نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

زنان در سنگرهای خیابانی

نویسنده: کارولین آیشنر | برگردان: اخگر رهنورد

قبل از سپیده‌دم ۱۸ مارچ ۱۸۷۱ میلادی، ارتش ملی فرانسهi نیروهایی را به محله‌ی کارگرنشین مون‌مارترii در پاریس فرستاد که مسئولیت داشتند توپ‌های باقی‌مانده در پایان جنگ اخیر این کشور با پروس را بازپس گیرند. توپخانه، که بر بلندای تپه‌های مون‌مارتر قرار گرفته بود، به‌قول رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و سوسیال‌فمینیست مشهور، آندره لئوiii (نام مستعار مردانه‌ی لئودیل شامپسهiv)، «به‌سمت مرکز شهر، به‌سمت شهر تجملات و کاخ‌ها، توطئه‌های سلطنتی، سفته‌بازان بدنام، و دولت‌های بزدل نشانه رفته بود».

قبل از آن‌که اسب‌ها برای انتقال توپ‌ها به این محله اعزام شوند، سربازان رسیده بودند و انتظار می‌کشیدند. با طلوع آفتاب، زنان از خانه‌های‌شان برآمدند تا برای خانواده‌های‌شان نان و شیر بخرند. زنان مون‌مارتر -که از دیدن این برادران، پدران، شوهران و پسران پاریسی‌شان، که برای بردن مخفیانه‌ی سلاح‌ها آمادگی می‌گرفتند، حیرت‌زده شده بودند- بین توپ‌ها و سربازان پا گذاشتند. سربازان با مردم از در دوستی درآمدند، قنداق‌های تفنگ‌شان را به هوا بلند کردند و رهبران‌شان را نشانه گرفتند. در پایان روز، لاشه‌های دو جنرال بر زمین افتاده بودند. همان‌گونه که لویس میشلv، کمونار افسانه‌ای، بعداً اعلام کرد: «انقلاب انجام شده بود».

ارتش فرانسه از شهر (پاریس) خارج شد و آن را محاصره کرد. متعاقب این رویدادهای خیره‌کننده، پاریسی‌ها کمون پاریسvi را تشکیل دادند. کمون پاریس، اسم شورش مسلحانه‌ای که ۷۲ روز بر پاریس حکومت کرد و نیز نام جنگ داخلی انقلابی که این کمون در آن شکل گرفت، به‌مثابه یک لحظه‌ی نمادین شورشی در تاریخ جا خوش کرده است.در ۱۵۲ سال گذشته بسیار با هیبت ظاهر شده است که نشان‌گر پتانسیل‌های برابری‌طلبانه برای چپ و وارونگی‌های وحشتناک قدرت برای راست است.

زنان در سنگرهای خیابانی
ژست‌گیری اعضای کمون پاریس در کنار مجسمه سرنگون شده ناپلئون اول٬ در میدان واندوم. عکاس: برونو براکهیس

پاریسی‌ها در داخل دیوارهای شهرشان دست‌به‌کار شدند. حکومتی را تشکیل دادند که تمام و کمال انتخابی بود، درحالی‌که شهروندان همزمان مرکزهای دیگر قدرت را نیز ایجاد کردند: سازمان‌ها و نهادهای جدیدی که در جنبش‌های قبلی، جریان‌های ایدئولوژیک و یک سنت آشکار انقلابی ریشه داشتند. کمون پاریس به‌مثابه یک تجربه‌ی رادیکال در دموکراسی مستقیم پدیدار شد. زنان و مردان طبقه‌ی کارگر باشگاه‌های سیاسی تشکیل دادند و فضای کلیساهای سراسر پایتخت را در اقدامی که به‌وضوح تصاحب ضدکلیسایی بود، تصرف کردند. دولت منتخب کمون را با خواسته‌ها و دادخواهی‌های‌شان تحت فشار قرار دادند. انجمن‌های محلی و شهرگستر دیگر نیز پیرامون کار، آموزش و پرورش، هنرمندان و هنر زنان ایجاد شدند. کمون، برای اولین‌بار، نهادهای سرآمد و برجسته -کاخ سلطنتی، کتابخانه‌ی ملی، موزیم لوور- را به‌روی عموم باز کرد. حکومت کمون کار شبانه‌ی نانوایان را غیرقانونی اعلام کرد، به اقدام‌های استثمارگرایانه‌ی انبار وثیقه‌گذاری ملی پایان داد و از اتحادیه‌ی زنان فمینیست در تلاش‌هایش برای سازماندهی دوباره و ارزش‌گذاری مجدد کار زنان حمایت مالی کرد. شهر پاریس کنسرت‌ها و جشنواره‌های عمومی رایگان برگزار می‌کرد، چون جریانی از امیدواری شادی‌آمیز در محله‌هایش به راه افتاده بود. لحظه‌ای از پتانسیل فوق‌العاده بود و پاریسی‌های طبقه‌ی کارگر، سوسیالیست، فمینیست و آنارشیست آن را تصرف کردند و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی را واژگون کردند. آن‌ها این کار را در حالی‌ انجام دادند که در محاصره‌ی ارتش فرانسه و درگیر یک جنگ داخلی دفاعی بودند.

