نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چندهمسری؛ پاداش زنی که با پول معلمی خرج دانشگاه شوهرش را داد

  • گلچهره
  • 16 دلو 1401
چندهمسری

مروارید در تمام قریه یگانه دختری بود که بیشترین خواستگار را داشت. او دختر باسواد بود و در امور منزل هم به قول زنان قریه، از هر انگشتش هنر می‌بارید. همه می‌خواستند مروارید عروس‌شان شود. مروارید نامه‌های زیادی دریافت و پاره می‌کرد. قاصدهای ‌زیادی را با پاسخ منفی پس می‌فرستاد. تحفه‌های زیادی را رد می‌کرد و دل اکثریت پسران جوان قریه و خانواده‌ها از بی‌محلی‌های او شکسته بود.

مروارید برای تمام بی‌محلی‌هایش توجیهی داشت؛ اینکه او در خانه‌ی برادرش زندگی ‌می‌کند، ‌مهر و نصایح مادر و پدر را با خود ندارد تا در شرایط حساس بلوغ و جوانی راه ‌و چاه زندگی را برایش نشان دهند.

دیری نگذشت که برادر مروارید به رفت‌وآمدهای مکرر حاجی ‌رشید پایان داد و با وصلت مروارید ‌و نجیب، پسر حاجی رشید موافقت نمود. خانه‌ی حاجی ‌رشید با خانه‌ی برادر مروارید دو یا سه ‌ساعت راه پیاده فاصله‌ داشت. جایی که حتا گذر مروارید آن ‌طرف‌ها نشده بود، چه رسد به اینکه آن‌ها را بشناسد و یا از رسم و رواج و اخلاق و آداب شان مطلع باشد.

حاجی‌ رشید پول هنگفتی را به عنوان «گله/قلین» زیر توشک برادر مروارید می‌گذارد و با یک محفل ساده که بیشتر به ختم قرآن شباهت دارد، مروارید را به خانه می‌برند.

برادر مروارید یک سر سوزن هم به عنوان جهاز به خواهرش نمی‌دهد و این باعث می‌شود که میانه‌ی نجیب و پدر‌ و مادر نجیب با‌ مروارید خراب شود. مروارید مثل یک زندانی در قید نجیب و خانواده‌اش مثل یک مزدور کار می‌کند و حق رفت‌وآمد با قوم ‌و اقارب از او گرفته‌ می‌شود. با تمام این ناملایمات مروارید از صنف هشتم تا صنف دوازدهم مکتب را می‌خواند و سه ‌دختر به دنیا می‌آورد.

مراقبت از دختران شیربه‌شیر، آوردن دو‌-سه پشتاره‌‌ی تالاب و رشقه و شفتل در هر روز از مزرعه، هرروز مشک زدن از یک گاو و ده بز شیری به اضافه‌ی پخت‌وپز و مهمانداری کارهای روزمره‌ی مروارید است. اما این حجم کار هم نمی‌تواند او را از تصمیم رسیدن به خودکفایی باز دارد.

او پس از تلاش فراوان موفق می‌شود در مکتب محله‌ به حیث معلم رسمی استخدام شود. مروارید با معاش معلمی هم خرج خود و دخترانش را پوره می‌کند و هم هزینه‌ی دانشگاه شوهرش را پرداخت می‌کند. حالا دیگر رابطه‌ی نجیب و خانواده‌اش با او متفاوت شده است، ارچند زمان زیادی هم گذشته ولی دیگر مثل سال‌های گذشته هنگام نقل عروسی مروارید را طعنه نمی‌دهند که چرا با چند لک افغانی گله، جهیزیه نیاورده است. چون اکنون معاش یک سال کار مروارید بیشتر از قیمت جهاز یک عروس می‌شود. در این هنگام، مسایل خانه را با مروارید نیز مشوره می‌کنند.

چند سالی از این میان می‌گذرد تا اینکه شوهر مروارید از دانشگاه فارغ می‌شود و مروارید به عنوان تحفه‌ی فارغ‌التحصیلی به شوهرش موتورسایکل می‌خرد و به او می‌گوید: «پس از این هم خرج خانه و دخترانم به عهده‌ی من باشد.تو اگر صاحب وظیفه شدی معاش خود را پس‌انداز کن تا از روستا کوچ کنیم و در یکی از شهرهای افغانستان زمین بخریم و خانه کار کنیم.» اما شوهر مروارید به او گوشزد می‌کند که مهم‌تر از هرچیزی در زندگی او داشتن یک پسر است.

نجیب در یکی از ارگان‌های دولتی مشغول وظیفه می‌شود. دغدغه‌ی پسردار شدن‌ و برآوردن خواست شوهر، هدف جدید مروارید می‌شود. پس از چند سالی او پسر می‌زاید و شوهرش با کل خانواده‌ چنان جشن‌ و پایکوبی به راه می‌اندازند که در تمام محله کسی نظیرش را ندیده بود.

مروارید برعکس اوقاتی که دخترانش را به ‌دنیا آورده بود همه را شاد و سرحال می‌یابد و خانه را غرق در نشاط و سرزندگی ‌می‌بیند. اما این شادی دیر دوام نمی‌آورد و پس از یکی‌ دو ماه پسرش از بین می‌رود.

همچنان بخوانید

زن چهارم

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401
زن میراثی؛ دختری که به نکاح برادر شوهرش درآمد

زن میراثی؛ دختری که به نکاح برادر شوهرش درآمد

8 قوس 1401

نجیب با شنیدن این خبر دیگر از وظیفه به خانه برنمی‌گردد تا آنکه شبی نزدیک خواب زنجیر دروازه زده می‌شود. مروارید با ترس در را باز می‌کند که با چهره‌ی پریده‌ی شوهرش مواجه می‌شود. دختران مروارید با ناباوری دستان شان را به دورگردن پدر قفل می‌کنند و شادی‌های گم‌شده‌ی ماه‌ها دوری را به آغوش می‌کشند.

مروارید در مورد نگرانی نهفته در چهره‌ی شوهرش می‌پرسد، اما جز سکوت و لبخند ملایم جوابی نمی‌گیرد. همگی استراحت می‌کنند و نیمه‌های شب مروارید متوجه می‌شود که صورتش تر است و شوهرش صورتش را روی سر او گذاشته و یکریز اشک می‌ریزد.

مروارید باوارخطایی می‌خیزد و دلیل گریه‌ی شوهرش را می‌پرسد: «نجیب خیریت است؟ تو که هیچ وقت گریه نمی‌کردی حالا چه شده؟ نکند برادرم ره کدام چیزی شده؟ نکند از قومایم کسی فوت کرده؟» نجیب دستان مروارید را می‌گیرد‌ و می‌گوید: «برای تو گریه می‌کنم که چقدر در زندگی عذاب می‌کشی. دلم برای تو می‌سوزد که از شدت درد پایت از لحاف بیرون بوده و هی ناله می‌کردی. برای تو گریه می‌کنم که هیچ خیری از زندگی ندیده‌ای.»

مروارید از این حرف‌های شوهرش متعجب می‌شود و او را گاه با شوخی و گاه جدی دلداری ‌می‌دهد تا آنکه شوهرش می‌گوید موتورسایکلش با موتر کسی تصدف کرده است و پنجاه هزار افغانی جریمه شده است. او این مقدار پول را از مروارید می‌خواهد که برایش بدهد تا او پیش از روشن شدن هوا به وظیفه برگردد.

مروارید پول را به شوهرش می‌دهد و با صدقه‌ و گیلاس آبی شوهرش را بدرقه‌ می‌کند. صبح قبل از طلوع آفتاب خسر مروارید به خانه‌اش می‌آید و می‌گوید: «نجیب نادانی کرده یک دختر ره فراری داده، دیشب نتوانسته با تو چیزی بگوید من هم نخواستم بی‌خبر بمانی.»

مروارید به سر و صورتش می‌زند، بیداد می‌کند، به خانه‌ی برادرش می‌رود. اما سرانجام به‌خاطر دخترانش نمی‌تواند از شوهر خیانت‌کارش که سال‌ها خدمت خود و فرزندانش را کرده بود و با چنین پاداشی روبرو شده‌ بود، جدا شود.

مروارید می‌گوید: «۱۲سال است که تدریس می‌کنم و خرج‌ و مخارج خانه را می‌آورم. شوهرم هرچند که هیچ وقت از خوراک و پوشاک ما خبر نبود اما پس از فرار دادن و ازدواج با زن دومش، سه چهار سال شده که یکبار پشت سرش نگاه نکرده است تا از حال و روز من و دخترانش باخبر شود.»

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: چندهمسری
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 28

  1. احمد جاوید جهانگیر کریمی says:
    2 ماه پیش

    از هر نگاه کاری خوبی نکرده است. من به شجاعت، مردانه گی دختر حرمت میگزارم. خب وقتی قومش نباشد، بلاخره چنین ریسکی را باید بپذیرد، خویشاوندی، با بیگانه ها ریسک پذیری دارد.
    در افغانستان بخصوص به اطراف ها چنین رسم و رواج زشتی ادامه دارد. دختران اجازه انتخاب را ندارند، و آینده شان را تقدیر و قسمت تعیین می‌کند و به آن راضی اند.خداوند
    برای تمام مسلمانان راه راست را هدایت فرماید.
    داستان غم انگیزی را خواندم، و در مورد عاجز ماندم.

    پاسخ
  2. نعمت الله پارسا says:
    2 ماه پیش

    خدواند ج همچو انسان که زنده گی چنین یک زن قهرمان را خراب میکند لعنت کند

    پاسخ
    • سید علی موسوی says:
      2 ماه پیش

      متاسفانه وضعیت نابسامان کشور باعث تمام این معضلات اجتماعی بخصوص وضعیت زنان می‌گردد،
      تنها را بیرون دائمی ازاین گونه معضلات وداشتن یک زندگی ساده انسانی برای همه مردم الخصوص خواهران باسواد شدن مردم وخواهران همه مشکلات ازعدم آگاهی وعرف های نابسنده جامعه افغانی نشعات میگرید

      پاسخ
  3. Anwar Amiri says:
    2 ماه پیش

    دانشگاه خوانده ما چنین رفتاری دارد از بیسواد ها کدام گلایه نیست این خودش فقر اجتماعی است بسیار کار داریم هنوز. اینگونه موارد زیاد است در کشور ما. موفق باشید

    پاسخ
    • لیلا کاظمی says:
      2 ماه پیش

      مروارید جان دست بچه هایت را بگیر و فرار کن و خودت را به المان برسان شوهرت فقط از تو سواستفاده میکنه دلم برای خانمهای افغانی میسوزه ..پاینده باشی عزیزم

      پاسخ
    • sayed Ayamudin Hashimi Nezhad says:
      2 ماه پیش

      خداوند اجر دنیا وآخرت را نصیب این خواهر باهمت کند واقعآ داستان غم انگیز بود خدائی دلم خیلی بد شد خدا لعنت کنه آدم فروش ها ره

      پاسخ
      • Sayeda Zahra Husseini says:
        2 ماه پیش

        خوب نباید اینقدر لیلی به لالای مردها گذاشت طبیعت مردها بعد توجه بیش از حد خیانته اونها عاشق همان جان کندن خودشان هست که برای زن و فرزندانش میکند
        واقعا زن شجاع هست آفرین به اون خیلی همت بالا دارد

        پاسخ
  4. bano says:
    2 ماه پیش

    یگانه حرف که اینجاست تابحال فرق قایل شدن بین پسر و دختر است و برتری دادن پسر به دختر است. و این خیلی رسم و رواج ناپسند است.

    پاسخ
  5. سید شاه ملتون says:
    2 ماه پیش

    کاری خوبی نکرده است
    اینکه گرچه وظیفه خانم نیست که مصرف خانه را تهیه کند ولی اینکه دست همسر خود را گرفته و همسر بی وجدان سوی استفاده کرده……
    خدا جزایش را بدهد
    و به گفته دیگه دوستان… امروزه در امثری قسمت های افغانستان ارزش به سخن های دختر نمی دهند شاید. هم خبرش نکنند تا ‌وقتیکه شب نکاه و یا هم بدل می شود یا بجای کسی دیگه خون بها داده میشه

    و یک مشکلی دیگه هم بیشتر هست این هست که …یک فامیل که بیاد خواستگار ی اگر قبول نکنی میگویند که قومی قطع میشه اگر قبول نکنی

    پاسخ
  6. سید شاه ملتون says:
    2 ماه پیش

    ویا متاسفانه دیگر فامیلان دخالت می کنند
    یعنی مثل میانجیگری داخل میایند

    پاسخ
  7. ستار هزاره says:
    2 ماه پیش

    از نظر من اکثر مردان افغانی شهوت پرست و در مقابل زنان خود بسیار بی انصاف هستند ، این طبیعت زندگی کشور های اسلامی و حقوق زن است.

