نویسنده: رویا الف
من و همسرم دختر و پسر کاکا و همسن هستیم. زمانی که مادرم و زن کاکایم آبستن بودند مادرکلان پدریام وصیت کرده بود که اگر دختر و پسر بودیم ما را در آینده به عقد هم درآورند. وقتی پنج ساله بودم مادرکلانم از دنیا رفت و با رفتن او موضوع نشان شدن من و رامین نیز کمرنگ شد و تنها به شوخی از این موضوع گاها یاد میشد. همیشه مادرم سعی میکرد این موضوع زیاد بلند نشود. مادرم میگفت دخترم خودش باید تصمیم بگیرد.
ما و فامیل کاکایم در خانهی پدرکلانمان یکجا زندگی میکردیم. من و رامین مثل خواهر و برادر در کنار هم بزرگ شدیم. باهم مدرسه رفتیم و باهم دانشگاه قبول شدیم. هردو جوان شده بودیم. هر روز خواستگارهایم بیشتر میشد ولی پدرم به بهانههای مختلف آنها را رد میکرد بیآنکه نظر خودم را بخواهد. اما موضوع ازدواج من و رامین زمانی جدی شد که رامین میخواست مادرش به خواستگاری دختر خالهاش برود. کاکایم میانهاش با شوهر خالهی رامین خوب نبود و دلش نمیخواست پسرش با آنها وصلت کند.
سال 2018 میلادی آخرین سال دانشگاهم بود که کاکایم موضوع نشان شدن من و رامین و وصیت مادرکلانم را مطرح کرد و پدرم را راضی نمود که ما باهم ازدواج کنیم، در غیر آن استخوانهای مادرکلان ما در قبر آرام نخواهد گرفت. ما همان سال بعد فراغت از دانشگاه باهم ازدواج کردیم.
رابطه من و رامین خوب پیش نمیرفت. هردو از سر ناگزیری و بدون شوق و علاقه تن به ازدواج داده بودیم. ما هردو قربانی بودیم. من نمیتوانستم از او گیله و شکایتی داشته باشم. تا اینکه یک ماه بعد از ازدواج معلوم شد من باردار هستم. این موضوع هرچقدر که سبب خوشحالی خانوادههای ما میشد، به همان اندازه من و رامین را درهم شکست.
من بعد از ازدواج دیگر کار نکردم. اما رامین بعد از فارغ تحصیلی با یک موسسهی آلمانی شروع به کار کرد. نزدیکی من و رامین تنها به همان شب عروسی خلاصه شد. دخترک مان که به دنیا آمد رامین کمتر خانه میآمد. بیشتر به خانهی مادرش میرفت و مادرش نیز همراز پسرش شده بود. نمیدانستم چقدر معاش میگیرد؟ کارش چیست؟ و شبهایی که خانه نمیآید کجا میرود؟ همین که دخترک مان یک ساله شد، من تصمیم گرفتم در جستوجوی کاری باشم. اما موضوع کرونا و رفتن نیروهای خارجی زمینهی کار برای زنانی مانند من را که تجربهی کاری چندانی نداشت و دارای محدودیتهای مادری بودند، محدود کرده بود.
با همهی اینها مادرم همیشه کمکم میکرد و تسلیام میداد که همه چیز بهتر میشود، مردان همینگونه هستند و باید قبول کنیم. حضور دخترم همانقدر که زندگی را برایم شیرین کرده بود نگرانیهایم را نیز بیشتر میکرد.
زندگی دخترم با وجود داشتن یک زندگی سطح متوسط از لحاظ اقتصادی، یک زندگی خانوادگی معمول نبود. او از عاطفهی پدرش محروم بود. محبت رامین به دخترم مانند محبت یک رهگذر به یک کودک گذرا و سطحی بود. آنقدر که فکر نمیکردم واقعا عاطفهای نسبت به دخترم داشته باشد. من رابطهام را با او مانند دو قربانی در مجاورت هم پذیرفته بودم اما هنوز نمیتوانستم بیمهریاش در مقابل دخترم را قبول کنم.
شش ماه قبل از سقوط کابل رامین برای خودش درخواست پاسپورت کرده بود. یک شب گفت خارجیها به زودی نیروها و همکاران محلی خود را از افغانستان میکشند، من نیز برای آنروز آمادگی میگیرم. از او پرسیدم آیا برای ما نیز پاسپورت لازم است، ما نیز شامل خانواده تو میشویم. با بیتفاوتی ابروهایش را بالا انداخت و گفت نه، لازم نیست، اگر لازم شد من شما را بدون پاسپورت هم شامل میکنم.
این موضوع گذشت و دیگر از آن یاد نشد. تا اینکه موضوع تخلیه همکاران محلی خارجیها در کابل جدی شده بود. مریم یکی از همکلاسیهای دانشگاهم یک روز گفت ما پاسپورت گرفتیم، دیگر به این حکومت اعتباری نیست، تو هم برو پاسورت خودت و دخترت را بگیر اگر رامین دنبال این موضوعات نیست حداقل تو دوراندیش باش. چند بار رفتم به ریاست پاسپورت تا برای خودم و دخترم پاسپورت تهیه کنم اما برای دخترم رضایت رامین لازم بود و باید درخواست از سوی او صورت میگرفت.
من برای خودم درخواست دادم و سه هفته قبل از سقوط کابل پاسپورتم را به دست آوردم .اما موضوع پاسپورت دخترم همچنان باقی ماند. دو روز بعد از سقوط کابل رامین به خانه آمد، با عجله وسایلش را برداشت و گفت برای من ایمیل آمده که در جایی منتظر باشم، آنها من و همکارانم را در لیست تخلیه شامل کردهاند. من با عجله شروع به جمع کردن لباسهای خودم و دخترم شدم که همسرم گفت: «رویا جان مرا ببخش اما تو و دخترت در لیست تخلیه نیستی، اما قول میدهم آنجا که رسیدم شما را از لحاظ مالی حمایت کنم. بهتر است تو اینجا نباشی و خانه کاکایم بروی نزد پدرت جایت امن است.»
با شنیدن این جملات آب سردی رویم ریخته شد. نمیدانستم گریه کنم، عصبانی باشم، جیغ بزنم یا به تقدیرم سر تسلیم بیاورم.
رامین من و دخترم را بوسید و مقداری پولی را که همراه داشت روی دامن دخترم ماند. من آن شب در خانه خودمان ماندم. فردایش پدرم که از رفتن رامین خبر شده بود به خانه آمد، وسایل من و دخترم را جمع کرد و ما به خانهی پدرم رفتیم. حالا بیش از یک سال است من اینجا هستم. در خانهی پدرم، مادرم نه تنها اشکهای مرا، که بیقراریهای دخترم را نیز تحمل میکند.
در خانهی پدرم متوجه شدم که چرا رامین به بردن من و دختر مان علاقه نداشت. از حرفهای دختر کاکایم فهمیدم که او یک ماه قبل از سقوط کابل پنهان از ما با دختر خالهاش در محکمه نکاح کرده بود. رامین او را به عنوان همسر رسمی خود شامل لیست تخلیه ساخته بود. بعد از فهمیدن این موضوع چند باری با او به تماس شدم. از او خواستم طلاقم بدهد. با همهی اینها پدرش او را تهدید کرده بود که اگر طلاقم دهد عاقش میکند. کاکایم دخترخالهی رامین را هنوز هم همسر رسمی او نمیداند و فکر میکند روزی پسرش بر میگردد و متوجه اشتباهش میشود. گاهی هم میگوید: «اگر تو زن خوبی بودی شوهرت اول جوانی سراغ زن دیگر نمیرفت.»
اکنون من ماندم میان چهاردیواریهای نامرئی وصیتهایی که به مرگ تدریجی من ختم میشود. من با هر صدای فیر گلوله در اینجا میمیرم و زنده میشوم و نمیدانم سرنوشت دخترم چه خواهد شد. اما او هر روز در پروفایلش عکسهایی از خود و همسر مورد علاقهاش را منتشر میکند. من ماندم و دخترکی که در تذکرهی او تنها نام پدرش درج است. پدری که نیست و بدون حضور او در این جغرافیا فرزندم هیچ جا رسمیت قانونی ندارد.
