مطلب ارسالی از محمدرضا آزادمنش
به باور اکثریت روایتپژوهان، روایتها کل زندگی اجتماعی آدمها را احاطه کرده است. بعضی از متفکران این حوزه، معتقدند که روایتها در جهان اجتماعی به اندازهای تسلط دارد که عاملیت انسانها را زیر سوال برده و همین روایتها به عنوان خالق سوژههای انسانی قلمداد شده است. یعنی سوژههای انسانی توسط روایتها برساخته و خلق میشود. اما نکتهای که قابل تامل این است که با وجود تسلط روایتها بر زندگی اجتماعی، خود روایتها نیز یک واقعیت دو رویه میباشد. به این معنا که روایتها از یک طرف توسط سوژههای انسانی خلق میشود و از طرف دیگر همین روایتهای برساخته و خلق شده به عنوان یک واقعیت اجتماعی، هستی مستقل از فرد پیدا نموده و به عنوان واقعیت اجتماعی، بر انسانها تاثیر گذاشته و در مواردی نیز قدرت خلق سوژههای انسانی را پیدا میکند.
واقعیت این است که زنان به عنوان سوژههای انسانی در معرض روایتهای مردانه قرار داشته و روایتهای مردانه، جهان اجتماعی مدرن را احاطه کرده است. از سوی دیگر، از نگاه جامعه شناسی، زنانگی و مردانگی امر ذاتی نبوده بلکه یک امر اجتماعی–فرهنگی است. به تعبیر دیگر، الگوهای رفتاری مردانه و الگوهای رفتاری زنانه یک امر برساختی است که توسط واقعیتهای اجتماعی ساخته میشود.
با در نظر داشت مساله فوق میتوان گفت فرودستی زنان و فرادستی مردان در جهان مدرن محصول واقعیتهای اجتماعی مردانه است. به همین دلیل، زنان در تعامل اجتماعی با مردان، در مواجهه با دیگر زنان و نیز در مناسبات اقتصادی و قدرت نه به عنوان فرادست، بلکه به عنوان یک موجود فرودست عمل میکنند.
حالا سوال این است که فرودستی زنان تحت تاثیر کدام واقعیت اجتماعی شکل میگیرد؟ یکی از فرضیههای قابل تامل در باب فرودستی زنان در جهان مدرن، وجود روایتهای مردانه و تسلط روایتهای مردانه در جهان مدرن است. در باب چیستی روایت تعریفهای زیادی وجود دارد. یکی از تعریفهای نسبتا جامع را جرالد پرینس ارایه کرده است. پرینس معتقد است که تعریف کردن یک یا چند رخداد واقعی یا داستانی از زبان یک، دو یا چند راوی برای یک، دو یا چند روایت شنو، روایت است. روایتها شکلهای گوناگون داشته و در قالبهای چون داستانهای کودکانه و پری یانه، افسانهها، رمانها، داستانهایکوتاه، فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی، اخبار و گزارشهای رسانهای و غیره مصداق پیدا میکند.
اکثریت روایتها در قالبهای مختلف، روایتهای مردانه است؛ توسط مردان و مبتنی بر ایدئولوژی مردانه ساخته شده است. همین روایتهای مردانه باعث برساخت زنان به عنوان موجود فرودست میشود. به بیان دیگر، خلق جهان اجتماعی نابرابر که در آن مردان موجود فرادست میباشند ریشه در روایتهایی دارد که در آن روایتها، مردان موجود فرادست و زنان به عنوان موجود فرودست به تصویر کشیده شده است.
به گونه مثال: داستانهای سیندرلا، سفید برفی، زیبای خفته، راپونزل، دلبر، علاوالدین، سوفیا،هانسل و گرتل، شنل قرمزی، شاهدخت و قورباغه، افسانه جک و لوبیای سحرآمیز و صدها نمونه از این نوع روایتها را میتوان یافت که بُنمایه اصلی و مشترک آنها وجود یک قربانی و یک قهرمان نجاتبخش است.
به تعبیر ولادیمر پراپ، یکی از بنمایههای اصلی تمام روایتهای پری یانه، وجود یک قربانی و یک قهرمان است. از همه مهمتر؛ در تمام روایتهای کودکانهای از این دست، قربانی همواره یک زن و قهرمان و ناجی همواره یک مرد است. بدون شک این نوع روایتها در شکلدهی شخصیت فرادست مردانه و فرودست زنانه در عالم اجتماعی تاثیرگذار بوده و منجر به خلق زنان به عنوان موجود فرودست میشود.
همچنان جهان روایتها محدود به روایتهای کودکانه و داستانهای پری یانه نیست. بخش بزرگی از فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی نیز روایت مردانه است. باوجود فیلمهایی که قهرمان اصلی در آن یک زن میباشد، همچنان الگوی غالب در اکثریت فیلمهای سینمایی با قهرمانی یک مرد ساخته میشود که آشکارا دربرگیرندهی روایت مردانه است. بیشترین آثار تولید شده در هالیود و بالیود به عنوان ابرشرکتهای سینمایی، مبتنی بر روایتهای مردانه است. روایتهای مردانه وارد میدان مد و زیبایی نیز گردیده است. امروزه در میدان مد و زیبایی، معیارهای زیبایی را مردان تعیین میکنند. یعنی مردان تعیین میکنند که لاغری زیبا پنداشته شود یا چاقی، سبک پوشش، نوع آرایش و حتا نوعیت قدم زدن زنان را نیز مردان تعیین میکنند.
این واقعیتها نشان میدهد که در دنیای جدید، همچنان روایتهای مردانه غالب بوده و مدام بازتولید میشود. با در نظر داشت واقعیتهای فوق، میتوان گفت که فرودستی زنان و فرادستی مردان محصول سلطه روایتهای مردانه بوده و تا زمانی که زنان قادر به خلق روایتهای زنانه در برابر مردان نشوند، فرودستی زنان امر اجتنابناپذیر به نظر میرسد. به بیان دیگر، مبارزه برای از بین بردن فرادستی مردانه و فرودستی زنانه و خلق یک جهان زنانه نیازمند مبارزهی گفتمانی است که در اثر آن روایتهای زنانه مبتنی بر ایدئولوژی زنانه خلق شود.
البته نباید فراموش کرد که خلق روایتهای زنانه و تسلط روایتهای زنانه به جهان انسانی نیز بری از مساله نخواهد بود. پس راه سومی را نیز میتوان به عنوان سوژهای برای تفکر مطرح کرد؛ اینکه برای رسیدن به یک جهان برابر، به گفتمان انسانگرایانه و مبتنی بر آن به خلق روایتهای انسانمدارانه نیاز است.