با آمدن دوباره گروه تروریستی طالبان، رویاهای یک نسل از شهروندان افغانستان فرو ریخت، یک نسل تمام امیدها و آرزوهای خود را از دست داد و تصویر آینده برای آنها تار و مبهم شد.
وقتی این گروه دروازههای مکاتب متوسطه و لیسه را بر روی دختران بالاتر از صنف ششم بست، بیش از یک میلیون دختر و بیش از یک میلیون خانواده، بیشتر از همیشه یأس، ناامیدی و سرخوردگی را تجربه کردند.
زمانی که دروازههای دانشگاهها نیز بر روی دختران مسدود شد و کار زنان در سازمانهای بینالمللی و داخلی ممنوع شد، دایرهی سیاهی کامل شد و خورشید آرزوهای نیمی از جمعیت یک کشور زیر ابر سیاه جهالت و نادانی گم شد.
اما در میان این همه سیاهی و ناامیدی، دخترانی هستند که هنوز به فردای روشن فکر میکنند، هنوز دلشان با نور امید روشن است و هنوز یأس و ناامیدی نتوانسته است بر آنها چیره شود.
مریم امیری و مروه منصور، از آن دسته دختران هستند؛ دخترانی که هنوز رویا میبافند و هنوز برای رسیدن به آرزوهای خود میجنگند و برنامه دارند.
مریم ۱۷ ساله، دانشآموز صنف دهم مکتب است و مروه ۲۰ ساله، دانشجوی سال دوم رشته اقتصاد در دانشگاه کابل.
آنها میگویند که پس از مسدود شدن تمام مراکز آموزشی بر روی زنان و دختران به کتاب خواندن روی آوردهاند؛ کتاب میخوانند و با کتابها به جهان رویاهایشان سفر میکنند.
به کتاب پناه بردم
مریم بعد از سقوط کابل به دست طالبان و ممنوعیت آموزش دختران بالاتر از صنف ششم، روزهای طولانی خودش را در کنج اتاقش زندانی کرده و گرفتار افسردگی و ناامیدی شده بود.
او برای نجات از افسردگی و ناامیدی با همکاری عمهاش در یک مرکز آموزشی ثبت نام میکند تا زبان انگلیسی را بیاموزد.
مریم به نیمرخ میگوید: «ساعت چهارونیم صبح پیاده کورس میرفتم. دو ساعت طول میکشید تا از خانه به مرکز برسم.»
اما لتوکوب شدن از دست دزدان مسلح در یک صبح وقت، باعث میشود که خانوادهاش دیگر نگذارد مریم کورس برود و دوباره خانهنشین میشود.
او ماهها دوباره در خانه با افسردگی و ناامیدی دست و پنجه نرم میکند و پس از چندین ماه، دوباره در یک مرکز آموزش زبان انگلیسی ثبت نام میکند.
مریم میگوید یک ماه میشد که دوباره حالم خوب شده بود و با شوق فراوان به کورس میرفتم تا انگلیسی بیاموزم و درسهایی را که فراموش کرده بودم، جبران کنم.
اما اینبار طالبان دستور مسدود شدن تمام مراکز آموزشی را بر روی دختران صادر میکنند و مرکز آموزشی که مریم آنجا انگلیسی میخواند نیز بر روی او و همصنفان دخترش مسدود میشود.
اینبار مریم اجازه نمیدهد که ناامیدی و افسردگی دوباره او را روزها و شبهای طولانی در کنج اتاقش زندانی کند؛ او تصمیم میگیرد که کتاب بخواند و وقت خود را با کتاب خواندن پر کند.
او میگوید: «کتاب زیاد نداشتم، اما وقتی در بین کتابهایم دیدم، یک کتاب بود که هنوز نخوانده بودم: خودت باش دختر، نوشتهی ریچل هالیس. این کتاب به مریم انگیزه و امید خلق میکند و او را دوباره به تلاش برای رسیدن به روهایش وا میدارد.
او به خواندن کتابهای انگیزشی ادامه میدهد و سعی میکند که دوری از درس و آموزش، انگیزهی او برای یادگیری و آموختن را از بین نبرد.
مریم برای دسترسی به کتابهای بیشتر، عضو یک کتابخانه خصوصی در غرب کابل میشود و در کنار آن از دوستانش نیز کتاب قرض میگیرد و میخواند.
او میگوید: «کتاب خواندن مرا از ناامیدی بیرون کرد و برایم انگیزهی مبارزه داد تا در هر وضعیتی دوام بیاورم و برای فردای بهتری فکر و تلاش کنم.»
عضو گروه کتابخوانی شدم
مروه یک سال تمام بیخوابی کشید و آمادگی کانکور گرفت تا در رشتهی مورد علاقهاش، اقتصاد دانشگاه کابل، قبول شود.
او سال اول دانشگاه را با نمرههای خوب به پایان رساند و قرار بود وارد صنف دوم دانشگاه شود که خبر مسدود شدن دانشگاهها بر روی دختران را شنید.
مروه میگوید از شنیدن این خبر ناامید شدم و گریه کردم و روزها کارم شده بود اشک ریختن.
او زمانی که مکتبهای دخترانه مسدود شده بود، برای شماری از دختران درس میداد و تلاش میکرد که به آنها انگیزه و امید بدهد تا به درسخواندن ادامه دهند، اما اکنون خودش دچار ناامیدی شده بود.
مروه پس از مدتی تصمیم میگیرد که تسلیم نشود و دوباره آغاز کند؛ این بار با کتاب خواندن و آموزش آنلاین.
او به نیمرخ میگوید: «کتاب خواندن باعث میشود که انگیزهام از بین نرود، از حقوق خود آگاه شوم و برای مشکلات خود راه حل پیدا کنم.»
مروه برای اینکه به کتابهای بیشتر و بهتری دسترسی پیدا کند، عضو یک گروه کتابخوانی در واتساپ میشود که بیش از یک هزار نفر عضو دارد.
او میگوید دوستانش را نیز انگیزه داد و تشویق کرد تا بهجای ناامید شدن، عضو این گروه کتابخوانی شوند، کتاب بخوانند و به همدیگر کتاب قرض بدهند.
مروه میگوید که قبل از مسدود شدن دانشگاهها نیز مطالعه کردن و کتاب خواندن یکی از برنامههای اصلیاش بود، ولی از زمانی که دانشگاهها مسدود شد، ساعت مطالعهاش را بیشتر کرده است و وقت بیشتری را به خواندن کتاب میگذراند.
او میگوید به دلیل اینکه توانایی خرید کتاب را ندارد، بیشتر از نرمافزار(فایل پیدیاف) کتابها استفاده میکند و در گروه کتابخوانی که عضو است، کتابهای بسیار خوب به اشتراک گذاشته میشود و او کتابهای مورد علاقهاش را از میان آنها انتخاب و مطالعه میکند.
برای آینده میرزمیم
مریم و مروه، در روزهایی که آیندهی یک نسل از شهروندان افغانستان تیره و تار معلوم میشود، برای آیندهی خود هدف و برنامه دارند.
مروه روزانه سه ساعت به صورت آنلاین انگلیسی میخواند و در یک گروه با دوستانش زبان انگلیسی تمرین میکند تا بتواند به رویاهایش دست یابد.
او میگوید دوست دارد یک مدیر مالی موفق شود و در یک سازمان بینالمللی کار کند.
مروه این روزها تلاش میکند که درسهای رشته دانشگاهیاش را به صورت آنلاین پیش ببرد و برای قبولی در بورسهای تحصیلی نیز آمادگی میگیرد.
مریم، دوست دارد در آینده یک میلیونر مشهور شود و بتواند از حقوق خود و دیگران دفاع کند. تحصیل در کشور آلمان و در کنار آن شعر گفتن از آرزوهای دیگر او است.
او میگوید: «میخواهم یک دختر قوی باشم، در برابر مشکلات مقاومت کنم و برای آینده و آرزوهایم مبارزه کنم.»
مریم نیز انگلیسی میخواند و تلاش میکند با گرفتن بورس تحصیلی، به هدف خود نزدیکتر شود.
یکی از آرزوهای مریم این است که روزی بتواند از حقوق دختران افغانستان دفاع کند و صدای آنها باشد.
او مطمئن است که روزی گروه تروریستی طالبان از کشور خواهد رفت و دوباره روزهای خوب زندگی آغاز خواهد شد.