نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

با سر خونین میان کتاب‌هایش افتیده بود

  • نیمرخ
  • 22 جدی 1401
سهیلا کریمی

نویسنده: سهیلا کریمی

صدای دخترها و بچه‌های خردسالی که به دنبال استادشان چیغ می‌زنند و حروف الفبا و درس‌های‌شان را تکرار می‌کنند به گوشم طنین می‌اندازد و مرا از خواب شیرین صبحگاهی بیدار می‌کند. بعضی روزها زیر لب غر می‌زنم و می‌گویم کاش این مکتب روبروی خانه‌ی‌ ما نبود، هیچ در کوچه‌ی ما نمی‌بود، یا حداقل زمان درس پنجره‌ها را می‌بستند.

اما بعضی روزهایی هم هست که زیر لحاف نفس‌هایم را در سینه‌ حبس می‌کنم، به ترانه‌های زیبای صبحگاهی شاگردان گوش می‌دهم. به خصوص در این روزهای خفقان‌آوری که تمام زنان و دختران از همه چیز محروم و در کنج خانه‌ها زندانی شده‌اند. گاهی سنگینی بار‌ آرزوهای بر باد رفته و هجوم دلتنگی‌های نفس‌گیر و حوصله‌سربر خود را با رفتن به پشت بام و خیره شدن به کوچه و خانه‌های بلند منزلی که در دو طرف کوچه همچون چنار صف بسته‌اند، برای لحظه‌ای از یاد می‌برم. گاهی هم با خیره شدن به شاگردانی که از پشت پنجره‌های باز مکتب دیده می‌شوند. مکتبی با سه طبقه، چندین کلاس، همه پسر اند اما دختران فقط دانش‌آموزان پایین‌تر از صنف ششم، دختران بالاتر از صنف ششم محکوم شده‌اند به خانه نشستن، گاهی که از بغض لبریز شدند شاید به پشت بام برآیند، به شهر و خیابان‌هایی خیره شوند که حق قدم زدن در آن‌جا را ندارند.

غرق تماشای صحنه‌های کوتاه تردد آدم‌هایی هستم که بیشتر شان دل‌نادل گام‌ برمی‌دارند تا به خانه برسند و چندی از خانه بیرون زده، کوچه‌ها را طی می‌کنند تا به خیابان عمومی سرازیر شوند، و دیگر از نظرم غیب می‌شوند.

به خانه برگشتم. صدای گریه‌های دختر همسایه بلند شد. بیشتر از سه سال می‌شود که به این کوچه کوچ آمده‌ایم، اما با سید مختار که هر روز دخترش را لت‌وکوب می‌کند هیچ رفت‌وآمدی نداریم. وقتی ما خانه‌ی خود را می‌ساختیم سید مختار هر روز به حوضه پولیس می‌رفت و از ما شکایت می‌کرد، چون نمی‌خواست ما خانه خود را بیشتر از یک طبقه بسازیم.

لحظه‌ای نگذشت که آه و ناله‌ی دلخراشی بلند شد. دلم لرزید و به طرف پنجره که به سمت حویلی سید مختار بود خیز زدم و سر خود را نیمه از پنجره بیرون کردم. ملیحه، دختر سید مختار روی زمین افتاده بود، از سرش خون می‌رفت، چند کتاب‌ و دفترچه‌ دوروبرش افتیده بود. صدای ناله و گریه‌های دلخراش مادر ملیحه کوچه را پر کرده بود. صدای مادری که به سر و صورتش می‌زد و می‌گفت: «کشت، دختره کشت… .»

زن همسایه دست چپ مثل من از پشت پنجره‌ تماشا می‌کرد. با صدای آهسته گفت: «سید مختار چند بار ملیحه را اخطار داده بود که به کورس نرود. برایش گفته بود دختر را چه به درس خواندن، همین‌که ماندم تا صنف دوازده را بخوانی کافیست. دختر که به دانشگاه رفت فکرش غربی می‌شود و دیگر از گفت پدر و مادرش نمی‌کند. دختر که کمی قد کشید باید پشت بختش برود و از حدیث پیامبر پیروی کرده خدمت شوهرش را بکند.»

