر وقت بیدار بود درحالیکه بخاطر دوماه فاصله از آمادگی گرفتن، سخت پشیمان بود‌.

شب قبل از حادثه زودتر از باقی شبها به بستر خواب رفت و ساعت شش صبح زودتر از همه برخاست.

عوض علی صفری پدر نجیبه، تنها کسی بود که در آن صبح زود نجیبه را بیدار دید و‌پرسید که چرا زود بیدار شده است نجیبه در‌جوابش گفته بود:” میروم که آخرین امتحان آزمایشی کانکور را سپری کنم برایم در‌نمازت دعا کن پدرجان.”

و سپس خداخافظی کرد و رفت.

سکینه ادیب خواهر نجیبه هنرجو به نیمرخ می‌گوید که او و باقی اعضای خانواده که هنوز شماری در بستر خواب و شماری هم بیدار بودند با شنیدن صدای انفجار مهیبی که در نزدیکی خانه آنها بوده از جا می‌پرند.

پدر و برادر نجیبه به بام خانه می‌روند که ببینند محل انفجار در کجا بوده است آنها غبار سیاه و ورق های کتاب را در هوا می‌بینند و سپس به جاده عمومی می‌روند تا محل رویداد را از نزدیک ببینند.

همچنان بخوانید

زهره

هنوز منتظرم زهره بیاید و در بزند

29 جدی 1401
روزی که نام مرضیه میان ده نفر برتر کانکور نبود

روزی که نام مرضیه میان ده نفر برتر کانکور نبود

15 عقرب 1401

در مسیر راه مردم می‌گویند که مرکز آموزشی کاج هدف انفجار بوده است. پدر نجیبه از جاده عمومی به تلفن خانه زنگ می‌زند که نجیبه در کدام آموزشگاه بود؟ مادر نجیبه درجواب می‌گوید که او در مرکز آموزشی کاج بوده است پدر نجیبه که هنوز دو دله و مردد بوده با خود می‌گوید که “مرکز آموزشی کاج که نابود شد.”

سپس برادران وخواهران نجیبه نیز به محل رویداد می‌روند اما اثری از نجیبه نمی‌بینند و سپس به مساجد و شفاخانه هایی می‌روند که جسد قربانیان منتقل شده بودند اما سرانجام مادر نجیبه در شفاخانه امیری جسد نجیبه را می‌شناید و به پدرش تماس می‌گیرد و برای که او روحیه اش را ازدست ندهد ویا ناگهان شوک نبیند می‌گوید:دختر را پیدا کردیم زخمی است زود به شفاخانه امیری بیا.

پدر نجیبه درحالیکه ته قلبش خدارا شکر می‌کرد که دخترش هنوز زنده است نفس نفس زنان خودرا به شفاخانه می‌رساند اما با جسد سوخته وشکافته دختر نوجوانش رو برو می‌شود.

به گفته‌ی بانو سکینه ادیب خواهر نجیبه، او از ناحیه سر آسیب دیده بود جمجمه‌ی سرش شکسته و افتاده بود و موهای سر نجیبه مانع افتادن مغز سرش شده بود، پیشانی اش شکافته بود مثل که بر پیشانی اش گلوله باری شده بود و دست چپ او کاملا در آتش سوخته بود.

حدود ساعت ۱۱:۳۰ روز حادثه نجیبه را با بدن سوخته و شکافته با تمام آرزوهایش به خاک می‌‌سپارند.

نجیبه بخاطر نزدیک شدن آزمون مظطرب بود و یک شب قبل از حادثه از مادرش و صبح زود روز حادثه از پدرش التماس دعا کرده بود که  برای قبولی اش در آزمون دعا کند اما آرمانها و حتی اظطرابش را باخود برد.

عوض علی صفری پدر نجیبه با آنکه بازنشسته شده است تمام مدت شبها و روزهای زیادی برای تامین هزینه آموزش و تحصیل فرزندانش تلاش کرده بود تا آنهارا به ثمر برساند و اکنون که بازنشسته شده است مصارف تحصیل دانش آموزان و دانشجویان خانواده به عهده‌ی پسرش افتاده است که شغل آزاد دارد و اغلبا کارهای شاقه انجام می‌دهد.

خانواده‌ی نجیبه هنوز در شوک اند و هنوز با نبودن او کنار نیامده اند. با قلب های شکسته و پژمرده، صورت های غبارآلود و ناامیدی مطلق به نبودن نجیبه و آینده‌ی مبهم خود می‌نگرند.

به گفته‌ی سکینه خواهر نجیبه، او علاقمند هنر بود و نقاشی می‌کشید و دربرنامه های نمایش تئاتر نیز نقش بازی می‌کرد و دوست داشت یک گالری نقاشی از خود داشته باشد و برای دیگر هنرجویان نیز کمک کند او دراین زمینه استعداد خاصی نیز داشت و اخیرا در کانال یوتیوب نیز کانال هنری را زیرنام  قاصدک راه انداخته بود و برنامه های هنری تولید می‌کرد رویای گالری هنر نجیبه در کاج ماند هنری که اکنون از سوی طالبان تکفیر می‌شود.

از لوازم شخصی که نجیبه باخود به آموزشگاه برده بود چیزی باقی نمانده و همه در انفجار نابود شدند اما کتابچه‌خاطرات، ونقاشی ها و عکس های یادگاری او با دوستانش در خانه مانده است که هر بار دیدن آثار او برزخم نبودنش نمک می‌پاشد.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: مرکز آموزشی کاج
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 1

  1. زرینه زابل says:
    7 ماه پیش

    از آتش گرفتن کاج جوانان و نو جوانان پر از آرمان، نو آور و مستعد، سخت کوش و پیگیر که خیلی دشواری ها را خود و خانواده هایشان سپری کرده بودند، زمان بلند ولی پر از اندوه میگذرد ولی این غم تلخ همچنان تازه است و از آن بوی جنایت نابخشودنی می‌آید زیرا کسانی در این جنایت دست داشتند تا هنوز شناسایی نشده و به جژا نرسیده اند
    مرگ بر نقشه پردازان مرگ و قتل جوانان!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»
هزار و یک شب

«بعد از مرگ شوهرم باید زن برادرش می‌شدم»

2 جوزا 1402

خانه‌‌ای‌ قدیمی با دیوارهای رنگ و رو رفته و بعضاً فروریخته‌اش، سمیه 14 ساله و مادرش کریمه 33 ساله‌ را درون یکی از اتاق‌های کوچکش که تا سوراخ شدن دیوارهایش چیزی نمانده جا داده است. این خانه در دورترین نقطه‌ی غرب کابل...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»
هزار و یک شب

«شب که ناپدری‌ام به من تجاوز کرد…»

26 ثور 1402

خودش را «گندم» معرفی می‌کند، خال‌کوبی ظریف روی گردنش، مو‌های که دخترانه‌ کوتاه شده است، دستانی نه چندان ظریف و ناخن‌های لاک خورده و لحن خاص حرف زدنش همگی نشان می‌دهند او زن است که در کالبد یک مرد به دنیا آمده...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00