نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

تحمیل سیاهی؛ توهین و تحقیر دختران در خوابگاه دانشگاه کابل

  • آوش مهربان
  • 15 عقرب 1401

لیمه ۲۲ ساله و بیگم ۲۱ ساله هردو دانشجوی سمستر ششم یکی از دانشکده‌های دانشگاه کابل استند. آنها در خوابگاه دخترانه‌ی دانشگاه کابل با چهار دختر دیگر از دانشکده‌های مختلف در یک اتاق زندگی می‌کنند. صبح زود قبل از ترک اتاق، لباس‌های همدیگر را خوب برانداز می‌کنند تا بهانه‌ای دست ماموران طالبان ندهند. چون خانم‌هایی که در خوابگاه دخترانه از طرف طالبان گماشته شده‌اند فرمان‌های طالبان را با همان شیوه‌ی خشن طالبانی بر دختران تطبیق می‌کنند.

لیمه و بیگم هر صبح زمانی که می‌خواهند به دانشگاه بروند، لباسی را می‌پوشند که از جوراب و شلوار تا مانتو و چادر، حتا ماسک شان سراپا سیاه است. پوشیدن جوراب رنگه هم ممکن است دردسر بزرگی برای دختران خلق کند.

لیمه می‌گوید «یک روز طبق معمول همه آماده شدند که دانشگاه بروند، لباس فرمایش طالبان را پوشیدیم و قبل از خارج شدن آخرین تار موهای مان را که از زیر چادری بیرون زده بود قایم کردیم. حدود ۲۰ متر با دروازه خروجی خوابگاه فاصله داشتیم، متوجه شدم که گاردهای مسئول تلاشی در دروازه عمومی خوابگاه ایستاد اند و با چند دختر جروبحث دارند. وقتی نزدیک دروازه شدیم، یکی از آن گاردها با صدای بلند فریاد زد و بر صف ما نیز حمله کرد. نمی‌فهمم در آن لحظه چه شد، زبانم بند شده بود. اما زیر لب تکرار می‌کردم، مگر من چه کار کردم؟ وقتی به خود آمدم، فهمیدم که با دختر بعدی است که چند قدمی با من فاصله داشت. روی او دست بلند کردند. دختر بیچاره زیاد ترسیده بود و کتاب‌هایش از دستش به زمین افتیدند.»

آن دختر رنگش پریده بود، دستانش از استرس می‌لرزید و با آنکه می‌دانست پرسیدن از ماموران طالبان هم جرم است باز با گلوی پر از بغض سوال کرد «اشتباهم چیست؟» آن خانم سرش داد کشید و گفت: «اشتباهت چیست؟ پاهای ته نگاه کن! چرا جوراب رنگه پوشیدی؟» متوجه شدم که آن دختر رنگ جورابش جگری است، چون پول نداشت جوراب نو بخرد، چند روز پیش از کهنه‌فروشی خریده بود. آن دختر با قدم‌های خسته به خوابگاه برگشت.

لیمه می‌گوید اتفاق‌هایی از این دست هر صبح رخ می‌دهد؛ تجربه‌ی خشونت از سوی گاردهای خوابگاه بخشی از روزمرگی ماست. آنهم زمانی که با تمام انرژی آماده می‌شویم تا به دانشگاه برویم اما کسی از جنس خودمان بدون هیچ خطایی با تحقیر و توهین بدرقه می‌کند و یا کامل از رفتن به دانشگاه باز می‌دارد.

بیگم نیز شاهد حوادث زیادی بوده و از حجاب اجباری طالبان سخت در عذاب است. او می‌گوید «این حجاب طالبانی ما را شدیدا محدود کرده، طالبان با تعیین نوع لباس زنان در حریم خصوصی ما دستبرد زده، حق انتخاب را از ما گرفته و بر بدن ما حکومت می‌کند.»

بیگم با وجود نفرت از حجاب سیاه طالبانی، بازهم بخاطر تداوم درس‌هایش به آن تن داده است. تاهنوز تلاش کرده بهانه‌ای دست ماموران طالبان ندهد اما همه روزه شاهد درگیری گاردهای خوابگاه با دختران است.