چگونه این اتفاق افتاد؟ چگونه یک شورش کوتاه‌مدت و برنامه‌ریزی‌ناشده، بدون رهبر مشخص و درحالی‌که تحت محاصره‌ی نظامی بود، مراکز متعدد قدرت، مشارکت گسترده و نابودی سلسله‌مراتب را ممکن ساخت؟ چه چیزی باعث پیدایش ناگهانی نه‌تنها یک نیروی انقلابی، بلکه چندین گروه سیاسی بسیار سازمان‌یافته، خودانگیخته و خودمختار شد که قدرتمندترین شهر اروپا را به کلان‌شهری برابری‌طلب، رادیکال و طرفدار کارگر تغییر جهت داد؟

کمون پاریس در صحنه‌ی جهانی منفجر شد. در تقاطع جریان‌های سیاسی، جنبش‌های مقاومت، ایدئولوژی‌های آزادی‌بخش و سازمان‌های جامعه‌محور نوظهور، کمون ناشی از اراده‌ی سیاسی طیف وسیعی از کنشگران برای استقبال از این فرصت انقلابی و جامه‌ی عمل پوشاندن به امیدها و ایده‌ها بود. این کنشگران نه‌تنها از طرح‌های آزادی‌بخش و تجربیات مقاومت قبلی‌شان، بلکه از میراث انقلابی پاریس -مجموعه‌خاطرات مفید و مؤثر که طیف‌های مختلفی از سوسیالیست‌ها و فمینیست‌ها در خلق آن نقش داشتند- کمک گرفتند. ترکیبی از تاریخ، ایدئولوژی، فرصت، تجربه‌ی زیسته و امید، این تجربه‌ی شهری دموکراتیک رادیکال را ممکن ساخت. بدون این تلاقی فوق‌العاده‌ای از عوامل، که در بوته‌ی لحظه‌ی انقلابی فشرده شده بود، کمونی که ما امروز می‌شناسیم، وجود نداشت.

به‌دنبال رویدادهای ۱۸ مارچ، آدولف تی‌یرvii، رییس دولت ارتجاعی جمهوری فرانسه، ارتش را از پاریس بیرون کشید. تی‌یر که خود را با یک قیام شهرگستر از سوی سوسیالیست‌هایی که سال‌های مدید از آن‌ها هراس داشت و طبقه‌ی کارگر رادیکالیزه‌شده مواجه می‌دید، به این نتیجه رسید که این قیام را به هر قیمتی سرکوب کند. جهان نظاره‌گر این رقابت نوظهور بین نیروهای نظم و نیروهایی بود که قصد نابودی سلسله‌مراتب مستقر را داشتند. تی‌یر شهر را محاصره کرد.

زنان در سنگرهای خیابانی
ویرانه های هتل دو ویل، سال 1871 میلادی

در داخل شهر، کمیته‌ی مرکزی گارد ملی پاریس که به‌طرز غیرمنتظره در تنگنا قرار گرفته بود، متوجه چالش بزرگ شد که در نبرد با ارتش فرانسه، با نیروهای نامجهز و آموزش‌ندیده‌شان با آن مواجه می‌شد. آن‌ها که هم وظیفه‌ی حکومت‌داری و هم مسئولیت دفاع را بر عهده داشتند، برای «مشروعیت‌بخشیدن» به قدرت‌شان، تاریخ انتخابات را اعلام کردند؛ اقدامی که از سوی اعضای رادیکال کمون به‌عنوان کنشی «غیرانقلابی» به چالش کشیده شد. پس از انتخاب شورای کمونیviii، به‌عنوان هیأت حاکمه‌ی جدید، کمیته‌ی مرکزی گارد ملی پاریس کناره‌گیری کرد -اما به‌عنوان یک کمیته‌ی نظارتی غیررسمی خودگماشته، ساختار و تشکیلاتش را برای تضمین دفاع از هم انقلاب و هم منافع کارگران حفظ کرد. دو مرکز قدرت ایجاد شد.

جریان خوش‌بینانه‌ای از امکان‌پذیری در شهر به‌راه افتاده بود. هزاران پاریسی برای شرکت در دفاع و حکومت‌مداری پا پیش گذاشتند. در سراسر مناطق کارگری شهر، زنان و مردان کمیته‌های حراست از شهروندان را ایجاد کردند و برای کمک به دفاع از انقلاب به گارد ملی پیوستند. باشگاه‌های سیاسی تشکیل دادند و نگرانی‌ها و خواسته‌های‌شان را بیان کردند، و نیز انجمن‌هایی را برای اصلاح یا انقلابی‌کردن آموزش و پرورش، کار زنان و هنر تشکیل دادند. این کمونارهای نوپا، که از آینده نامطمئن بودند، شروع کردند به خلق دنیایی که می‌خواستند. باشگاه‌ها و انجمن‌های مردمی، دموکراسی مستقیم را تمثیل می‌کردند: سومین مرکز قدرت.

شدت و فشار لحظه‌ی انقلابی زمینه‌ای را ایجاد کرد که در آن امکان مراکز همزمان قدرت را فراهم می‌شد، اما پیدایش آن‌ها را می‌توان به آزمایشگاه مؤثر رادیکالیسم و دموکراسی، که سال‌ها قبل از کمون تشکیل شده بود، نسبت داد. کنش‌گرایی سیاسی، سازماندهی کارگری و پروژه‌های فکری در دوره‌ی امپراتوری سرکوبگر دوم، از ۱۸۵۱ تا ۱۸۷۰، جوانه زد و رشد کرد. سوسیالیست‌ها و فمینیست‌ها، در برخی موارد از زندان و اغلب از عالم تبعید، به سازماندهی مقاومت همت گماردند. این گروه‌های هم‌یارانه الگوهایی را ایجاد کردند که مراکز سازماندهی کمون بر مبنای آن‌ها شکل گرفتند.

انجمن بین‌المللی کارگران (که البته شامل برخی از زنان نیز بود) به‌عنوان یک نیروی مسلط در سوسیالیسم و کنش‌گرایی کارگری و به‌دنبال آن در کمون پاریس پدیدار شد. این انجمن را سوسیالیست‌های بریتانیایی و فرانسوی در ۱۸۶۴ برای متحدکردن چندین جنبش سوسیالیستی ایجاد کرده بودند. پیروان پی‌یر ژوزف پرودونix، «پدر آنارشیسم» و به شدت زن‌ستیز، در ابتدا بر شاخه‌ی پاریس انجمن مسلط شدند. اما نفوذ پرودون در پایان این دهه کاهش یافت.حامیان لوئی آگوست بلانکیx، سوسیالیست انقلابی، همراه با مردان و زنان سوسیالیست و فمینیست میانه‌رو -از جمله کمونارهای آینده اوژن وارلنxi، بنوآ مالونxii، ناتالی لملxiii و آندره لئو، که ذکرش در بالا رفت- به صحنه آمدند. از آن‌جا که این سازمان از ظرفیت بالایی برخوردار بود، جدال‌های ایدئولوژیک و سیاسی -به‌ویژه درباره‌ی جنسیت، کار و تاکتیک‌ها-در درون انترناسیونال، قبل از کمون، در جریان آن و پس از آن نیز ادامه داشت.

قبل از شورش، فمینیست‌های فرانسوی به طیف وسیعی از مسایل مربوط به برابری می‌پرداختند، اما از آن‌جا که زنان در قوانین عصر ناپلئون به‌شدت نادیده گرفته شده بودند، فمینیست‌ها بر برابری سیاسی و حقوقی به‌صورت خاص تمرکز کردند. این قوانین، زنان را از شهروندی کامل محروم می‌کرد، زنان متأهل را از استقلال جسمانی محروم می‌کرد (شوهر از حقوق نامحدود برای دسترسی جنسی به بدن همسرش برخوردار بود)، و -در کنار «نابالغان … مجرمان، و افرادی که از لحاظ ذهنی ضعیف بودند»- هیچ‌گونه حقوق قانونی برای زنان قائل نبود. در دوران کمون، اکثر فمینیست‌ها این هدف‌های حقوق‌محور را کنار گذاشتند. آن‌ها این شورش را به‌مثابه پایان نهادهای سرکوبگر قدیمی و آغاز نظم جدید می‌دانستند. انقلاب این فرصت را برای فمینیست‌های طبقه‌ی کارگر، سوسیالیست و آنارشیست فراهم کرد تا فراتر از سطح طرد سیاسی به نابرابری‌های روزمره و ساختاری نه‌تنها جنسیتی بلکه طبقاتی نیز بپردازند و برای انجام این کار از دیدگاه‌های گوناگون، از رویکردهای متفاوتی بهره بردند. در نتیجه، سوسیالیسم‌های فمینیستی متعددی در درون انقلاب پدید آمدند و پس از انقلاب نیز به حیات‌شان ادامه دادند. زنان کمونار، با حمایت برخی از مردان کمونار، از موانع جنسیتی برای کار، سیاست، مذهب، آموزش و پرورش و میدان جنگ پا فراتر نهادند. آن‌ها این فضاهای جنسیتی چندگانه و متقاطع را دوباره شکل دادند.

در سال‌های پایانی امپراتوری دوم، لوئی ناپلئون با کاهش محدودیت‌ها در زمینه‌ی بیان، تجمع و مطبوعات تلاش کرد تا حمایت رو‌به‌کاهش مردم را دوباره به‌دست آورد. پاریسی‌ها با برگزاری گردهمایی‌های عمومی در سراسر شهر به این تلاش ناپلئون پاسخ دادند؛ این گردهمایی‌ها به یکی دیگر از مراکز حیاتی آموزشی انقلابی تبدیل شدند.گردهمایی‌ها، با جذب طیف وسیعی از شرکت‌کنندگان -کارگران، متفکران، فعالان- به مجامعی برای ابراز نارضایتی‌ها و بیان خواسته‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تبدیل شدند. اظهارات روحانیت‌ستیزانه فراوان بود، مثل زمانی‌که یک شرکت‌کننده‌ی ناشناس کشیشان را به‌دلیل «سواستفاده از اعتمادی که اعتراف به گناهان به آن‌ها می‌دهد تا دختران کارگر را فریب دهد» محکوم کرد. موضوعات نشست‌ها شامل «ازدواج و طلاق»، «آزادی: شرایط سوسیالیسم» و «کار زنان» بود. این برنامه‌ها، که ابتکارشان در دست رهبران سوسیالیست و فمینیست بودند، تریبون را در اختیار تمام افراد علاقمند قرار می‌داد. همان‌گونه که لئو توضیح داد: «زنان کارگر با انگشتانی کبودشده از رنج کار تمام‌روز، گوش می‌دهند و یاد می‌گیرند… [و] همچنین می‌خواهند حرف بزنند». نشست‌های عمومی ۱۸۶۸-۱۸۶۹، با حضور ده‌ها هزار نفر در چندین محل پاریس، کمونارهای آینده‌ی طبقه‌ی کارگر را رادیکالیزه کردند و برای‌شان به منزله‌ی کلاس‌های ویژه‌ی شورشگری عمل می‌کردند.

خود شهر، هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ فزیکی، برای انقلاب آماده می‌شد. پاریس که از مدت‌ها مورد انزجار ایالت‌ها بود و رهبری ملی از آن -به‌خاطر سابقه‌ی رادیکالیسم سیاسی، ثروت و قدرتش- هراس داشت، از ۱۷۹۵ خودمختاری پاریس را نپذیرفته بود. میل به خودمختاری شهری، درهم‌آمیخته با سنت انقلابی فراگیر، به‌مثابه خون در رگ‌های جنبش‌های سیاسی پایتخت عمل می‌کرد.

از لحاظ جغرافیایی، لوئی ناپلئون شهر پاریس را، به دلایل درهم‌تنیده‌ی زیبایی‌شناختی و سیاسی، به‌شکل قابل ملاحظه‌ای بازطراحی کرده بود. ویران‌کردن محله‌های تنگ و تاریک دوره‌ی قرون وسطی و جایگزینی آن‌ها با بلوارهای وسیع و گسترده‌ی آراسته با ساختمان‌های آپارتمانی مد روز به‌معنای جابه‌جایی جمعیت طبقه‌ی کارگر بود. دولت که همیشه نگران ناآرامی‌های اجتماعی بود، همچنین خیابان‌های وسیع را برای مرکز شهر در نظر گرفت تا به حرکت سریع سربازان در سراسر فضاهای شهری و جلوگیری از سنگرهای خیابانی را کمک کند. پاریسی‌های طبقه‌ی کارگر، که به حاشیه‌های توسعه‌نیافته‌ی شهر رانده شده بودند، اجتماعات رادیکالیزه‌شده‌ای مثل مون‌مارتر را ایجاد کردند که از بطن آن‌ها این قیام به‌وجود آمد. آن‌ها به‌شدت با محله‌های خاص‌شان و نیز با شهر بزرگتر هم‌ذات‌پنداری می‌کردند. این وفاداری محلی‌شده، تلاش‌های سیاسی و دفاعی اجتماع‌محور را در طول دوره‌ی کمون تقویت کرد.

یک سال قبل از کمون، در جولای ۱۸۷۰، لوئی ناپلئون جنگی را با پروس آغاز کرده بود، تلاشی فاجعه‌بار که دو ماه بعد منجر به تسلیمی او در میدان جنگ شد. امپراتوری سقوط کرد و جمهوری اعلام شد. با این‌حال، «دولت دفاع ملیxiv»جدید از طبقه‌ی کارگر شهر پاریس بیشتر از پروس می‌ترسید. دولت دفاع ملی در جنوری ۱۸۷۱ تسلیم شد.