دیدگاهها 50
درد آور است باید طلاق غیابی در خواست کنید هنوز جوانید و برای زندگی خود اقدام کنید فس بوکش را بلاک کنید
ما زنها باید بدانیم حتی عزیزترین هارا بعد مرگ دفن میکنیم کمر همت ببندید. و خاطره اش را باخودش در گودالی دفن کنید و زندگی کنید برای خود
موفق باشید
آیا امکان کمک بر این خانم وجود دارد
فکر کنم اگر به همین شکل پیش برود که داستان را خواندیم حالت روانی رویا الف روز بروز خراب تر میشود .
و حتا دست به خود کشی خواهد زد .
اما توصیه ما برای رویا الف این است که حوصله مندی خود را حفظ کن هر چه زود تر راه حل
این مسئله را جستجو کنید . البته با رضایت فامیل ها زندگی جدید بساز و تو هم حق زندگی کردن را داری
طلاق بگیرد و به این سر در گمی ها خاتمه دهد ارزش اینقدر رنج را ندارد.
بسیار یک انسان بی شرف بود
بهتر است تو زندگی خودش از نو شروع کنی 💪
واقعن قصه نا گفته هزاران زن این سرزمین را بازگو کردن که خیلی درد آور است
خواهر عزیزم من هم چون شما قربانی رسم و رواج ها شدم با این تفاوت که هیچ ارتباطی حتا در همان شب ازدواج هم نداشتیم اما با سختی تمام طلاق گرفتم .کار آسانی نبود به کرات لت و کوپ شدم مورد تهمت قرار گرفتم که با فرد دیگه ایی ارتباط دارم و …. اما کوتاه نیامدم و طلاق گرفتم. خواهرم صادقانه میگم طلاق را اولین هدف زندگیت قرار بده و خودت را از این غم نجات بده . من میدانم و به خوبی درک میکنم چه درد و عذابی را هر لحظه میکشی
خیلی سخته خیلی!…
زندگی فقط یک بار است.
ایکاش پدر رامین میدانیست که رویا هم “دل” دارد، و او هم یک انسان است و از همه مهمتر او هم مخواهد زندگی کند و احساسات انسانی دارد.
اکنون درد رویا را که میداند و که درک میکند؟
..
چقدر سخته فقط فکر کن یکبار …😪
واه چی فرهنگ ورسم وروان های زشتی است که بر فرهنگ مرد سالار افغانی حاکم است. این گونه داستانها نمونه ای لز خروار است که در جامعه ای ما اتفاق میفتد وزندگی هزارها جوان را چی دختر وپسر را (بیشتر دخترها آسیب پذیر اند) به خاک سیه میشاند. باید این فرهنگ مرد سالار زشت را در گودال تاریخ برای همیشه دفن کرد. درد این خواهر ما درد هر زن و هر مرد افغانستانی است.
هر زن ومردی باید حق انتخاب آزاد در زندگی اش را داشته باشد که باکی زندگی کند وچطور زندگی کند. با در نظر داشت کرامت انسانی وحفظ حرمت شخصی افراد.
خیلی یک خاطره تلخ ، اما آموزنده بود.خواهر جان
خواهانی کسی باش که خواهانی تو باشد دنبال وصیت نگرد حالا هم سری وقت قبل از اینکه تکلف اعصاب پیدا کنی به زندگی جدید آغاز کن.
شبه قصه اخگر شده
اخگر بی غیرت هم با زن مورد علاقه خود فرار کرد
حتی از دو طفل خود گذشت
گفتن ساده ولی درک عمیق چنین اوضاعی بسیار دشوار است. همیقدر می گویم که اگر آنچه نوشتهای کامل و دقیق باشد، اوج بیمعرفتی، ناجوانمردی و نیمهراهیاش را نشان میدهد. شما به عنوان یک انسان میتوانید در آرامش کامل، سنجش و مشوره، تصمیمی را بگیرید که بعدها پشیمان نشوید.
