نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

طلاقم را از طریق پیام خبر داد

  • نیمرخ
  • 15 قوس 1401
20221206_111929

مطلب ارسالی از معصومه رها

او را از سال‌های دور می‌شناختم. از زمانی که هر دو جوان‌تر بودیم. هرزمان به هم می‌رسیدیم و فرصتی می‌شد، از رویاهای‌ مان می‌گفتیم، از اتفاقاتی که قرار بود برای مان در آینده رخ دهد. به مرور زمان دیدارهای مان کمتر شد. ما هر دو تشکیل خانواده داده بودیم. با وجود کار، خانواده و دیگر مسایل زندگی، سعی می‌کردیم برای هم ماهانه یکبار وقت بمانیم و همدیگر را ببینیم. بیشتر وقت‌ها در بیرون از خانه می‌دیدیم تا فرصت بیشتری برای صحبت داشته باشیم. با سقوط جمهوریت و شروع بیکاری‌های زنان، اکثر اوقات از طریق واتس‌اپ حرف می‌زدیم. در این اواخر از گلایه و شکوه‌اش معلوم بود که زندگی بر او سخت گرفته است. از آخرین ملاقات ما ۳ ماه می‌گذشت. چند روز قبل از دیدار مان تماس گرفت و گفت باید فوری همدیگر را ببینیم.  من طبق قرار سر ساعت به رستورانت همیشگی رفتم، او هنوز نیامده بود.

 بعد از چند دقیقه انتظار آمد. خلاف همیشه،‌ شیک نپوشیده بود و از سیاهی‌ دور چشمانش و خط عمیقی که بر پیشانی‌اش نقش بسته بود و از نگاه‌هایی که از چشمانم می‌دزدید، فهمیدم که در شرایط بدی قرار دارد. دیگر از برق چشمانش خبری نبود. افسرده به نظر می‌رسید.

نرگس ۳۳ ساله  است، لیسانس علوم اجتماعی و ماستری روابط بین‌الملل دارد. او پیش از سقوط نظام جمهوری در ارگان‌های دولتی و غیردولتی در سمت‌های بلند وظیفه انجام می‌داد و همیشه دستش به دهانش می‌رسید و از نظر مالی کمکی به پدر و برادرانش ‌بود.

او یک سال قبل از سقوط دولت جمهوری، با شوهرش عارف که در یکی از ارگان‌های دولتی وظیفه داشت، آشنا شد و ازدواج کرد؛ خانواده‌ی همسرش از عروسی آنها راضی نبودند. همین سبب شده بود که زندگی زناشویی آنها تبدیل به میدان جنگ شود. در طول یک سال زندگی زناشویی‌اش با عارف، خانواده شوهرش از هیچ‌گونه خشونت دریغ نکردند. حتا او را مجبور کردند ترک وظیفه کند. چهار ماه قبل از سقوط دولت، نرگس از کارش استعفا داده بود و هیچ منبع درآمدی از خود نداشت.

نرگس زیر فشار، تهدید و اخطارهای عارف سکوت کرده و حتا به خانواده‌اش چیزی نمی‌گفت. تا اینکه یک روز با ضرب و شتم شدید شوهرش روانه شفاخانه می‌گردد و از آن به بعد پدر و برادرانش می‌فهمند که زندگی با نرگس سازگار نیست؛ ولی از ترس عارف که روابط زیادی در ارگان‌های دولتی داشت اقدام قانونی نکردند.

با سقوط حکومت، خانواده عارف به پاکستان می‌رود و عارف هم هشت ماه بعد از آمدن گروه طالبان، پنهانی از نرگس راهی ایران می‌شود. نرگس می‌ماند با چهار ماه قرض کرایه خانه و قرض‌های دیگری که در این چند ماه از همه گرفته بودند. او با فروش اجناس خانه قرض‌ها را پرداخت می‌کند و با دختران محصل همخانه می‌شود تا مقداری از مخارجش کمتر شود. او چند ماه را به امید اینکه عارف از ایران پولی برایش بفرستد و یا او را هم ایران بخواهد سپری می‌کند؛ اما  بعد از مدتی که دیگر عارف به تماس‌هایش هم جواب نمی دهد متوجه می‌شود زندگی زناشویی او عملا تمام شده است. تا اینکه عارف به نرگس پیام می‌دهد: «تو را طلاق داده‌ام و من دیگر در این شرایط زن کارم نیست.»

نرگس می‌گفت «آن روز وقتی پیام عارف را خواندم، زمین دور سرم می‌چرخید، باور نمی‌کردم زندگی زناشویی این طور تمام شده باشد. او از تمام صفحات ارتباطی‌اش مرا بلاک کرده بود. با درد و اندوه بکس لباس‌هایم را برداشته و خانه پدرم رفتم و همین ‌که قضیه را برای خانواده‌ بازگو کردم با عکس‌العمل خشم‌آگین پدر و برادرانم مواجه شدم. آنها از ابتدا با ازدواج ما موافق نبودند. با استعفای کاری‌ام موافق نبودند و می‌گفتند عارف مردی نیست که بتوان به او تکیه کرد. همانجا  برادرم بدون هیچ تردیدی به من گفت که در خانه‌ آنها جایی برای زن طلاق شده نیست. با این حرف فهمیدم در خانه‌های آنها جایی برای زندگی کردن ندارم و مجبور شدم دوباره به اتاق دختران محصل برگردم.»

نرگس که همیشه از مشکلات و بی‌مهری شوهر و خانواده‌اش برایم گفته بود. اینبار تنها برای درد دل کردن مرا نخواسته بود. برای همین بعد از کمی حاشیه‌روی از من خواستار کمک شد «رها! اگر می‌توانی و توانش را داری، لطفن از همکاری‌ات دریغ نکن که من در وضع و شرایط بدی قرار گرفته‌ام و هیچ کسی غیر از تو برای یاری ندارم.»

بیشتر از نرگس، من احساس عجز و ناتوانی کردم. چون من هم بیکار بودم و وضعیت کمک و همیاری نداشتم. دردی از عجز و ناتوانی را تا عمق قلبم احساس کردم و نفرین فرستادم به طالبان و عاملان این شرایط که این چنین ما زنان را درمانده و عاجز ساخته است.

همچنان بخوانید

رویا رحیمی

سرنوشت خبرنگاری که بدنش در انفجار میدان هوایی سوخته بود

17 حمل 1402
پس از طلاق فهمیدم که زندگی فقط دعوا نیست

پس از طلاق فهمیدم که زندگی فقط دعوا نیست

12 حمل 1402

از دوستانم و کسانی را که می‌دیدم توان کمک و همکاری دارند، برای همکاری به نرگس درخواست کمک کردم. اما متاسفانه از هیچ دری صدا نیامد و حتا بعضی از زنانی که خارج از افغانستان بودند. بدون درک شرایط موجود زنان تحت سلطه طالبان، گفتند که چرا رفته کار نمی‌کند.

با آن‌که طالبان از بازتاب و انتشار خشونت‌های‌شان بالای زنان جلوگیری می‌کنند؛ اما بازهم هر روز زنی شلاق زده می‌شود، زنی توسط اشخاص ناشناس که همانا خود افراد طالبان هستند، ترور می‌شود و زنی ربوده شده و بعد از تجاوز و شکنجه به قتل می‌رسد و زنانی بدون هیچ دلیل موجه در زندان طالبان به سر می‌برند و هیچ‌گاهی سکوت مردان افغانستان نمی‌شکند. هر زنی در خانه گرفتار مردی چون عارف  است و در اجتماع هیولای چون طالب در کمین ‌‌شان نشسته تا آرامش و زندگی را از آنها سلب کند.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: سقوط جمهوریتطلاق
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 7

  1. Fatima Mohibby says:
    6 ماه پیش

    مانند نرگس صد ها زنان دیگری به همچو شرایط گرفتار اند کاش کشوری بنام افغانستان وجود نمیداشت تا شاید زنان افغان اینقدر درد و بدبختی نمیکشید
    کاش این همه فقط یک خواب میبود که نیست هر صبح به این امید بیدار میشوم که شاید یک امید و روشنایی پیدا شود اما بازم همون روز تکراری دیگر خسته ام از این شرایط

    پاسخ
  2. شریف الله (قریش) says:
    6 ماه پیش

    هر آن پسر و خانم تا هم دیگر و فامیل شانرا به طور کامل نشناخته اند نباید تصمامیم عجولانه بگیرند چون پیوند ازدواج نه پیوندی ساده ای است و نه هم‌ کدام جنس که بتوان خرید و یا آنرا تبدیل نمود و به ساده گی تن به ازدواج داد.
    دوم اینکه وقتی پسر و دختر باهم و با رضایت با هم‌ازدواج می نمایند شرط است تا نظر پدر و مادر را داشته باشند اما این شرط به این معنی نیست که پدر و مادر، خواهر و برادر در زنده گی شخص زن و شوهر دخالت داشته باشند و زمانی این دخالت ها بیشتر میشود که خانم و شوهر از حقوق خود شان آگاهی نداشته و تصمامیم زنده گی شان به دست دیگران میگذارند و در نتیجه سبب این همه بد بختی، تیره گی روابط و در نهایت جدائی میشود.

    پاسخ
  3. AA says:
    6 ماه پیش

    باخواندن این متن واقعا رفتم به دوران که به اصطلاح مامور دولت بودم و هر روز با ده ها خانمی مثل نرگیس وعارف سروکار داشتم، درد و رنج و مشکلات زنان را با گوشت وپوستم لمس میکردم، وقتی مشکل ویا عامل خشونت را ریشه یابی میکردیم، متأسفانه برمیگشت به یک زن، او زن یا به عنوان مادر شوهر، خواهر شوهر بود و یا یک زن بیگانه بود که با ارتباط با شوهر خانم در زندگی شان مداخله میکرد که سبب خشونت وحتی سبب طلای وجدایی خانواده می گردید.😭😭😭

    پاسخ
  4. Shamsia says:
    6 ماه پیش

    دقیقا شرایط همه امروز همینطور شده متاسفانه خبرهای خیلی بدی از زنان و دختران مردم شنیده میشود که ربوده و یا هم به قتل رسیده اند، افغانستان امروز واقعا جای وحشتناکی شده است نمیتوان در خانه نشست نمیتوان بیرون رفت برای لقمه نانی . نداشتن پول همه زندگی ها را خراب میکند هزاران زن امروز مانند نرگس در این شرایط به سر میبرند.

    پاسخ
  5. Hanifa Sultany says:
    6 ماه پیش

    در درون بیشتر مردهای افغان یک طالب زندگی می کرد که در دوره جمهوریت بخاطر مصلحت ها سر برون نکرده بود. بسیار بودند مردان مدرن و طرفدار دموکراسی که زنان شان در ون خانه بودند فقط مسئولیت اولادها و پخت و پز را عهده دار بودند.
    افسوس که همان دولت پوشالی فرو ریخت و قدرت به دست طلبان بیرونی و دورنی افتاد و امروز زنان افغانستان از حقوق اولیه انسانی خود محروم هستند.
    خداوند خودش به دختران و زنان افغانستان رحم کند.

    پاسخ
  6. Mojeeb says:
    6 ماه پیش

    از زمان جمهوریت تا کنون زنها زیاد مانند نرگس به چنین روز حالا افتیده اند اما هیچگاه صدای از آنها شنیده نشده است.
    هر مردیکه چنین کار در حق یک زن می‌کند آن نمی شود مرد آن فقط یک نامرد گفته می‌توانیم.
    هروزیکه در این خاک زیر سایه طالب می‌گذرد بد تر از مرگ است نان مردم را گرفتن تحصیل از زنان گرفتن تعصب به اوج خود رسیده نمی‌فهمم در کدام قرن زندگی می‌کنیم.

    پاسخ
  7. alvin sakha says:
    6 ماه پیش

    باخواندن این مطلب تمام وجودم آتش گرفت
    گاش میتوانستم کمکی کنم که از مشگلاتش را کم کنم
    ولی متاسفانه شرایط فرق کرده
    مقدار کمی میتوانم کمک اش کنم تا گوشه ِی از مشگلاتش کم شود.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00