مجلس ملی تازه‌منتخب فرانسه، به‌رهبری سلطنت‌طلبان، که جایگزین دولت دفاع ملی شد، مجموعه‌ای از اقدامات سرکوبگرانه‌ی اقتصادی و سیاسی را، که طبقه‌ی کارگر را آماج قرار داده بود، و با هدف «احیای نظم» روی دست گرفت. صدور حکم پرداخت فوری تمامی اجاره‌های عقب‌افتاده (که در جریان محاصره به تعلیق در آمده بودند)، اعلام پایان مهلت فروش از سوی انبار وثیقه‌گذاری ملی (که در آن پاریسی‌های درمانده اقلام حیاتی خانه و ابزار کارشان را سپرده بودند)، و تعطیلی اکثر نشریات سوسیالیستی (که افزایش یافته بودند)، سپس دولت از پاریس به ورسای، مقر تاریخی سلطنت، نقل مکان کرد. همه‌ی این‌ها باهم به‌مثابه آتش‌زنه‌ای برای افروختن خشم و ناامیدی طبقه‌ی کارگر عمل کردند.

تی‌یر بلافاصله پس از تصرف توپ‌ها در ۱۸ مارچ، ارتش ملی فرانسه را از شهر بیرون کشید. پاریسی‌ها در یک چشم برهم‌زدن پایتخت را در دست گرفتند و مردم در خیابان‌ها شادی می‌کردند. پاریسی‌ها این فرصت انقلابی را مغتنم شمرده و دو ماه آینده را صرف عملی‌کردن ایده‌ها و برنامه‌هایی کردند که در سال‌های پیشین در نظر گرفته بودند. زنان و مردان کمونار تلاش کردند زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را دوباره مهفوم‌سازی کنند. سوسیالیست‌ها و فمینیست‌های بورژوا، و کسانی از طبقه‌ی کارگر که در باشگاه‌های سیاسی، انجمن‌های محله‌ای و کمیته‌های حراست اشتراک می‌کردند، از طیف وسیعی از ایدئولوژی‌ها، اهداف و استراتژی‌ها را برخوردار بودند. پاریس به بوم نقاشی بزرگی بدل شده بود که پر از خطوط و رنگ‌های انقلابی بود؛ برخی به‌زیبایی باهم جور می‌آمدند، برخی از هم تفاوت داشتند، و برخی به‌شدت باهم برخورد می‌کردند، همدیگر را کم‌رنگ یا کاملاً پاک می‌کردند.

زنان در سنگرهای خیابانی
تجمع جمعیتی در میدان واندوم در زمان کمون، ماه می (ثور/اردیبهشت) سال 1871 میلادی

در طول کمون، جناح‌های سیاسی اقدامات مهمی را روی دست گرفتند که دیدگاه‌های آزادی‌بخش گروه‌های سیاسی مخالف را تضعیف می‌کرد. هنگامی که دولت جدید کمون -تحت تسلط سوسیالیست‌های خودکامه‌ستیز و میانه‌رو-برای کسب مشروعیت و رعایت قانون انتخابات برگزار کرد، بلانکیست‌ها با این اقدام، به‌مثابه اقدامی ضدانقلابی، مخالفت کردند. همان‌گونه که کمونار لویس میشل اظهار تأسف کرد، تی‌یر و ارتش‌اش «از زمانی‌که پاریس در اطراف صندوق‌های رأی شکست خورد، سود بردند». بلانکیست‌ها، که سپس در «شورای کمون» منتخب در اکثریت قرار گرفتند، در نهایت یک نهاد غیررسمی اقتدارگرا به‌نام «کمیته‌ی امنیت عمومیxv» را در پاسخ به وضعیت وخیم نظامی فزاینده ایجاد کردند. کمیته‌ی امنیت عمومی از کمیته‌ای به همین نام که ژاکوبن‌ها در ۱۷۹۳ ایجاد کرده بودند، الگوبرداری شده بود و به همین دلیل، سوسیالیست‌های میانه‌رو به‌شدت با این کمیته مخالفت کردند و آن را نهادی ضد دموکراتیک و مخالف اصول اساسی کمون دانستند. خارج از سلسله‌مراتب حکومتی، باشگاه‌های سیاسی طبقه‌ی کارگر (برخی فقط مردان، برخی فقط زنان، برخی مختلط) مدعی جایگاه‌شان به‌عنوان وارثان سنت انقلابی فرانسه بودند و بر حاکمیت مردمی تأکید و همکاری، اتحاد و روحانیت‌ستیزی ستیزه‌جویانه را ترویج می‌کردند. این باشگاه‌ها شورای کمون را به‌سمت رادیکالیسم بیشتر سوق دادند. یک سخنران در یکی از باشگاه‌های سیاسی زنان، با ابراز ناراحتی از بی‌تحرکی این شورا، اظهار داشت: «وقت آن رسیده است که زنان در اداره‌ی امور عمومی جایگزین مردان شوند».