هر انسانی حق دارد آرامش و سعادت را تجربه کند و در عینحال شخصیرا که قدر بودن، احترام و اخلاصاش را ندانست، از دنیای خود دور نماید.
یاری که وفا نکرد بانش برود.
آخر آدم این قدر بد هم میتواند شود، نامش را مرد هم شاید بگوید.
خيلي تاسف بار، حيف حيف، مابرد باد کسانی که قدر دختران افغان را که شبه فرشته اند نمی دانند. این آدم کثیف به زودی نتیجه اعمالش را خواهد دید.
از لحاظ قانوني دخترش را المان ها از طريق إلحاق خانواده مي پذيرند. چون دخترك زيرسن است مادرش نيز از طريق او پذيرفته ميشود. رامين بايد رويا را طلاق دهد در غير صورت قبولي رويا سخت است زيرا دو زن داشتن اجازه نيست در المان. رويا به وسطاطت كاكايش و پدرش بايد رامين را وادار به تقاضاي الحاق دخترش نمايد.
واقعا متاسفم برای هم چنین انسان های حیوان صفت
شما هم باید به خودتان یک زره توجه نمایید و برای خودتان زندگی نمایید.
طلاق خودرا غیابی بگیرید و با شخص قابل اعتماد و انسان واقعی ازدواج کنید.
دختر رامین را پیش پدر رامین بگزارید.
برای خودتان زندگی کنید.
شما پرستار نیستین.
خیلی درد آور است
افغانستان گورستان آرزو ها است چندین رویا های دیگر با این درد میسوزند و میسازند
باز هم سر وقت است طلاق بیگیر و زندگی خودرا رونق دهید نا امید نباش استوار باش خداوند یار بی کسا است
خاک بر سر پدر بی شعورت کنه که بدون در نظرداشت احساسات افراد درجه اول، به وصیت فرد درجه چندم یک رابطه تا این حد پا فشاری داشته. حالا بخور با یک دختر بیوه/ مطلقه/ مجرد دارای فرزند و یا هر اسم دیگری را که دوست دارد برای دخترش بگذارد.
توصیه من برای این خانم، اگر اینبار تو منتظر پسر کاکایت بنشینی، خریت پدرت را تکمیل کرده ای. برو دنبال کار و زندگیت، خانه نو زندگی نو. اینقدر وابسته و شکسته یک رابطه عاطفی ناسالم نباشید تا فردا از شدت بحران عاطفی باعث درد سر جامعه نشوید. دخترت را هم اگر تحملش را داری بنداز خانه کاکایت تا نشان وصیت احمقانه یک فرد را نزد خودش داشته باشد. اینگونه زندگی پسر کاکایت با دختر خاله اش روی این دخترک گیر خواهد کرد.
هیچوقت در نیفتید در رابطه فامیلی که طرفا زن هستند یعنی مادران دو طرف
لعنت به چنین مردی که نه وجدان دارد و نه مردانگی وقت که راضی نبودی چرا با دختر کاکاید ازدواج کردی؟ اینگونه انسان ها فقط به شکل انسان است ولی در حقیقت یک حیوان دوپا به شکل انسان است. هزاران لعنت به رامین بی وجدان بگو و دو باره ازدواج کند و نگذار که دخترک ناز تو احساس بی مهری کند
قسمی که رامین برای خودش راه جدید انتخاب کرد، رویا هم زندگی جدیدی را برای خود شروع کند، مطمئن هستم روزی رامین این را درک خواهد کرد که چه اشتباه ی بزرگ انجام داده، ولی رویا تا اون وقت باید همه چیز را فراموش کند، میدانم سخت است ولی اگر زن همت کند میتواند دنیا را تغیر دهد. برای دختر ات باید هم پدر و هم مادر شوی رویا! قسمی فکر کن که دیگر رامین وجود ندارد، همان طور که او تصمیم گرفت بدون تو و دخترت باشد تو هم قوی باش، همت کن و بدون رامین زندگی کن. مطمئن باش روزی موفق میشوی و قهرمانی ات الگو خواهد شد.
