جنگ در افغانستان پیشینهی بلندی دارد و بیشترین بخش آن به جنگهای داخلی بر میگردد. جنگهایی که بیش از چهار دهه طول کشید و همچنان ادامه دارد. شیوههای جنگی در هر نبرد میتواند عامل پیروزی و شکست طرفین جنگ باشد. مؤثرترین عامل در پیروزی یک طرف از جنگ، نادیده گرفتن تمام جنبههای اخلاقی و انسانی است که توسط افراد مسلح نادیده گرفته میشود. کشتار گستردهی غیر نظامیان و بهرهکشی قهرآمیز از نیروی انسانی (زنان، مردان، کودکان) به منظور انجام کارهای شاقه، بهرهکشی جنسی، اعدام و شکنجههای گسترده و کوچهای اجباری دستهجمعی در مناطق تحت سلطه، همه بخشی از روند تسریع پیروزی است. در تمام این سالهایی که افغانستان درگیر جنگ (بخصوص جنگهای داخلی) بوده است به مراتب چنین وحشتی را مردم تجربه کردهاند. اما این پیروزیهای کوتاه مدت که به دست یکی از طرفهای جنگ میآید، خود شروع جنگ دیگری بوده است که به حیات این چرخهی معلول اجتماع (جنگ همه علیه همه) کمک میکند.
نبرد چه پیروزی در پی داشته باشد یا شکست، عواقبی را برای جانبین جنگ در پی خواهد داشت. مهمترین قسمت آن روبرو شدن با عملکردهای گذشته و پاسخگو بودن در برابر سیاست قهرآمیز و خشنی است که به آن متوسل شده بودند.
اکنون که دادگاه کیفری بینالمللی حکم بررسی پرونده جنایات جنگی در افغانستان را دوباره صادر کرده، مهم است که حامیان حقوق بشر با دقت به این مساله بپردازند. همکاری گروههای متضرر از حملات طالبان و جمعآوری مدارک مستند علیه این گروه تروریستی یک گام تاریخی به سوی عدالت میباشد. از طرفی، دادستانهای دیوان کیفری بینالمللی موظف هستند تا در مورد جنایاتی که در این دو دهه به دست گروه طالبان و داعش اتفاق افتاده است تحقیق و آن را مستندسازی کرده و به این دادگاه ارائه نمایند. هر چند تحقیق و مستندسازی تمام جنایاتی که در گذشته به دست این گروه رخ داده و تا به امروز ادامه دارد کار بسیار دشواری به نظر میرسد، اما از لحاظ زمانی کاملا مناسب و به موقع است. چرا که طالبان نه جایگاهی در جوامع بینالمللی به دست آوردهاند و نه پایگاه مردمی محکمی دارند و نه همچنین موضع و سیاست منطقی خارجی و داخلی پیش گرفتهاند.
یکی از دلایل مهمی که اکنون موضوع جنایات جنگی در افغانستان را به بحث روز در رسانهها و محافل سیاسی تبدیل کرده است، بالا رفتن سطح آگاهی عمومی میباشد. توانمندی نسل نو جامعهی مدنی افغانستان و بالا رفتن سطح آگاهی مردم در مورد خواستهای شان از خود و جامعهی جهانی علت اصلی گفتوگوهای باز در بستر اجتماع است. گروهی که در رسیدن به خواستههای غیر منطقی و واپسگرای شان حتا به کودکان و سالخوردگان نیز رحم نکرده و آنان را قربانی عطش قدرت خود ساختند. اما متاسفانه این تمام عملکرد طالبان نبود. شاید بدترین بُعد این قضیه و در واقع برملا ساختن چهرهی واقعی طالبان، یادبود گرفتن برای انتحاریهای این دو دهه، در قلب کابل و در مقابل چشمان مردمی بود که سالها قربانی دادند. طالبان پس از اشغال کابل به جای دلجویی از مردمی که بیگناه در مسیر سفر، در هنگام کار، در مکتب و دانشگاه و شفاخانهها عزیزان خود را از دست دادهاند، از قاتلان مردم به عنوان شهید یاد نموده و برای بازماندگان آنان مواجب ماهانه تعیین کردند. بدین معنا که مردم به عنوان با ارزشمندترین دارایی یک کشور هیچ ارزش مادی و معنوی برای این دستگاه تروریستی ندارد.
این حرکت طالبان و ادامهی کشتار مردم بیگناه و کوچهای اجباری جمعی و همچنین مصادرهی اموال و دارایی مردم توسط این گروه نشان داد که گذشته و آیندهی خط فکری این گروه یکی است. از این رو گفتمان در مورد جنایات جنگی و جنایتکاران جنگی میتواند یکی از هستههای مهم بازدارندهی ماشین کشتار در افغانستان باشد.
چگونگی ایجاد یک دادگاه منصف و دور از سیاست بازیهای بینالمللی در یک کشور بیطرف بستگی به توانمندی صدای مردم و پویایی جامعهی مدنی دارد. از طرفی زنان افغانستان میتوانند خود یکی از گروههای شاکی و برحق این دادگاه باشد که در طول این پانزده ماه از زندگی اجتماعی ساقط شدند. زنان قربانی فرمانهایی شدند که همهی آنها در تضاد با ارزشهای حقوق بشری است اما از سوی گروه طالبان صادر و در سراسر کشور عملی شد. اکنون که گروههای زنان به صورت خودجوش حرکتهای اعتراضی را در داخل افغانستان سازماندهی میکنند، زنان خارج از کشور با حمایت از این زنان به مستندسازی علیه این جنایتکاران بپردازند تا بتوانند این گروه تروریستی را در لیست سیاه جامعهی بینالمللی برگردانند.