جناح‌های سیاسی اقدامات متناقضی را در مورد حقوق و آزادی‌های زنان روی دست گرفتند. در انتخابات شورای کمون، زنان حق مشارکت نیافتند و محرومیت تاریخی‌شان از حقوق شهروندی ادامه یافت. با این‌حال، با تکامل کمون، بیشتر فمینیست‌ها تلاش‌های‌شان را بر اهداف ملموس‌تر از حق رأی متمرکز کردند و به اهدافی فراتر از ساختار رسمی حکومت‌داری انقلاب نگاه چشم دوختند. «کمیسیون کار و مبادلهxvi»ی کمون، به رهبری لئو فرانکلxvii، سوسیالیست میانه‌رو و فمینیست، موافقت کرد که از اتحادیه فمینیستی زنان در تلاش‌هایش شهرگسترش برای سازماندهی مجدد کار زنان در تعاونی‌های تحت مالکیت تولیدکننده حمایت مالی کند. سوسیالیست‌هایی مثل فرانکل از اقداماتی که به استقلال بیشتر اقتصادی و اجتماعی زنان کمک می‌کرد، حمایت می‌کردند. در مقابل، کمیته‌ی امنیت عمومی، در اولین روز تأسیس‌اش، زنان را از حضور در میدان‌های جنگ منع کرد که حاکی از فمینیسم‌ستیزی اکثریت قاطع بلانکیست‌ها بود.با وجود این، زنان همچنان به شرکت در امور نظامی اصرار می‌ورزیدند و از سوی «گاردهای ملی» رده‌پایین استقبال شدند. آندره لئو با تأکید بر جایگاه زنان در میدان جنگ، نوشت: «شجاعت زنان کمتر از مردان نیست».

نامنتظرگی کمون و فقدان رهبری مشخص، فضایی باز و فاقد کنترل را امکان‌پذیر می‌کرد که در آن طیف وسیعی از کنشگران و ایدئولوژی‌ها می‌توانست در قدرت سهم داشته باشد و برای دستیابی به آن آستین بالا بزند. انقلاب به این دلیل شعله‌ور شد که افراد و گروه‌هایی که از نظر سیاسی، اقتصادی و/یا اجتماعی ستم‌دیده و به‌حاشیه‌رانده‌شده برای دهه‌ها سازماندهی و نظریه‌پردازی کرده بودند. آن‌ها این کار را از مواضع و نقطه‌نظرهای مختلف انجام داده بودند، طرفدار طیف وسیعی از تاکتیک‌ها بودند و به‌دنبال اهدافی متنوع بودند. وقتی درهای انقلاب باز شد، آن‌ها وارد شدند.پرودونیست‌ها، بلانکیست‌ها، انترناسیونالیست‌ها، سوسیالیست‌های فمینیست، اعضای اتحادیه‌های کارگری و زنان و مردان «عادی» و طبقه‌ی کارگر پاریس، فضایی را در صحنه‌ی شورشی یافتند تا دیدگاه‌های‌شان درباره‌ی برابری و عدالت را به کرسی بنشانند. هیچ دیوار مستحکمی بین فرمانداران و فرمان‌برداران وجود نداشت. کمون مطابق آنچه ماسیمیلیانو تومباxviii، نظریه‌پرداز سیاسی، آن را «سازوکاری بین قدرت‌ها که متقابلاً همدیگر را محدود می‌کنند»می‌خواند، عمل می‌کرد. چنین محدودیت‌های متقابل نه‌تنها قدرت غیرمتمرکز را ممکن می‌ساخت، بلکه زمینه را برای تلاش‌های ضددموکراتیک جهت مهار چنین ظرفیت و گام‌هایی به‌سوی برابری را نیز فراهم می‌کرد.

شصت‌وچهار روز پس از تأسیس کمون، ارتش فرانسه در دیوارهای پاریس رخنه کرد و سیل‌آسا وارد پایتخت شد.تا پایان هفته، ۱۵۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ پاریسی، در اثر شعله‌ورشدن آتش توپ و تفنگ در سراسر شهر، نقش زمین شده بودند.طی یک‌ونیم قرن پس از کمون، بحث‌هایی درباره‌ی علل سقوط و موضوع «موفقیت» کمون با شدت تمام ادامه پیدا کرده است. بدون تردید، کمون به‌مثابه یک ایده‌آل برای جنبش چپ پیروز شد و مجموعه‌ای از امکانات رادیکال را ایجاد کرد.کمون نه‌تنها به‌عنوان یک رویداد تاریخی، بلکه به‌عنوان طرحی که در معرض تفسیرهای متعدد است، ماندگار مانده است.محتوای تاریخی کمون نقشه‌ای را فراهم می‌کند که راه‌های مختلفی را برای برابری‌طلبی نشان می‌دهد، درحالی‌که «ایده‌ی کمون» به محفظه‌ی ناپوشیده‌ای می‌ماند که به اندازه‌ی کافی برای نگهداری ایده‌های متنوع و سیال برابرنگرانه گنجایش دارد.