لام تا کام نگفتم. فقط طرفش خیره شده بودم. انگار با شنیدن آن حرف‌ها خشکم زده بود. زن همسایه همان‌طوری که بی‌وقفه قصه می‌کرد با چشمش به طرف حویلی سید مختار اشاره کرد و گفت: «چند مدت می‌شد که ملیحه پنهان از پدر‌ش کورس زبان انگلیسی می‌رفت، اگرچه چند بار پدرش تهدید کرده بود که زبان انگلیسی زبان کفر است و دیگر به کورس نرود، اما ملیحه به طور پنهانی می‌رفت. امروز وقتی دختر بیچاره از کورس آمده پدرش کتاب‌هایش را دیده و با یک توته چوبی که روی حویلی برای بخاری آورده بودند به سرش کوبیده است.»

پدر و مادرش ملیحه را به خانه برده بود اما صدای ناله‌های مادرش هنوز هم شنیده می‌شد. با شنیدن حرف‌های زن همسایه در مورد ملیحه، احساس کردم قلبم به آتش کشیده شد و چیزی ذره‌ذره روانم را می‌خورد و می‌تراشید. بی‌حرکت به خون سر ملیحه می‌دیدم که روی حویلی رفته بود و چکان‌چکان تا ورودی دهلیز خانه‌شان ادامه یافته بود. این‌بار فقط خون نمی‌دیدم، بلکه لکه‌های شبیه نقاشی می‌دیدم که در آن رویا بود، نور بود و امید بود.

همچنان بخوانید

دانشجویان دختر

دانشجویان دختر: از دست طالبان در هیچ‌جایی در امان نیستیم

16 دلو 1401
ممنوعیت آموزش دختران

500 روز ممنوعیت آموزش دختران؛ ستیز طالبان، ناکامی جهان و تغییر رویکرد زنان

14 دلو 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق آموزش زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 1

  1. تقی می گوید:
    4 هفته پیش

    داستان خیلی پر درد ، چشم دید خیلی وحشتناک نمی‌دانم که گناهی این پرستو های زیبای وطنم چیست ،مهربانی خدا کجاست ….. اوامر خدا در قبال زنان همین خشونت است دین اسلام تا این حد پر از نقص است؟…..ایا میشه این دین را دین انسان‌ها دانست؟
    نه نه نه نمی خواهم چینین دین را که انسانیت را آدم ها می‌گیرد .

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
چندهمسری
هزار و یک شب

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

16 دلو 1401

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود.

بیشتر بخوانید
زنی که باربار زندگی می‌سازد
هزار و یک شب

زنی که باربار زندگی می‌سازد

13 دلو 1401

گل‌واری 25 سال پیش به خدادا، پسر همسایه‌اش دل می‌بندد و قصه‌ی دلدادگی‌شان نقل مجلس محله می‌شود. قدرت این دلدادگی هردو را به‌هم می‌رساند. پس از دو سال زندگی مشترک، همراه با شوهر و خانواده‌ی...

بیشتر بخوانید
نجمه
هزار و یک شب

زنی که برای آینده‌ی دخترش خانه را ترک کرد

17 دلو 1401

نجمه را در پانزده سالگی به شوهر دادند. خودش می‌گوید به راستی مرا به شوهر دادند، من چیزی از ازدواج نمی‌دانستم.شانزده ساله بود که دختری به دنیا آورد و اسمش را گلنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید
ازدواج مجازی
هزار و یک شب

چهار سال ازدواج در فضای مجازی

11 دلو 1401

زندگی در منطقه‌ی اعیان‌نشین شهر کابل به خوبی پیش می‌رفت. بدون هیچ محدودیتی به مکتب رفتم و درس خواندم و برای خودم رویاهایی بافته بودم.

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN