در سالهای گذشته در افغانستان کارزار مبارزه با خشونت علیه زنان از 25 نوامبرتا دهم دسامبر با برنامههای آگهیدهی در مورد منع خشونت علیه زنان همراه بود. نهادهای مختلفی با برگزاری برنامههایی سعی داشتند در مورد لزوم منع خشونت علیه زنان آگهیدهی کنند. نهادهای دولتی مرتبط نیز همراه با نهادهای غیر دولتی در این کارزار شرکت میکردند.
هرجند بخش اعظم برنامههایی که برگزار میشد، سمبولیک و محدود به شهرهای کلان بود، اما برنامههای خوبی نیز وجود داشت؛ از جمله اینکه رسانهها برنامههای اختصاصی برگزار میکردند و مساله خشونت علیه زن دو هفته کامل به صورت شبانهروزی در رادیوها، تلویزیونها و روزنامهها مطرح بود.
تکرار، یکی از راههای یادگیری و یاددهی است؛ چه در فرد و چه در جامعه. کارزار مبارزه با خشونت علیه زنان در افغانستان نه تنها همه ساله تکرار میشد، بلکه هرسال نسبت به سال قبل با گستردگی و جدیت بیشتری برگزار میشد. این تکرار مداوم سبب شده بود حتا در قریههای دور نیز زنان بدانند که کسی حق ندارد بر آنها خشونت کند و چنانچه مورد خشونت قرار بگیرند، قانون و نهادهایی وجود دارد که از آنها حمایت کند.
از سوی دیگر، خشونت علیه زن در افغانستان جرمانگاری شده بود و همه میدانستند که حق ندارند همسر، خواهر و دخترش را زیر نام ناموس و غیرت، لتوکوب کند، اجبارا به ازدواج دهد و یا مانع کار و تحصیل شان شود.
شاید خیلیها در سالهای گذشته نیز کارزار خشونت علیه زنان را جدی نمیگرفتند و آنرا بیشتر به یک تکرار رایج در میان زنان شاغل و حداکثر تحصیلکرده میدیدند. اما فراموش نکنیم که کارزار منع خشونت علیه زنان در کنار فعالیت دانشگاهها، مکاتب و رسانهها و حضور معنادار زنان در مجلس نمایندگان و دیگر نهادهای انتخابی و انتصابی، همه به عنوان یک بستهی مرتبط به هم، آهستهآهسته بسیاری از تابوهای جامعه سنتی افغانستان را شکسته بود و افغانستان با گذشت هر روزی جای بهتری برای زنان میشد.
وقتی مذاکرات دوحه میان آمریکاییها و گروه طالبان شروع شد، مساله زنان سوال اصلی و جدی آن بود. همه کسانی که این مذاکرات حساس را دنبال میکردند، به یاد دارند که نمایندگان جامعه جهانی و به خصوص زلمی خلیلزاد که مستقیما این مذاکرات را از طرف آمریکا نمایندگی میکرد بارها در نشستهای رودررو با زنان و در مصاحبههایش با رسانهها با صراحت تمام تاکید میکرد که آزادیهای زنان غیر قابل مذاکره است و طالبان باید آنرا بپذیرند.
سرانجام طالبان آمدند و جامعه جهانی که پیهم قول حمایت از زنان و حقوق زنان را میدادند، رفتند. طالبان مثل گذشته، نخستین اقدامات خود را برای محدود کردن زنان آغاز کردند. نخست زنان را از رفتن به کارمنع کردند، پس از آن فرمان دادند که زنان بدون محرم شرعی حق سفر ندارند. فرمانهای بعدی زنان را از رفتن به پارک، ورزشگاه و حتا حمام عمومی نیز منع کرد.