زنان در سنگرهای خیابانی
عکس صحنه‌ای از یک زن و کودک مرده در کمون پاریس، سال ۱۸۷۱ میلادی

با این‌حال، فعالان و دانشمندان مدت‌هاست که در تعریف و تصاحب میراث کمون باهم رقابت می‌کنند. بازروایی انقلاب متضمن تفسیر سیاسی و نقد علمی، و اغلب ترکیبی از این دو بود. طی قرن بیستم، احزاب کمونیست و سوسیالیست فرانسه بر سر شنل نسل واقعی کمون باهم رقابت کردند و اغلب تاریخ انقلابی را مطابق نیازهای خودشان شکل دادند. به‌تازگی، پژوهشگران و فعالان فرانسوی (و بعضاً آمریکایی) برداشتی نادرست از این شورش، به‌مثابه بخشی از یک سنت لیبرال و جمهوری‌خواهانه، ارائه کرده‌اند. این تفسیر نادرست و رادیکال‌زدایی در تلاش‌های (ناموفق)سال ۲۰۱۳ بهتر تمثیل شد: قراردادن لویس میشل در پانتئون فرانسه، یادمان کسانی که به‌طرزی فوق‌العاده از جمهوری حمایت و حراست کردند -میشل به‌عنوان یک آنارشیست انقلابی چنین نکرد. پانتئونی‌کردنxix میشل مشمئزکننده است.

نشریات بی‌شمار، هم از چپ و هم از راست، کمون و کنشگران و پیامدهایش را بازگو و تحلیل کرده‌اند. تقریباً هر اثری که پیش از سال‌های اخیر درباره‌ی کمون منتشر شده است -چه آثاری که چهره‌ی اهریمنی از کمون ترسیم کرده‌اند، چه آثاری که از آن ستایش کرده‌اند، یا جایی در خالیگاه‌های وسیع سقوط کرده‌اند- دچار یک سوءتفاهم مشترک بنیادین است: مشارکت زنان و ماهیت جنسیتی انقلاب را نادیده می‌گیرند یا کاملاً به حاشیه می‌رانند.

صدها زنی که پس از شکست کمون در دادگاه‌های نظامی بازجویی شدند، پترولوزxx بودند: کمونارهای طبقه‌ی کارگر که به آتش‌زدن پاریس در جریان «هفته‌ی خونینxxi» متهم بودند. اکثر محققان، دست‌کم به‌طور غیرانتقادی به این آتش‌افروزی‌های ادعاشده اشاره کرده‌اند. پس از آن‌که ورسای، طرفداران و حامیان مطبوعاتی‌اش تنور اتهامات پترولوزرا روشن کردند و سپس آن را همچنان مشتعل نگه داشتند، سروصداهای گسترده ایجاد شد، چون معلوم نبود که چه کسانی دست به آن آتش‌سوزی‌های بزرگی زدند که شهر را در خود فرو بلعید. اهداف زنان طبقه‌ی کارگر واضح بود.کسانی که در این مبارزه برای واژگونی سلسله‌مراتب طبقاتی و مذهبی به‌عنوان کمونار اشتراک داشتند، همزمان نظم جنسیتی را در پیکارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی‌شان تضعیف می‌کردند. مخالفان کمونارها ترس و نفرت آشکاری را از این زنان انقلابی ابراز می‌کردند. آیا پس از بی‌ثبات‌کردن این اشکال غالب کنترل، آتش‌افروزی سیاسی نمی‌توانست گام خطرناک بعدی باشد؟

زنان در سنگرهای خیابانی
شایعه شده بود که سه زن پترولوزها و متهم به بسیاری از آتش زدن پاریس توسط کمون هستند.