متاسفانه جوانانی زیادی قربانی این فرهنگ زشت و ناپسند شده اند و میشوند، باید هرکسی خودش در تلاش نجات زندگی خود شود.
اگر به خواست والدین گذاشته شود، آنها چند سال بعد فوت میکنند اما این جوانان مدتی زیادی زنده خواهند بود اما زندگی نخواهند کرد.
پس بهتر است هرچی زودتر اقدام کند و خود را از این معضله نجات دهد.
شاید سوالی پیدا شود که چکونه خود را نجات دهد،
من از شرایط زندگی شخصی و خانوادگیاش چیزی نمیدانم اما خودش با در نظرداشت فرهنگ خانوادگی خود باید اقدام کند،
مثلا درخواست همکاری از یک بزرگ فامیل،
مشوره با یک مشاور خانوادگی،
مشوره با یک عالم دین که سواد کافی داشته باشد( نه با ملای مسجد)
…
حاضرم این مقاله را به انگلیسی ترجمه کنم و به نهاد که شوهرش را تخلیه کرده بفرستم. شاید یک مقداری انصاف برایش فراهم شود. خداوند عادل از خانم محترم حفاظت کند.
با تمام خاطرات دفن اش کنید مرد که غیرت وجدان نداشت دو روپه نمی ارزد لعنت باد رامین که تو و دخترک نازت را در صحرا ول کرد و رفت! برخیزید و زندگی کنید و بسوزد و بسازید سخت است ولی نامکن نه! تلاش کنید از نوع لانه بسازید!
پدر رامین باید به تصمیم پسرش تن دهد ،ما نباید رامین را مقصیر بدانیم بلکی سر رامین هم یک نوع جبر و ستم بوده و این پدر رامین به تمام معنی مقصیر است که زندگی این دو جوان را با زور و یک نصحت کور کورانه یی مادرش به باد فنا داده است ، رامین باید رضایت طلاق را بدهد تا رویا جوان هم صاحب آینده و سرنوشت شود اگر چه درهم شکسته ولی باز هم با مقاومت و ایستاده گی میتواند برای آینده خودش خط و مش ترسم کند
سر منشه همه این بدبختی ها والدین این هردو جوان است که بدون در نظر داشت خواست های فرزندان شان تصمیم عاطیغی گرفتند . و زندگی این دو جوان را خراب نمودند.
خیلی سخت است. اصلن رامین چیزی بهنام وجدان ندارد. من پدر دو دختر هستم؛ اگر یک شب کنار شان نباشم، آن شب برایم جهنم است. خداوند متعال برای رویا خانم صبر بدهد و رامین را بهجزای اعمال شان برساند.
بسیار یک انسان بی شرف بود
بهتر است تو زندگی خودش از نو شروع کنی 💪
درین گناه عظیم پدر رویا مقصر درجه اول است که بخاطر امسال شخصی خود، زندگی دختر خود را تباه کرد.
خواهر محترمه مان در حفظ الله متعال باشد.
خواهردعزیز میتوانی مطابق شریعت و قانون مدنی فعلی کشور از شوهرت در محاکم تقاضای تفریق نمایی و این تفریق به سبب ضرر هم میشود و همچنان هیچ مرد برون اجازه خانم اولی اش نمیتواند خانم دوم بگیرد . و حال که بددن اجازه تان گرفته خوبتر و سریعتر میتوانی از غم شوهر اولی خویش خلاص شویی .