سرخط خبرهای یکسال گذشته افغانستان یا صدور فرمانهای طالبان علیه زنان بوده یا هم درگیری نابرابر زنان و طالبان در خیابانهای شهرهای کابل، مزار، هرات و فیضآباد. محدودیت رسانهها در افغانستان سبب شده است که تصویر روشن و آمار دقیق از زنان و دخترانی که در یکسال و چند ماه گذشته توسط طالبان کشته شده و یا در اسارت این گروه به سر میبرند، وجود نداشته باشد. اما تا آنجایی که نهادهای فعال زنان معترض توانستهاند اطلاعات را عمومی کنند، دهها زن و دختر در یکسال گذشته، کشته شده و دهها تن دیگر نیز مفقودند و یا هم مدتهای طولانی را در شکنجهگاههای طالبان سپری کردهاند. گوش طالبان در زمینه حقوق زنان به هیچ طرفی بدهکار نیست، حتا به جهانی که هفتهوار و منظم برایشان پول نقد میفرستد. بارها دیده شده که نهادهای بینالمللی از طالبان خواستهاند که زنان دربند را آزاد کنند، مدارس را بازگشانی کنند و بگذارند که زنان به پارک و حمام بروند، اما طالبان که اعتقاد دارند زنان باید در بند مردان باشند، هیچ توجهی به این خواستها نکردهاند.
این بیتوجهی طالبان نشان میدهد که جهان در مذاکرات دوحه از همه موارد به نفع طالبان گذشتهاند و طالبان با علم به این مساله به مطالبات نهادهای جهانی در این زمینه بیتوجه اند.
از سوی دیگر، زنان افغانستان نیز در این یک سال و چند ماه، با شجاعت و فداکاری تمام در مقابل رژیم آپارتاید جنسیتی طالبان ایستادند، اگر طالبان زنان را محدود کردند، زنان نیز با مبارزات شجاعانه شان نگذاشتند طالبان به رویای خود به عنوان یک دولت رسمی و مشروع برسند.
اما درگیری طالبان و زنان بیش از آنکه تاکنون فهمیده شده، مهم است. میشود گفت آینده افغانستان را همین جدال تعیین میکند. اگر قرار است نیرویی برای نجات افغانستان از شر طالب وجود داشته باشد، این نیرو، زنان افغانستان هستند. چون از یک طرف بیشمارند، از سوی دیگر مبتکر و خلاق اند. زنان با گذشت هر روز راه جدیدی را برای مبارزه با طالبان و رساندن صدای خود به جهان مییابند. مهمتر از همه، داعیه زنان انسانی و برحق است. آنها برای آزادی، برای زندگی، برای حق کار، برای حق آموزش و برای برابری جنسیتی میجنگند. آنها برای عدالت و انسانیت مبارزه میکنند.
درگیری زنان و طالبان هرچند در نگاه اول نابرابر و به زیان زنان افغانستان دیده میشود، چون طالبان مسلح اند و با اعمال خشونت بیرویه، هیچ چانسی برای فعالیت زنان باقی نمیگذارند. اما این کل ماجرا نیست، زنان افغانستان اکنون تنها آنهایی نیستند که در خیابانهای کابل روبروی طالبان برای حق انسانی خود نعره میزنند. بلکه زنان افغانستان هزاران نماینده در اقصا نقاط جهان دارند که در سطوح مختلف فعالند و به صورت مستدام رسوایی طالبان را در لایهلایهی جهان متمدن و مدرن میبرند. چیزی که کار برای لابیگران طالبان را به شدت دشوار کرده است.
آنچه این مبارزه نیاز دارد و تاکنون نیز به خوبی دیده شده است، همدلی و هماهنگی تمامی زنان در کنار همدیگر است. این هماهنگی الزاما به معنای جمع شدن همه نیروها زیر نام و پرچم واحد نیست. بلکه دنبال کردن هدف واحد است. ممکن است هر جمعی روش کاری خود را داشته باشد، به ویژه با توجه به شرایط افغانستان، اما مهم این است که همه نیروهای زنان و نیز مردانی که واقعا به برابری جنسیتی باور دارند در خارج و داخل، از هر طریقی و با هر شیوهای برای رسیدن به هدف و احد کار و تلاش کنند و تازمانی که زن در افغانستان به جایگاه انسانی خود باز نگشته است، به این مبارزه ادامه دهند.