او می‌گوید دانشجویان دختر حتا بخاطر نگین روی حجاب شان هم مجازات می‌شوند. «یک روز ساعت دو و ۳۰ دقیقه‌ی عصر هنگام برگشت از دانشگاه در ورودی خوابگاه چند دختری را دیدم که از چهره‌های شان به وضوح پیدا بود خسته‌تر از من اند. با لبخند ساده بهم سلام دادیم. خانمی داشت بدن و کیف‌های دستی دختران را تلاشی می‌کرد، ناگهان بالای یکی از دختران با صدای بلند داد زد، خیلی ترسیدم. نزدیک شدم که چی شده؟ متوجه شدم که در یک دستش قیچی است و در دست دیگرش آستین حجاب آن دختر.»

دختر جوان بی‌صدا اشک می‌ریخت و می‌گفت: «خاله جان لباسم ره دیگه پاره نکن، دیگه پول ندارم که حجاب بخرم، خواهش می‌کنم خاله جان!»

همچنان بخوانید

روزهای رنگی دانشگاه کابل

روزهای رنگی دانشگاه کابل

15 حوت 1401
جایزه سیمون دوبووار

ستایش از یک انقلاب؛ جایزه سیمون دوبووار به زنان ایران اهدا شد

20 جدی 1401

اما آن مامور طالبان یکسره داد می‌کشید که «تو بگو چرا آستین حجابت نگین داره ها؟ مگر نشنیدید که لباس تان سیاه ساده باشه؟ چرا آستین حجابت نگین داره؟»

خوابگاه دخترانه‌ی دانشگاه کابل اکنون شبیه یک شکنجه‌‌گاه است که دختران دانشجو به جای تمرکز روی درس و پروژه‌های آموزشی شان باید تمام وقت متوجه پوشش، گفتار و رفتار شان باشند تا هیچ بهانه‌ای به دست ماموران طالبان ندهند.

لیمه و بیگم یک و نیم ماه قبل ساعت دوی عصر در یک روز گرم تابستانی هردو از دانشگاه برمی‌گشتند، در خوابگاه متوجه شدند که ماموران طالبان چند دختر جوان را از یک کانتینر فلزی بیرون آوردند.

«وقتی از آن دختران پرسیدیم که شما چرا داخل کانتینر بودید؟ گفتند ساعت دوازده ظهر وقتی از دانشگاه برگشتیم ماسک نزده بودیم، ما را دو ساعت در این هوای گرم داخل کانتینر فلزی که هیچ هوا و نوری نداشت زندانی کردند.»

لیمه می‌گوید از این همه خشونت و تحقیر سخت عصبانی شده بودم و گلویم را بغض گرفته بود، حس کردم پاهایم سنگین شده بود و قدرت حرکت نداشتم. دستی از پشت سر شانه‌ام را فشرد، بیگم بود. او گفت «دیدی، با همین روش می‌خواهند ما را خانه‌نشین کنند، خشونت، توهین و تحقیر، شکنجه‌ی روانی که ما را به جای درس درگیر رنگ لباس کرده ولی ما باید تحمل کنیم و دوام بیاوریم» با آنکه او داشت مرا آرام می‌کرد، ولی وضعیت روانی خودش بهتر از من نبود، ما همه آسیب دیده‌ایم اما بیگم بیشتر تلاش می‌کند تا به دختران امید ببخشد.

اکنون بیگم قصد دارد بنویسد؛ همه‌ی آن اتفاق‌هایی را که خودش تجربه کرده و یا در حضور او رخ داده است. می‌گوید تک‌تک رفتارهای شان در ذهنم حک شده‌ است. صحنه‌های توهین، تحقیر، لت‌وکوب و خشونت فزیکی و زندانی شدن دختران در داخل کانتینرها را می‌نویسم و از یاد نمی‌برم که چگونه لباس دختران را قیچی زدند.

او با نقل قول گفته‌ی معروف ایزابل آلنده، نویسنده‌ی مشهور شیلی که می‌گوید «چیزهایی بنویس که نباید فراموش شوند» به مکتوب کردن خاطراتش از دشواری‌های زندگی دختران دانشجو در خوابگاه دخترانه‌ی دانشگاه کابل روی آورده است.

به باور او «حجاب اجباری بر زنان یکی از سیاست‌های محوری گروه طالبان برای کنترل جامعه است. به همین خاطر گروه طالبان برای مقید ساختن فعالیت‌های زنان در جامعه پوشش خاصی تحت نام حجاب شرعی-اسلامی را معرفی کرده است و در تحمیل آن از هرگونه خشونت فزیکی و روانی کار می‌گیرد. در این میان، دختران در دانشگاه‌ها با قواعد سختگیرانه‌تری مواجه‌اند.»

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: پوشش اجباریخوابگاه دخترانهدانشگاه کابل
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00