رویای عزیز درخواست طلاق غیابی بدهید تمام گناه به گردن مادربزرگ مرحوم تان است. جریان را به مرجع مربوطه توضیح دهید حتما تصمیمی در قبال شما گرفته خواهد شد. خیلی دردآور است بمیرند برای بی قراری هایت آنهایی که مسبب این حالِ تو اند…😥😥😥
زن افغانستان ظرفیتی هیچی ندارد، خری خدا هستند و حیوان چهار پا
مگر همی زنان وکیل و نماینده مردم وزیر و سیاست مدار یا شوهراشان را رها کردند و یا در کنار شوهر هان شان ده لنده و بچه بیریش دیگه داشتند تو نیم رخ گفته آبرو عزت ادک که داری از بین میبری
زنی افغانستان تا انسان شد فاصله دارد
برادر، با این طرز فکر به مادر و خواهر خود نیز توهین کردی و آنها را به دیدانسان نخواهید دید. پس خودت از آن مادری به دنیا آمدی که خودت را هم نمی شود، انسان شمرد. از شب چون خودت توقع انسانیت نیست. حیوان
خو قصه اش نباش، این روز هم میگذرد
در هرچه یک خبر است، این طور مرد بی شرف را به گودال زباله دفن کنید.
قوی باشید، کار کنید و با یک شخص با شخصیت دیگر ازدواج کنید.
خداوند لعنت کند این پست بی شرف را که بازندگی رویا بازی کرده خواهر جان لطفا یک کمی همت داشته باش غیابی طلاق خودرا بگیر واز نو زندگی را شروع کن این قدر برایت بی حرمتی کرده باز هم بنامش میمانی حیف است یکبار قربانی فامیل شدی بس است. این قصه هزاران زن این سرزمین است که هنوز گفته نشده.
خاطره ی تلخی بود.
در هیاهوی رفتن و رفتن بسیاری ماندند.
عده ی ماندند و آرزوی پرواز ازین بام فلک زده ، هر روز برای شان شکوفه و جوانه می کند.
خوشا کسانی، که پر وبال خانواده شان را گرفتند و ازین جهنم دره رفتند.
متاسفم برای کسانی که نیمه شان رفته و نصف شان دفن در خاک افغانستان اند.
این روزگار در صفحه تعداد زیادی از مردمان این خاک نوشته شده .
امید که این همدردی کوچک تسلی دل نویسنده باشد که او تنها نیست.😢
قصه هزاران جوان این سر زمین متاسفانه که اکثر فامیل ها جفا به حق فرزند های خود میکنن
احمق بی معرفت به نام حمیدی، با این طرز فکر به مادر و خواهر خود نیز توهین کردی و آنها را به دیدانسان نخواهید دید. پس خودت از آن مادری به دنیا آمدی که خودت را هم نمی شود، انسان شمرد. از شی چون خودت توقع انسانیت نیست. هیچ انسانی به مادر و خواهر خود خر و چهار پا خطاب نمی کند. احمق حیوان صفت
این قصه روایت یک طرف قضیه هست، فرض بر صحت بدون ان خیلی از چیز ها باید روشن شود. دویتان به شکل پوپلیستی قضاوت کردند و برای شان درک بیشتر و دقت بیشتر ارزو می کنم.
باید منتظر بود که جواب طرف مقابل را بیبنیم.
خیلی زود قضاوت نکنیم.
قصه خانم حمیرا و دکتر فرامرز نمونه بارز این نوع قصه ها هست.
واقعآ درد آور است که همسرت را تنها بگذاری و دخترت را ترک کنی رامین نه تنها که مرد نبوده بلکه از انسانیت هم دور بوده بهتر است قوی باشید و خودت برای خودت آینده بهتر بسازی…
لعنت به رسم و عنعنات پوسیده و کهن…
این کار رامین دور از انسانیت بوده متاسفم به حالش او با این کار اش آینده یی نخواهد داشت چون با خراب نمودن زندگی کسی نمیتوان زندگی خود را ساخت
چقدر درد ناک است تصمیم سرنوشت ات به دست دیگران باشد، نباید جوانان مان قربانی این نوع رسم و رواج های شوم شوند
چقدر سرنوشتها شبیه هم هستند. من قبل سقوط کابل، شوهرم ایران بود، برای تحصیلات دکترای خود مدت سه ماه شده بود که ایران رفته بود. بارها ازش خواسته بودم برای دوپسرم پاسپورت بگیریم اما امروز و فردا میکرد. یک ماه قبل از سقوط برگشته بود. اما همچنان قبول نمیکرد و میگفت نیازی به پاسپورت نیست. یک روز پس از سقوط گفت کار مهمی دارم و رفت. شب ناوقت بود زنگ میزدم گوشی اش خاموش بود. فردا صبح پیام مانده بود” من ایران هستم و دیگه برنمیگردم مراقب بچه ها باش”. مدتها بعد یکی از خاله هایش از ایران زنگ زد و به من گفت که شوهرتو نزدیک به یک سال پیش که برای شروع درسهایش به ایران امده بود با دختر کاکایش ازدواج کرده و بجز خودت بقیه اعضای فامیلش باخبرند.
