روزهای دوشنبه فضای شهر مزار شریف مزدحمتر میشود و میتوان زنان بیشتری را در سطح شهر دید. زنان از گوشه و کنار ولایت بلخ به «روضه» یا زیارتگاه منسوب به علی(خلیفه چهارم اسلام و امام اول شیعیان) در مرکز شهر مزار شریف میآیند. طالبان در طول هفته، فقط یک روز دوشنبه را به زنان اختصاص دادهاند و باقی روزها تنها مردان میتوانند وارد زیارتگاه شوند.
با آنکه محیط روضه فضای زنانهای بود اما زنان و حتا دختران کوچک مجبور بودند چادر برقع یا حجاب عربی و روبندهای سیاه بپوشند.
روزانه هزاران زن از این مکان مذهبی بازدید میکنند. روزی که من و مادرم در آنجا رفتیم داخل زیارتگاه آنقدر مزدحم بود که باید دستان همدیگر را محکم میگرفتیم تا یکدیگر را گم نکنیم.
پوستر بزرگی تذکر حجاب اجباری بر در ورودی و هر گوشه روضه به چشم میخورد. با آنهم یک طالب مسلح با ظاهر ترسناک در دروازه ورودی حرم روضه ایستاد بود و یکسره صدا میکرد که «حجاب را مراعات کنید، متوجه موبایل و کیف پول تان باشید، عکس گرفتن ممنوع است! عکس نگیرید که تلفنهای تان قید میشود.»
از طالب مسلح که رد شدیم داخل حرم به یک دیگ مسی بزرگ رسیدیم، روی آن بهاندازهی رد شدن پول سوراخ سوراخ بود و زنان و دختران جوان پولهای نذری شان را وارد دیگ میکردند. شماری از زنان وقتی میخواستند به دیگ دست بزنند و یا آن را ببوسند. یک طالب مسلح دیگر آنجا بود و مانع بوسیدن دیگ میشد و با پرخاش به آنها میگفت :«از دیگ دور شوید، دیگ را ماچ نکنید! فقط پول تان را بیندازید و بروید.»
از دروازه ورودی تا کنار دیگ دو قطار مردان با دستارهای سیاه و سفید کنار هم نشستهاند. هرکدام یک جلد قرآن را پیش شان گذاشتهاند. با ورود هر زن و دختری، ملاها آنها را به زیارت کردن قرآنهای شان دعوت میکنند. « بیایین مادرکهایم، قرآن تان ره زیارت کرده بروین.»
آن مردان که ظاهرا ملا اند در بدل زیارت قرآن، از هر زنی حداقل ۲۰ افغانی پول میگیرند و یک تجارت بدون سرمایه راه انداختهاند. معلوم نیست روزانه از عقاید مردم چقدر درآمد هنگفتی به جیبهای شان میزنند و برای وادار کردن مردم به انداختن پول جملاتی را سر هم میکنند تا مردم را متقاعد کنند که برای شان پول بریزند.
مثلا میگویند: «روشنی قرآن تان را انداخته بروین، خدا و رسول شما را ایمان بدهد، خداوند نذرها و زیارتهای تان را قبول کند، زندگی تان را خوبتر کند.»
زنان فقیر و دینباوری که از دسترسی آزاد به پزشک و روانشناس و درمان صحی محروم شده، برای تسلی دردهای فزیکی و روانی شان به مکانهای مذهبی مراجعه میکنند. زنان یکی پس از دیگری به آنها پول میدادند.
چهرههای آن مردان برای من آشنا بود، چقدر شبیه همان چهرهای که هشت سال قبل در مسجد شاه دو شمشیرهی کابل از فرخنده ملکزاده تقاضای پول کرده بود و وقتی فرخنده درخواستش را رد کرد، او را به دست کفتارهای افراطی سپردند و به بهانهی آتش زدن قرآن، بیرحمانه کشتند و جسد بیجانش را در بستر رودخانه کابل به آتش کشیدند. همان چهرهها هنوزهم از زنان و دختران میخواهند که برای شان پول نقد نذری بدهند.
از کنار این ملاها و دیگ بزرگ که گذشتیم در اخیر دهلیز زیارتگاه، باز یک قطار از ملاهای دیگر نیز نشستهاند و از زنان و دختران میخواهند که قرآن را زیارت کنند و به ملاها نیز بابت بوسیدن قرآن پول بدهند.
این ردیفی از ملاها خود شان را «طالعبین» و «ناجی زندگی» میخوانند. از زنان و دختران میخواهند که برای «بختگشایی و کاریابی» و سایر مشکلات زندگی شان از آنها دعا بگیرند.
من در کنار دیدار از ساختار زیارتگاه سخی مجذوب ترفند ملاهایی شده بودم که چگونه سر عقاید مردم تجارت میکردند و از آنها بدون هیچ زحمتی پول میگرفتند.
