نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

امید به زندگی را از ما گرفت

  • آفاق
  • 5 دلو 1401
امید به زندگی

زندگی زیر سایه‌ی گروه طالبان برایم خیلی دشوار است. وقتی طالبان کار و فعالیت زنان را منع کردند، شرایط برایم دشوار‌تر شد.

وضعیت طالبانی کل بخش‌‌های زندگی ما را متأثر کرده است. پیش از آمدن طالبان احساس می‌کردم خوش‌بختم. من کار می‌کردم و فرزندانم درس می‌خواندند. دخل و خرج ماهانه مان برابر بود و امید به آینده زندگی را زیباتر ساخته بود.

اما با آمدن طالبان، ناگهان همه‌چیز از دست رفت. کار را از من گرفت و درس را از فرزندانم. امید به زندگی را به یغما بردند. فکر می‌کنم دیگر چیزی باقی نمانده است. حالتم چنان شده که هزار بار مرگ را بر این خفت و خواری در سایه‌ی طالبان ترجیح می‌دهم.

مادر پرتلاشی بودم و زندگی را وقف آموزش فرزندانم کرده بودم، اما اکنون هیچ کاری از دستم ساخته نیست. بیکاری من منجر به بدبختی و بی‌سرنوشتی‌ فرزندانم شد. فرزندانم همه محصل دانشگاه بودند. پسر بزرگم محصل صنف چهارم دانشکده‌ی زراعت ولایت سمنگان است. پسر دومی در بلخ همزمان دو رشته‌ی ادبیات انگلیسی و خبرنگاری را می‌خواند. پسر سومی‌ محصل صنف دوم دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه بلخ بود و دخترم تازه صنف دوم دانشکده‌ی انجنیری شده ‌بود.

ما به همین کورسوی اندک در زندگی دلخوش بودیم که ناگهان طالبان پس از مکاتب، دانشگاه‌ها را هم به روی دختران بستند. دخترم بیش از حد ناامید شد. دلم می‌خواست کمکش کنم، ولی کاری از من ساخته نبود.

من زنی هستم که در یک فامیل سنتی بزرگ شدم. فامیلی که حرف‌های‌شان مدام از غیرت و ناموس، از نام و نشان خاندان بود. به مشکل توانستم مکتب را به پایان برسانم. دقیق بعد از فراغتم از مکتب، در سال ۱۳۷۵ خورشیدی بود که طالبان‌ برای اولین بار افغانستان را اشغال کردند. در همان دوره‌ی نخست طالبان نامزاد شدم، عروسی کردم و چهار فرزند آوردم.

بعد از رفتن طالبان و آمدن دموکراسی، توانستم دوباره تحصیل کنم و به کارهای اداری مشغول شوم. طی دو دهه گذشته زندگی خوب و عاشقانه‌ای با همسرم داشتم.

تصور می‌کردم ما بهترین زوج جهانیم؛ چون در داخل خانه به جای خشونت رایج در جامعه، ما عشق را تجربه می‌کردیم و کل زندگی را روی آموزش تک‌دختر و هرسه پسر مان سرمایه‌گذاری کرده بودیم.

خشونت‌های خانوادگی را که از طرف فامیل شوهرم اعمال می‌شد، نادیده می‌گرفتم چون خودش را دوست داشتم و شوهرم همیشه می‌گفت:نجیبه! کل تلاشم را می‌کنم که تو درس بخوانی. همین‌ها زندگی را لذت‌بخش کرده بود.

اما آغاز سیه‌روزی ما از همان زمانی بود ‌که شوهرم به بیماری سرطان دچار شد. یک سال هر لحظه منتظر مرگ کسی بودم که فکر می‌کردم بدون حضورش زندگی برایم آن‌قدر سخت و بی‌معنا می‌شود که نفس گرفته نمی‌توانم.

همچنان بخوانید

ستاره در جدال با تاریکی زندگی

ستاره در جدال با تاریکی زندگی

19 قوس 1401
نفیسه بهار و خزان آرزوهایش

نفیسه بهار و خزان آرزوهایش

20 جدی 1400

آن روز بد هم فرا رسید. در بهار سال گذشته شوهرم را از دست دادیم. روزهای دشواری را با چهار فرزندم سپری کردیم. هنوز احساس می‌کنم یک تکه‌ی وجود را از دست داده‌ام.

اما روزهای بدتری در راه بود. سه ماه بعد از مرگ همسرم طالبان آمدند و حکومت جمهوری سقوط کرد. فرمان پشت فرمان زندگی را برای ما دشوارتر می‌کرد. من که بیشتر از ده‌ سال در موسسه‌های خارجی کار می‌کردم نیز بیکار شدم. همه‌ی آرزو‌های مشترک من و فرزندانم نقش بر آب شد.

شب‌ها خواب ندارم. روزها در فکر می‌مانم که بعد از این چه خواهم کرد؟ با این وضعیت و این همه محدودیت چگونه کنار بیایم؟ دلم برای خودم و فرزندانم می‌سوزد؛ برای این‌ سرنوشت نا‌معلوم و آینده‌ای که هیچ نمی‌دانم‌ چه خواهد شد. من با عالمی از زحمت توانستم فرزندانم را بزرگ کنم‌ و تا این‌جا برسانم. حالا که می‌بینم تمام زحماتم به خاک یکسان شده‌، ناامید شده‌ام، دلم از این حالت خیلی گرفته است.

سال پار در گیرودار مریضداری و امسال پس از بیکاری، پول زیادی از مردم قرضدار شدم و مدام به این فکرم که چگونه پس بپردازم؟ از کجا پیدا کنم؟ احساس می‌کنم یک جسم سخت در گلویم گیر کرده و مانع نفس کشیدنم می‌شود. تازه چهل ساله شدم اما قلبم دچار مشکل شده و دست راستم درست کار نمی‌دهد، دید چشمانم هم ضعیف شده است.

به‌ این‌ها که فکر می‌کنم آن بغض گلوگیر می‌شکند و اشک از چشمانم جاری می‌شود. به بسیار مشکل غمم را از فرزندانم پنهان می‌کنم. غصه‌ی شوهرم، مشکلات زندگی و این تردید و ناچاری‌های خودم دارد دیوانه‌ام می‌کند.

در وضعیت بد روانی قرار دارم. غصه رهایم نمی‌کند. نمی‌دانم این حالت تا چه زمانی دوام خواهد کرد. نمی‌دانم چقدر می‌توانم دوام بیاورم در حالی‌که خستگی تمام وجودم را فرا گرفته و جز غصه خوردن کاری از دستم ساخته نیست.

طالبان کاری کردند که نفس کشیدن برایم مشکل شده و احساس می‌کنم راهی برای ادامه‌ی زندگی نمانده است. این همان خفقان است که در نوجوانی در دور نخست طالبان تجربه کردم و در شادترین لحظه‌های زندگی طی بیست سال گذشته از تکرار آن می‌ترسیدم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: مردم تحت ستم طالبان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00