نویسنده: لاجورد
بابه صفر باشندهی اصلی یکی از ولسوالیهای میدان وردک است. او دو سال است که همراه دو دختر خود مرضیه و مهدیه که هردو دانشجو هستند به کابل آمده و در نزدیکی کوته سنگی زندگی میکند. بابه صفر دلیل کابل آمدنش را تنها ادامهی تحصیل دخترانش میداند.
دختر کلانم مرضیه در سال ۲۰۱۹ وقتی در دانشگاه قبول شد من از رفتن دخترم به دانشگاه ممانعت کردم و گفتم وقتی خواهرت نیز امتحان کانکور قبول شد باهم بروید. او مجبور شد یک سال تحصیلی خود را تعجیل بگیرد. سال ۲۰۲۰ دختر کوچکترم مدینه با نمرهی بسیار بالا در رشتهی کمپیوتر ساینس قبولی دانشگاه را گرفت. بعد از آن من همراه دخترانم به کابل آمدم.
همسرم با دو پسرم که هنوز متعلم هستند در ولسوالی ماندند. با وجود مخالفت همه، حتا برادرانم، من دخترانم را به کابل آوردم تا درس بخوانند. من و همسرم به دلیل جنگهای داخلی زود ازدواج کردیم. از این رو نیازهای نسل جدید و تغییرات جهان را درک میکنم. خودم سواد را در مکتبخانه و بعدها با خواندن کتابهای پراکنده یاد گرفتم.
در زمان مهاجرت به ایران و پاکستان نیاز به تحصیل را بسیار احساس میکردم. گاهی پیش میآمد که با خود میگفتم کاش سواد بیشتر یا مدرک تحصیلی میداشتم. زمانیکه شرایط تحصیل را برای فرزندانم مناسب دیدم تلاش کردم تا آنها از روزگار شان پس نمانند.
وقتی دخترانم به کابل آمدند لیلیهها پر شده بود و البته نقش یک واسطه هم بسیار مهم بود که ما نداشتیم. دیدن چهرههای ناامید دخترانم که میترسیدند به دلیل نبود لیلیه از دانشگاه رفتن منصرف کنم، برای خودم نیز ناراحت کننده بود. باید برای سرنوشت دخترانم تصمیم میگرفتم.
من با تمام مشکلاتی که پیش رویم میدیدم تصمیم گرفتم که در کابل بمانم. در همان کوته سنگی اتاقی را به کرایه گرفته و به سادهکاری مصروف بودم. شبها با دخترانم دسترنج روزانه خود را سر دسترخوان میگذاشتیم، به امید روزی که حاصل تمام این سختیها ثمره شیرین داشته باشد.
لیاقت دخترانم در درس و تحصیل را که میدیدم بیشتر از روز قبل به تصمیم خودم افتخار میکردم. یکبار دخترم گفت در یک موسسه کار پیدا کرده و اگر اجازه دهم در کنار تحصیل کار کند. اما من گفتم بهتر است سر تان به درس تان باشد. من کار میکنم کفایت روزگار مان را میکند! در این مدت خودم میدیدم که چقدر تصمیم خانوادهها روی آینده فرزندانشان حیاتی است. وقتی اطفال خورد دستفروش را میدیدم و یا جوانانی که به کارهای شاقه مشغول بودند، سختیها و گپهای مردم برایم بی ارزش میشد.
بعد از سقوط دولت اشرف غنی مانده بودم که چه کنم. خانواده دو تقسیم شده بود. مردم به سمت میدان هوایی مانند سیل در حرکت بودند. ما نیز از ترس اینکه در مسیر کابل و میدان شهر اتفاقی نیفتد، در کابل ماندیم. وقتی شورش در سطح شهر کابل کمتر شد، با مشورت همدیگر گفتیم بازهم در کابل میمانیم.
کابل خالی شده بود و کار بسیار کم پیدا میشد. برای دخترانم در لیلیه جایی پیدا شد و آنها به لیلیه رفتند. من نیز در نزدیکیهای لیلیه به عنوان سرایدار در یکی از مارکیتها کار پیدا کردم. حقوق ماهانهام بسیار کم بود اما همین که یک جا برای خواب داشتم و مهمتر از همه، نزدیک دخترانم بودم برایم بسیار مهم بود. با خود سنجیده بودم اگر اتفاق ناگهانی رخ بدهد من نزدیک دخترانم باشم.
در شرایطی مانند افغانستان که یکشبه دولت سقوط میکند و ملت همدیگر را تکه و پاره میکنند، حتا مردانی که منطقی فکر میکنند و دوست دارند خانوادهشان آرام و خوشحال باشند و اولاد شان به درس و دانشگاه برسند، نیز باید به فکر روزهای بد باشند و احتیاط کنند. من هم گاهی تصمیم میگرفتم دست دخترانم را بگیرم و به سمت میدان وردک برویم. با اینحال وقتی دیدم دانشگاهها باز شده است و دختران اجازه دارند به دانشگاه بروند، خوشحال شدم و تصمیم گرفتیم در کابل بمانیم.
اما حالا که خبر بسته شدن درهای دانشگاه به روی دختران را شنیدم، نمیدانم چه کنم! سرخورده از تمام تلاشها، به جان خریدن سختیها و دور بودن از خانواده یک طرف و هیچ شدن تمام تلاشهای دخترانم طرف دیگر.
از روزی که این خبر را شنیدم مثل این میماند که یک سطل آب سرد رویم ریخته باشند و من هنوز به هوش نیستم که چی کنم. دختر کلانم میگوید کمی صبر کنیم، شاید اگر جهان سر طالبان بقبولانند که دختران به دانشگاه بروند دوباره دروازههای دانشگاه به روی دختران باز شود؛ این همه زحمت ما و خودت را حیف نکنند، حالا تصمیم نگیر. آنها راست میگویند اما من از این وضعیت خسته شدهام. بسیار ناامید کننده است که امید و زحمت میلیونها انسان با تصمیم یک گروه یکشبه به باد میرود. به عنوان یک پدر امیدوارم این تصمیم طالبان جدی نباشد و دوباره دختران را به دانشگاه اجازه ورود بدهند.»
این درحالی است که طالبان دستور بسته شدن دانشگاهها و آموزشگاهها را به روی دختران تا امر ثانی در 29 قوس امسال صادر کرده است. مردم افغانستان، نهادهای حامی حقوق بشر، دولتها و احزاب سیاسی این کار گروه طالبان را غیرمنطقی دانسته و خواستار بازگشایی دروازه دانشگاهها و آموزشگاهها بر روی دختران شدهاند. دختران دانشجو نیز با تجمع اعتراضی 30 قوس مقابل دروازه دانشگاه کابل اعتراض مدنی راهاندازی کردند که با برخورد خشن طالبان مواجه شدند. طالبان اعلام کردند که این حکم را قاطعانه اجرا خواهند کرد.
یادداشت: نام شخصیتهای این روایت مستعار است.
دیدگاهها 2
دیدگاه من این است ما دختران افغان حق آزادی و تعلیم را داریم پس لطفا با ما دختر های افغان همکاری کنید تا از تحصیل و آزادی خود محروم نشویم
فکر کنم این مقوله از گاندی است که میگه برای تسخیر یک کشور کافی هست که عقیده بی ملت را تسخیر کنید و بعد کشورش بخودی خود تسخیر میشود. حالا طالبان ملت تسخیر شده ی هست برای تسخیر افغانستان و منطقه و بد نامی اسلام.