پاریس در اثر بمباران ورسای سوخت، و در اثر این‌که وقتی شکست اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید، کمونارها ساختمان‌های عمده‌ی زیربنایی، از جمله کاخ تویلری، اداره‌ی پلیس و وزارت اقتصاد را به آتش کشیدند. در هفته‌ی خونین، زنان و مردان کمونار در خیابان‌های پاریس و پشت سنگرهای خیابانی دوشادوش هم جنگیدند. درحالی‌که افسانه‌ی پترولوز تجسم ترس‌های محافظه‌کارانه‌ی جنسیتی و طبقاتی بود و به اعدام زنان و دختران بی‌گناه منجر شد، برخی از زنان، به‌سان برخی از مردان، احتمالاً جاهایی را آتش زده بودند. اما زنان کمونار، پاریس را آتش نزدند. با این‌حال، تا دهه‌های اخیر، پژوهشگران در این افسانه تردید نمی‌کردند. بدون درک نظم جنسیتی مسلط آن دوره، و نقاط اشتراک آن با طبقه و مذهب، عمق عصیان‌ها و سرپیچی‌های زنان کمونار طبقه‌ی کارگر مبهم باقی ماند -همان‌گونه که پیوند آن با ابداع پترولوز مبهم باقی ماند.

گذشته از پترولوزهای افسانه‌ای، لویس میشل نیز برای مدت کوتاهی در آثاری متعدد درباره‌ی این انقلاب ظاهر شد. میشل، که بیشتر به‌عنوان یک ناهنجاری قهرمانانه به تصویر کشیده می‌شود، به‌عنوان زن تنها در دنیای کاملاً مردانه‌ی انقلابی که پژوهشگران کمون شکل داده‌اند، ایستاده است. این پژوهشگران حضور و اهمیت زنان را در منابع اولیه و نیز، از دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد، در پژوهش‌هایی که به‌تدریج انجام می‌شد و کمون را به‌عنوان یک رویداد مبتنی بر جنسیت و متشکل از زنان و مردان، بازنگری می‌کرد، نادیده می‌گرفتند. نادیده‌گرفتن زنان و عنصر جنسیت در کمون به چشم‌اندازی تحریف‌شده و ناقص از این رویداد، علل و پیامدهایش منجر می‌شود.

زنان بزرگترین و مؤثرترین سازمان را در دوره‌ی کمون ایجاد کردند (اتحادیه زنانxxii)؛ هیأت حاکمه‌ی رسمی کمون، تصمیمی جنسیتی اتخاذ کرد تا سیاست ارتجاعی حفظ محرومیت حقوقی نیمی از جمعیت را تداوم بخشد؛ زنان باشگاه‌های سیاسی تشکیل دادند و خواستار تغییرات مشخصاً جنسیتی در مذهب، آموزش و پرورش و امور خانوادگی شدند؛ یکی از اولین اقدامات کمیته‌ی امنیت عمومی، ممنوعیت حضور زنان در میدان‌های جنگ (در واکنش به جایگاه اختصاصی‌شان در این عرصه‌ی بسیار مردانه‌شده) بود. این‌ها تنها چند نمونه از رویدادها و دیدگاه‌های محوری کمون است که اکثر پژوهشگران یا از قلم انداخته‌اند یا بی‌اهمیت جلوه داده‌اند؛ رویدادها و دیدگاه‌هایی که درک ما را از این شورش دوباره شکل می‌دهند و روشن می‌کنند.

تضاد نه‌تنها کارکردهای داخلی کمون را نشان داد، بلکه پیامد طولانی آن را نیز نشان داد. گرچه این قیام بی‌رحمانه سرکوب شد، اما هنوز بحث‌های داغ بر سر تعریف و ادعاهای میراثش ایجاد می‌کند. زنان و مردان پس از سال‌ها سرکوب، سازمان‌دهی سیاسی و پیشرفت ایدئولوژیک، لحظه‌ی انقلابی را غنیمت شمردند و با ایجاد مراکز متعدد قدرت، آرمان‌های رادیکال دموکراتیک را به منصه‌ی اجرا گذاشتند. پاک‌کردن نقش‌ها و اهمیت بخش قابل‌توجهی از شرکت‌کنندگانش (زنان) و اهمال در پذیرش یکی از اساسی‌ترین اشکال روابط قدرتش (جنسیت)، برای مدت بسیار طولانی، مانع درک روشن از این رویداد خارق‌العاده و میراث آن شده است.


i French National Army

ii Montmartre

iii André Léo

iv Léodile Champseix

v Louise Michel

vi The Paris Commune

vii Adolphe Thiers

viii the Commune Council

ix Pierre-Joseph Proudhon

x Louis Auguste Blanqui

xi Eugène Varlin

xii Benoît Malon

xiii Nathalie Lemel

xiv Government of National Defence

xv Committee of Public Safety

xvi Commission of Labour and Exchange

xvii Léo Frankel

xviii Massimiliano Tomba

xix Pantheonisation

xx Pétroleuses در برخی منابع «زنان آتش‌افروز» ترجمه شده است.

xxi Bloody Week

xxii The Union des femmes



منبع: کارولین آیشنر | AEON

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
EN