نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چه‌کسی اولین قفس را ساخت؟

  • نیمرخ
  • 10 جدی 1401
اولین قفس

نویسنده: خدیجه حیدری، استاد دانشگاه

یک ماه پیش شوهرم یک قناری(کنری) به خانه آورد. با قفس پسته‌ای رنگ که جای دانه و آب از قبل به دو سمت آن تعبیه شده بود. از داشتن قناری خوشحال بود و می‌خواست این خوشحالی را با من و مادرش شریک شود. من و مادر هردو بی‌تفاوت بودیم و هیچ نوع ذوقی از داشتن یک قناری آن هم در خانه‌ی خود نداشتیم. برای ما گفت: «وقتی که به خواندن شروع کنه باز زیادتر خوش‌تان میایه!» نمی‌دانم عصر یا شام بود که قناری به خواندن شروع کرد. آواز زیبایی داشت اما سروری در من ایجاد نمی‌کرد.

شوهرم از صدای قناری به وجد آمده بود و هی مرا متوجه می‌‌کرد. گفتم من صدای پرندگان را فقط در باغ دوست دارم.برایش گفتم اگر روزی بخواهم قناری داشته باشم آن را آزاد می‌کنم تا برود به جایی که تعلق دارد. یاد داستان «طوطی بازرگان» مولانا افتاده بودم.

دقیق یک ماه بعد خبری به شدت بم در رسانه‌های افغانستان صدا کرد: «دختران تا امر ثانی اجازه رفتن به دانشگاه را ندارند.» این خبر همه را به یک اندازه میخکوب نموده بود. اما من بیشتر حس می‌کردم در قعر تاریکی فرو رفته‌ام. برای من سقوط کابل دوبار تکرار شده بود. بار دوم زمانی بود که من خانه‌نشین شده و کارم را از دست داده بودم. اما در این میان بیشتر از خودم به آن قناری‌های خوش‌صدا و خوش‌سیما فکر می‌کردم که به قفس‌های‌شان برگردانده شده بودند.

روز چهارشنبه، در اولین روز ممنوعیت تحصیل دختران، من به دانشگاه نرفتم. حس می‌کردم روز بدی است و بهتر است در خانه بمانم. آن روز یک دختر از دانشجویانم برایم پیام گذاشت که چرا در صحن امتحان حضور نداشتم. گفتم حال خوبی نداشتم و ترجیح دادم در خانه بمانم. دخترک گفت: «خوب شد نیامدی استاد. یک حال بود. همه گریه می‌کردیم.» پیام این دختر مرا بیشتر به فکر واداشت و هرکدام از آن دانشجویان دختر را جداگانه تصور می‌کردم که بعد از این با زندگی چه می‌کنند.

یکی از دانشجویانم نامش پویا است. برایش گفته بودم: «تو مثل اسمت پویا هستی، یک لحظه قرار نمی‌گیری» پویا می‌خندید و حتا در صحن امتحان هم از لبخند زدن صرف‌نظر نمی‌کرد. یعنی پویا در محیط خانه، بدون دانشگاه، کورس، بدون تفریح و حتا بدون برق چگونه دوام خواهد آورد؟ جسم و روح پویای او با چه قرار خواهد گرفت؟ حتمی او هم مانند قناری ما در قفس خود قشنگ خواهد خواند. اما صدای او را جز چند محبوس دیگر چه کسی خواهد شنید؟ می‌دانم صدای او برای دیگران مبهم و مرموز خواهد بود و کمتر کسی حتا هیچ‌کسی نخواهد فهمید که او چه نغمه‌ای می‌سراید و دقیق چه می‌خواهد. برای اکثریت مردم ما نان و دانه کافی است تا یک نفر هیچ شکایتی از زندگی نداشته باشد.

همه به این یقین رسیده‌ایم که صدای ما را جهان نمی‌شنود. اگر هم بشنود به رغم قشنگ بودنش تفاوتی به حالش نمی‌کند و رفته‌رفته او هم به این یقین می‌رسد که اگر قناری از قفس خود آزاد شود به دست طفلک بازی‌گوش یا به دست مردی تفنگدار، شکار شده و از بین خواهد رفت. مانند بعضی از آدم‌ها جهان هم در قبال ما به این نتیجه می‌رسد که جای قناری قفس است و باید از محدوده خود آزاد نشود تا زنده بماند. این گمان و فکر اغلب مردمی است که قناری را می‌شناسند یا دوست دارند.

یکی از دانشجویانم تبسم نام داشت که در وسط سمستر از ادامه درس انصراف داد و دیگر به دانشگاه برنگشت. علت غیابتش را از هم‌صنفانش جویا شدم. گفتند: «بعد از انفجار کورس کاج فامیلش اجازه ندادند.» مانند خانواده تبسم خانواده‌هایی هم هستند که برای حفاظت فرزند خود بیشتر او را در قفس می‌اندازند و به او آب و دانه تأمین و بیشتر مراقبت می‌کنند. اما می‌دانم دل همه‌ی قناری‌ها آزادی می‌خواهد. باغ‌های سرسبز و بزرگ می‌خواهد. اقتضای طبیعتش چنین است. اما چرا؟ چه زمانی، چه کسی برای اولین بار قناری را به قفس انداخته بود؟ به چه منظوری؟ که تماشایش کند؟ که صدای قشنگش را بیشتر بشنود؟ یا هم حفاظتش کند؟ شاید صاحب قفس و کسی که در بند انداخته است دلایل متفاوتی داشته باشد و با هر حیله و تزویری کار خود را توجیه کند اما دل قناری جز آزادی هیچ چیز دیگری نمی‌خواهد.

اگر قناری از درون قفس نغمه‌ای هم می‌سراید محزون است و دل آدمی که به آزادی خو کرده را شاد نمی‌کند. قناری باید آزاد باشد. باید در باغ سرسبز و بزرگ بخواند. آن‌گاه شاید دل‌های زیادی را به وجد آورد.

همچنان بخوانید

دانشجویان دختر

دانشجویان دختر: از دست طالبان در هیچ‌جایی در امان نیستیم

16 دلو 1401
ممنوعیت آموزش دختران

500 روز ممنوعیت آموزش دختران؛ ستیز طالبان، ناکامی جهان و تغییر رویکرد زنان

14 دلو 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق آموزش زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
نجمه
هزار و یک شب

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401

نجمه را در پانزده سالگی به شوهر دادند. خودش می‌گوید به راستی مرا به شوهر دادند، من چیزی از ازدواج نمی‌دانستم.شانزده ساله بود که دختری به دنیا آورد و اسمش را گلنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN