آخرین روز دانشگاه برای بسیاری از ما، یکی از مهمترین روزهای زندگی است؛ روزی که زندگی ما را وارد مرحله جدیدی میکند و با شور و شوق فراوان همراه است.
اما صابره، آخرین روز دانشگاه را بدترین روز زندگیاش توصیف میکند؛ روزی که او مجبور شد بلندترین لباس سیاه تمام عمرش را با یک روبند سیاه بپوشد و به دانشگاه برود.
صابره ۲۴ ساله است و تازه دوره کارشناسی فیزیک را به پایان رسانده است. او به نیمرخ میگوید آن روز وقتی با پوشش سراپا سیاه از خانه بیرون شدم، بغض در سینهام سنگینی میکرد و همانطور که از شیشههای موتر به شهر و آدمها نگاه میکردم، نمیتوانستم جلو فرو ریختن اشکهایم را بگیرم.
صابره میگوید که دانشگاه رفتن و تکمیل تحصیلات دانشگاهی، یکی از بزرگترین رویاهای او بود و به همین دلیل، پوشش اجباری گروه طالبان را رعایت میکرد تا بتواند به این رویایش دست یابد.
اما یک روز قبل از آنکه صابره آخرین امتحان سمستر هشتم دانشگاه را سپری کند، اتفاقی افتاد که تلخترین خاطره زندگی او و دوره دانشجوییاش شد.
او میگوید، وقتی که میخواست وارد دانشگاه شود، دو مأمور زن امر به معروف و نهی از منکر گروه تروریستی طالبان، او را ایستاد کردند و پس از بازرسی بدنی پرسیدند: «چرا روی لوچ میگردی؟»
صابره با این سئوال شوکه میشود، میماند که چه پاسخی بدهد تا کمتر او را دچار دردسر کند، اما در نهایت میگوید: «رویم لوچ نیست، چادر دارم، رو سری دارم.»
پس از این پاسخ، یکی از مأموران طالبان ناگهان به صابره حمله میکند. «به موهایم چنگ انداخت، آنقدر محکم کش کرد که جیغ زدم.»
صابره میگوید حدود بیست تا سی نفر دانشجوی دیگر ایستاد بودند و این صحنه را تماشا میکردند، اما هیچکس جرأت نکرد که اعتراضی کند یا به کمک او بیاید.
مأموران امر به معروف و نهی از منکر طالبان کارت دانشجویی صابره را میگیرند و او را به دفتر شان فرا میخوانند.
«اتهام بیحیایی و تهدید به اخراج»
صابره آن روز برای گرفتن کارت دانشجوییاش به دفتر مأموران امر به و معروف نهی از منکر طالبان میرود تا بتواند با سپری کردن آخرین امتحان، بر یک دوره تحصیلی چهار ساله، نقطه پایان بگذارد.
او میگوید: «وقتی وارد اتاق شدم، دو مولوی نیز داخل اتاق بودند. آنها مثل یک مجرم طرفم سیل میکردند، وقتی خواستم روی یک چوکی پلاستیکی بنشینم، یکی از آنها گفت ایستاد باش بیحیا!»
مأموران امر به معروف و نهی از منکر طالبان، صابره را متهم به «ترویج بیحیایی» در بین دختران دانشجو میکنند و به او هشدار میدهند که از امتحان محروم و از دانشگاه اخراج خواهد شد.
در آخرین روزهای سال تحصیلی، تنها صابره با چنین مشکلاتی مواجه نشد، او میگوید بسیاری از دختران دیگر نیز از سوی مأموران گروه تروریستی طالبان بیحیا خوانده شدند و تهدید به محروم شدن از امتحان و اخراج از دانشگاه شدند.
آنها به بسیاری از دانشجویان به دلیل پوشیدن بالاپوش کوتاه، هشدار دادند و از آنها تعهد کتبی گرفتند که «بالاپوش تحریککننده و در زیر آن شلوار رنگی» نپوشند.
آزار و اذیت دانشجویان دختر در آخرین روزهای سال تحصیلی 1401 خورشیدی، پس از آن افزایش یافته بود که وزارت امر به معروف و نهی از منکر گروه طالبان به مسئولان دانشگاهها دستور داده بودند که اگر دختران دانشجو پوشش اجباری این گروه را «به صورت کامل» رعایت نکنند، از امتحان محروم و یا از دانشگاه اخراج شوند.
دانشگاه تعلیم و تربیه کابل بر اساس این دستور گروه طالبان، در دوم ماه قوس، با نشر یک اعلامیه در گروههای دانشجویی، به دختران دانشجو هشدار داده بود که «طبق فیصله مقامات ذیصلاح، آن محصلی که حجاب را رعایت نمیکند، حق سپری کردن امتحان را نداشته و از استاد ممتحن خواسته شده که موضوع را به صورت جدی در نظر داشته باشد.»
این دانشگاه در اعلامیه خود از دانشجویان خواسته بود که با «حجاب کامل» به دانشگاه بیایند تا از امتحان محروم نشوند.
صابره میگوید که او چون همیشه لباس سیاه نسبتا بلند میپوشید، هیچگاه فکر نمیکرد که به دلیل نپوشیدن روبند یا ماسک نزدن، متهم به بیحیایی و تهدید به اخراج از دانشگاه شود.
او میگوید که مأموران امر به معروف و نهی از منکر طالبان پس از گرفتن تعهد کتبی مبنی بر پوشیدن لباس سیاه بلند و روبند (حجاب عربی)، کارت دانشجویی او را مسترد کردند و هشدار دادند که اگر از این تعهد سرپیچی کند، از دانشگاه اخراج خواهد شد.
«با پول قرض لباس سیاه و روبند خریدم»
صابره، فرزند اول یک خانواده پنج نفری است. او یک خواهر دارد و دو برادر خردسال و در یکی از محلههای فقیرنشین کابل زندگی میکند.
پدر صابره، کارگر روز مزد است، اما از روزی که طالبان بر افغانستان مسلط شدهاند، حتا یک ماه هم به طور مداوم نتوانسته است کار بکند.
اما او مجبور بود که برای سپری کردن آخرین امتحان دانشگاه خود، لباس سیاه دیگری با روبند بخرد تا روز دیگر سراپا سیاه وارد دانشگاه شود.
او میگوید: «وقتی خانه آمدم، برای مادرم قصه کردم که چه شده، پدرم خانه نبود و آن روز اتفاقی جای برای کار کردن رفته بود.»
صابره میگوید: «مادرم مرا بغل کرد، دلداری داد و بدون اینکه هیچ چیزی بگوید، رفت از همسایه دو هزار افغانی قرض گرفت و آمد و گفت برویم بازار.»
او میگوید که لباس سیاه و روبندی را که به اجبار طالبان خریده است، فقط یک روز پوشید و دیگر هرگز نخواهد پوشید.
صابره اکنون از دانشگاه فارغ شده است و در همین هفته پایاننامه خود را نیز دفاع کرده است، اما او به جای اینکه خوشحال باشد و شاد، بیشتر نگران است؛ نگران اینکه آیا میتواند با مدرک تحصیلی که با تحمل توهین و تحقیر طالبان به دست آورده، کاری پیدا کند و به خانوادهاش کمک کند؟!
دیدگاهها 1
صد ها صابره است که با این مشکل مواجه است خیلی دردناک است افغانستان برای خواهران ما به جهنم تبدیل شده.