در انتهای دهلیز که اندکی خلوتتر بود جا خوشکردم و به زمین نشستم. موبایلم را درآوردم که ساعت را ببینم. در همین فرصت کوتاه یک عکسی از ردیف ملاها گرفتم. زنی توجهم را جلب کرد که با دو دختر کوچکش پیش روی یکی از آن ملاها نشست.
ملای کهنسال دستار/لُنگی سفیدی به سرش بسته بود، دستهی دستارش را دور گردنش پیچیده بود، یک مرغ زنده که پاهایش را با تار بسته بودند درکنارش بود و یک گوشه چپنش را روی مرغ گذاشته بود.
آن خانم پس از احوالپرسی، از ملا خواست برایش دعا بخواند که «پسردار» شود. ملا به اطرافش نگاهی انداخت و سپس شروع کرد به سوال و جواب از آن زن که چه وقت ازدواج کرده و چند دختر دارد.
آن زن پیش روی ملا نشسته بود و از زیر برقع آبی به ملا جواب میداد. میگفت ده سال قبل ازدواج کرده، شش دختر دارد و از ولایت سرپل آمده است.
ملا دست چپش را روی گوشش گذاشت و شروع به خواندن جملاتی کرد و سپس آهستهآهسته دست راستش را به سمت زن برد. آن زن مثلی که چوب آتشی به او نزدیک میشود خودش را جمع کرد، اما ملا جملاتی را که میگفت با صدای بلندتر ادا کرد و با تُن صدایش به او فهماند که مانع دستش نشود.
ملا دست راستش را بر روی شکم زن گذاشت و «وِرد» خودش را خواند. پس از ختم جملاتش دست از روی شکم زن برداشت، به پیشانی خود برد و سپس انگشتر همان دست خود را بوسید. به زن گفت: «به زور خدا و پیغمبر و یارانش اینبار خانهات پسر میشه، دلت جمع.»
زن درحالیکه لباس کودکانش را مرتب میکرد تا از جایش بلند شود. ملا گفت: «شیرینی ره یک پنج هزار افغانی خو بتی.»
از شتابی که آن زن برای برخاستن داشت معلوم بود چقدر از دعا گرفتنش پشیمان است و چقدر ناراحت بود از اینکه ناخواسته سبب شد بر او تعرض شود. بدون اینکه حرفی بزند، کودکانش را گرفته از آنجا رفت. ملا درحالیکه رفتنش را میدید لبخند میزد و به ملای بغل دستش به زبان ازبیکی چیزی گفت و هردو خندیدند.
کمی آنطرفتر زن دیگری پیش روی یکی از آن ملاها نشسته بود. دختری حدود هشت سالهاش را پیش روی ملا نشاند. یک طرف صورت دختر پر از جوشهای سرخ رنگ بود. مادرش با ملا قصه میکرد و معتقد بود که چون او درهنگام حاملگیاش آفتابگرفتگی و یا مهتابگرفتگی را تماشا کرده و دخترش با صورت داغدار بدنیا آمده است.
ملا درحالیکه جملاتی را میخواند به سر و صورت دختر نیز دستدرازی و ظاهرا نوازش میکرد.
از چهرهی معصوم کودک نیز مشخص بود که او نیز از لمس صورتش توسط دستان آن پیرمرد راضی نبود اما منتظر بود که جملات آن پیرمرد که با صدای بلند میخواند زودتر تمام شود.
اما نه من، نه آن دختر و مادرش و نه هیچیک از آن زنان؛ هیچکدام مان نمیدانستیم آن ملاها دقیقا چه میخوانند. به بدن زنان دست میبردند، وِردی میخواندند که به زبان فارسی، پشتو و ازبیکی نبود، آیههای قرآن هم نبود و پول هنگفتی از زنان مطالبه میکردند.
اما بازار شان از بام تا شام گرم است و زنان زیادی پیش روی ملاها مینشستند، هرکدام چیزی میگفتند، به ملا پول میدادند سپس بلند میشدند و همینطور زنان دیگری میآمدند و به ملاها پول میدادند و میرفتند.
ملاهای که در زیارتگاه سخی صف کشیده بودند سوالهای بیجوابی را در اذهان کسانی خلق میکنند که برای نخستین بار به زیارتگاه میروند. آنها بر عقیدهی زنان و دخترانی که آنجا میآمدند تجارت میکنند، در میان جمع بر بدن زنان و کودکان بدون کدام بازخواستی تعرض میکردند و همچنان بدون هیچ زحمتی درآمدهای هنگفتی را به جیب میزدند.
طالبان درحالیکه با تفکیک جنسیتی به مردم اجازه ورود به زیارتگاه را میدهند. پس چرا گروهی از ملاهای مرد را در میان زنان اجازه کار و نشستن میدهند؟آیا در تجارت پرسود شان سهیماند؟ و یا زنان را با زنجیر دین به ملاها فروختهاند و تعرض جنسی بر زنان و کودکان را تماشا میکنند و لذت میبرند؟