حالا من ماندم و دو فرزندم… تنها…
در جغرافیایی ما خانم ها همیشه به نام عرف و عادات ناپسند حاکم در جامعه قربانی میشوند رویا نه اولین خانم است و نه هم آخرین شان متاسفم برای همچین مرد ها و همچنین پدر هایی…
درین مورد و صدها موارد شبیه این، تصمیم بی جای بزرگ های خانواده کار را خراب نموده اما جوانان ما با دلایل و ادب آنها را قانع نمایند و تصمیم زندگی خود شان را بگیرند.
خدا کند جور صحت باشی
واقعا در حق شما نامردی بزرگ نموده است اما در محکمه در خواست تفریق به سبب ضرر بدهید .
در صورت ضرورت انشاالله همکاری لازم خواهم نمود
خانم محترم: وقتی این چنین انسانهای به نام مر د و بی وجدان شما را در نیمه راه رها میکند شما هم همه درد و رنج را با رفتن شان دفن کنید و پاه به یک زنده نو بگزارین حیف بر جوانی تان.
نمی توانید جوانی تان را در پای چنین کره خرائی سپری نماید، حمین قدر کافیست که الی اکنون به میل دو فامیل عقب مانده زنده گی نموده و این چنین مشکلات را متحمل شدید، اسلام به شما اجازه داده وقتی شوهر به خواسته های قانونی و شرعی تان رسیده گی نمی تواند شما حق مطالبه طلاق را دارید. بشکنید این بند و این زنجیر را و وقتی خود تان صاحب تحصیل هستید پس از حقوق اساسی و اسلامی و شرعی تان دفاع نموده و خود را از شر این چنین زنده گی های برده داری رها سازید.
خداوند لعنت کند این پست بی شرف را که بازندگی رویا بازی کرده خواهر جان لطفا یک کمی همت داشته باش غیابی طلاق خودرا بگیر واز نو زندگی را شروع کن این قدر برایت بی حرمتی کرده باز هم بنامش میمانی حیف است یکبار قربانی فامیل شدی بس است. این قصه هزاران زن این سرزمین است که هنوز گفته نشده.
خداوند از مادر بزرگ تان سوال های سخت بکند و از کسانیکه میگفتن روح کثیف مادرم در قبر نارام میشود اگر تو به وصیت مادر بزرگ ات عمل نکنی خوب حالا
وضعیت قبر کثیف مادر بزرگ در چی وضعیت است
شاید روح کثیف اش آرام باشد به گفته وصیت خودش
ولی اینجا زندگی تو خانم. تا ابد اگر نتوانی از این حالت بیرون شوید. روحت زندگی در غم رنج تیر میشه
بخاطر یک مرده بی سواد خدا ناترس حال کی
این غم تو ره میکشه یا مادر بزرگ
مه منحیث یک جوان واقعا بسیار شکایت ها از مرد ها میشنوم و سوال در ذهنم پیدا میشه
چرا این مرد ها اینقدر نامرد
بی پروا
بی شخصیت استن
وقتیکه یک دختر خانه پدر خود با گریه رها میکنه
چرا شما آن دختر مثل یک ملکه نگهداری و خوشحال نمی سازید
به همین دلیل ها مه هنوز آماده عروسی نشدیم با وجودیکه هیچ چیزی کمی ندارم ولی بخاطریکه تا زمانیکه مه مطمین نشوم آیا
مه آماده ازدواج استم ازدواج نمی کنم
نشود همین خطا ها به نحوه دیگر از طرف مه رخ بته و آن دختر رنج ببرد از عمل مه