نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

میم مثل مادر

  • صنوبر
  • 7 دلو 1401

صبح زود در هوای سرد زمستان، به جای چیدن سفره‌ی صبحانه برای کودکان، خانه را ترک می‌کند. یک مقدار چوب و کاغذپاره را داخل بخاری می‌اندازد و به دختر بزرگترش توصیه می‌کند که متوجه خواهران و برادران کوچکترش باشد.جوراب‌های پشمی‌اش را می‌پوشد. سر و صورتش را یکبار دیگر در آیینه می‌بیند. چروک‌های پیشانی‌اش را به دقت بالا و پایین می‌کند تا دود و سیاهی نداشته باشد. چادرنماز کهنه را به سرکشیده و کفش‌های پلاستیکی‌اش را می‌پوشد. در حالی که بیشتر مردم در خواب صبحگاهی و یا مصروف تدارک صبحانه‌اند، او کوچه و پس‌کوچه‌های خلوت و پربرف و یخ‌زده‌ی کابل را یکی‌یکی عبور می‌کند و پس از حدود چهل دقیقه پیاده‌روی خود را به محل کارش می‌رساند.

اسمش ثریا است و می‌گوید شاید حدود ۳۷ سال سن داشته باشد. ثریا مادر چهار کودک است. شوهرش معتاد به مواد مخدر است و بیشتر اوقات در خانه نیست. از آخرین باری که شوهرش به خانه آمده بود چهار ماه می‌گذرد.

پسر ۱۸ساله‌ی ثریا که تازه از مکتب فارغ شده بود سال گذشته پس از آمدن طالبان قید تمام آرزوهایش را زد و برای کارگری به ایران رفت. حدود شش ماه در ایران کار کرد، اما در جریان کار از ساختمان محل کارش به زمین سقوط کرد و در جا از بین رفت.

ثریا برای تأمین مصارف خانه و هزینه‌ی آموزش کودکانش به صفاکاری شروع کرد؛ از رخت‌شویی و اتوکاری تا پاک کردن کشمش و لوبیا برای دکانداران. او اکنون در یک خوراکه فروشی، روزانه چهار تا شش بوری لوبیا پاک می‌کند. اکثر روزها از شدت کار حتا فرصت غذا خوردن نمی‌یابد.

روی زمین سرد می‌نشینم، ریگ و چوب‌های خشک را از لوبیا جدا می‌کنم. اما دلواپس کودکانم هستم. نکند پسرانم در هوای سرد بیرون بروند. نکند دخترم بی‌احتیاطی کند و دستش در بخاری بسوزد‌. من اکثر روزها موقع غذای چاشت چون هوا گرمتر می‌شود ترجیح می‌دهم به جای غذا خوردن، بیشتر لوبیا پاک کنم و کارم را زودتر تمام کرده به خانه برگردم.

مزد یک روز کار ثریا 200 افغانی است. او با این پول ده قرص نان خشک به خانه می‌برد و از باقی پولش هزینه‌ی رفتن دو‌ پسر و دو دخترش به مراکز آموزشی را نیز مجبور است بپردازد.

ثریا وقتی شب‌ها به خانه بر می‌گردد باید غذا بپزد و خانه را برای کودکانش گرم نگهدارد. دختر بزرگتر او که اکنون از رفتن به مکتب و مراکز آموزشی محروم شده است، شب‌ها در درس‌های برادرانش کمک می‌کند.

از ثریا پرسیدم که قشنگ‌ترین جمله هنگام نوشتن مشق از پسرانش می‌شنود چیست؟

او گفت: «کوچکترین پسرم شاگرد صنف دوم مکتب است و این زمستان برای یادگرفتن خطاطی، به کورس می‌رود. کودکانم از ناپدید بودن پدر، بسیار ناراحت اند، به همین خاطر همه‌ی کودکانم مرا به اندازه‌ی پدر و مادر دوست دارند. قشنگ‌ترین جمله‌ا‌ی که از پسرم شنیدم زمانی بود که او با قلم نی خطاطی کرده بود و می‌خواند میم مثل مادر.»

میم مثل مادر، دلگرم‌کننده‌ترین حرفی است که ثریا را وادار می‌کند به هر شکل ممکن کار کند تا کودکانش زنده بمانند و‌ درس بخوانند. اما درامد اندک، بهای بلند مواد خوراکی و مواد سوخت او را در مقابل زمستان سرد امسال به زانو درآورده است، ولی ثریا همچنان در هوای سرد و نفس‌سوز صبحگاهی خود را به محل کار می‌رساند.

کاغذ و پلاستیک به جای مواد سوخت

درامد ناچیز ثریا برای خرید مواد سوخت زمستان کافی نبوده و او فقط توانسته حدود ۳۰ سیر چوب خشک بخرد و باقی مواد سوختش را از کاغذ و پلاستیک باطله در سطل‌های زباله‌دانی محل کارش تهیه کند.

همچنان بخوانید

عید زنان

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402
تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

28 حوت 1401

او گفت: «از کار که خلاص شدم کاغذ و پلاستیک‌ها را جمع می‌کنم، نان گرفته به خانه می‌روم. اگر هوا زیاد تاریک نبود از زباله‌دانی‌های کوچه‌ها هم پلاستیک و کارتن جمع می‌کنم.»

در حالی که ثریا و فرزندانش به عنوان خانواده‌ی نیازمند و فقیر در محله «جبارخان» در غرب کابل شناخته می‌شود، اما هنوز از کمک‌های بشردوستانه مستفید نشده و تقلایش به جایی نرسیده است. وکیل گذر و نمایندگان محل ثریا را در لیست خانواده‌های مستعد کمک نگرفتند.

محدودیت کار و تقلای ثریا برای نان

پس از صدور فرمان ممنوعیت کار زنان توسط گروه تروریستی طالبان، ثریا نیز برای سه روز مردد بود که برای کار از خانه بیرون برود یا خیر. صاحب کار نیز به او گفته بود که دیگر برای کار نیاید، چون برای صفاکاری بعد از این مردان را استخدام می‌کند. اما ثریا با اصرار زیاد دوباره به کار بازگشت.

اگر از سوی طالبان بازجویی شدی ما نمی‌توانیم کاری کنیم، خودت باید جواب بدهی، نمی‌خواهم به خاطر تو فروشگاه بسته شود، اما به خاطر این‌که کارگر نداری و نان اولادت وابسته به این کار است تا وقتی می‌توانی کار کن…

این پیش شرط از سوی فروشگاه برای ثریا گذاشته شد. او اکنون مجبور شده است حتا در روزهای آفتابی نیز در انبارهای سرد و نمناک لوبیا پاک کند. صرف به این دلیل که چشم هیچ‌ مردی به او نیفتد تا کارش را از دست ندهد.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: قصه زندگی زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 1

  1. Kakay says:
    2 ماه پیش

    من هر روز داستانهای شما را که همه حقیقت زندگی مردم افغانستان است میخوانم
    بله زندگی سریا خانم مسل زندگی صدها سریا در افغانستان زندگی میکند مباشد چه کار میشود کرد فعلأ هیچ چاره کار نیست جز صبر همه ما معتقدیم که بعد از هر شب سیاه و تاریک یک صبح روشن در راه است بعضی وقتها شبها دراز و بعضی وقتا کوتاه صبح روشن حتمأ امدنی است انشالله

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00