    پاسخ
    • Erik Jawadi says:
      2 ماه پیش

      واقعا درد آور است
      این طرز تفکر و اندیشه مردان اوغان یا افغانستانی ها از میراث فرهنگی عرب و محمد سر چشمه می گیرد
      محمد با نیرنگی و چاز زنی ها شهوت زنی با چهار زن با دختر نه ساله به عقد نکاح خود درآورد
      آیه قرآن محمد سوره نساء در مورد حق و حقوق زنان و آزادی و انتخاب زن سیتزی زنان آورد است متاسفانه اکثریت مردم بیسواد درک و فهم ندارد معنای آیه قرآن محمد را نمی داند

      پاسخ
  8. khalid qarghaiwall says:
    2 ماه پیش

    بچی ادم نبود پوهنتون باید میفمید که پسر اوردن زور مرد است نی از زن
    بی وجدان بود

    پاسخ
  9. سیداسدالله حسینی says:
    2 ماه پیش

    آفرین به شجاعت و همت مروارید

    پاسخ
  10. Sharif Tanin says:
    2 ماه پیش

    فقط می توانم بگویم متاسفم من خودم نیز دوتا دختر دارم خانمم معلم است فرزند پسر ندارم اصلا برام مهم نیست مدام به خانمم گفتم به فکر پسر نباش برای من اول سلامتی خودت مهم است منکه که پسرم برای پدرم چیکار کردم . (ادما گاهي اوقات چقد می تونه پست بشه )

    پاسخ
    • بی تقدیر says:
      1 ماه پیش

      حرف حساب جوابی نداره خدایش،،ادم دختردار مورد لطف خدا قرارگرفته که صاحب دخترشده ،،دختردل سوز وغم خوار ،،پدرومادر وبرادره،،درکل عشقه ،،همیشه باهاش رفیق ودوست باشی تا حرف دلش رو بهت بزنه،،واینکه وقت ازدواج و خواستگاری باید سنگ زیرین آسیاب بود بدونی دستش رو تودست چه کسی میذاری،،انشاالاه تموم مردم جهان به خوشی زندگی کنن همراه با خوشبختی فرزندانشون،،لعنت برمردی که آسایش و رفاه را ازخانوادش دریغ کنه وفکرخودش باشه فقط،،متاسفانه بعضی ازپدرومادرها خودشون را مالک روح و جسم و زندگی شخصی بچهاشون میدونن،،وتوجهی به نظروصحبت و علاقه بچه نشون نمیدن،،خودشون میبرندومیدوزند

      پاسخ
  11. Ibrahim Danish says:
    2 ماه پیش

    واقعآ به وجود همچون مادرای باید افتخارکرد،درسته مردجماعت تنوع طلب است ولی نه به اندازه شوهر این بنده خدا،توآدمی که سواد داری تحصیل کردی ولی تاهنوز قدر انسان و انسانیت را نمیدانی مایه شرم است، توپسری ولی غیرتت خیلی کمتر از یک زن است،زنی که با نیک نامی و هدف مندانه دنبال رزق حلال و علم و دانش برای خودش و فرزندانش است به مراتب بالاتر ازتوآدمی است که جوابش خوبی هایش را با خیانت و بی شرمی دادی،

    پاسخ
  12. دین محمد اختری says:
    2 ماه پیش

    کار بی اندازه بی غیرتی وبی حرمتی را انجام داده. این زن نه بلکه یک ابر مرد بوده چنین زنان مردانه واقعا ستودنیست.

    پاسخ
  13. سهیلا طنین says:
    2 ماه پیش

    واقعاً خیانتی نابخشودنی است درحق زنی که سال ها با هزاران مشکلات اش کنارامده بود وصادیقانه خدمت کرده بود این است پاداش مرد افغانی به زن اش

    پاسخ
    • صبا says:
      1 ماه پیش

      خدا لعنت کند انسان خائن و سوُ استفادگر را در هر کجا که باشد که دسترنج چند ساله کسی را که برایش کاری نکرده و سایه سرش نبوده این طور نابود کند خانمها باید بدانند مرد اگر دیر به دیر به منزل میآید قابل اعتماد نیست واگر همسر و فرزندان را سر نمیزند جایی دیگر مشغوله زن و زندگیست این مرد دانشگاه رفته افغان هست تصور کنید اگر بی سواد بود چه

      پاسخ
  14. راضیه says:
    2 ماه پیش

    مروارید اشتباه کرده چون بیش از حد خوبی کرده و حس مردانگی را از شوهرش به خود منتقل کرده و برعلاوه وظایف خو مسئولیت های مرد خانه را هم به دوش گرفته

    پاسخ
  15. وحیدالله says:
    2 ماه پیش

    در حقیقت ظلم که پدر و برادر مروارید در مقابل دخترش کرده نا بخشیدنی است
    واقعن زن ها در عمومی فداکار هستند

    پاسخ
  16. سید علی موسوی says:
    2 ماه پیش

    متاسفانه وضعیت نابسامان کشور باعث تمام این معضلات اجتماعی بخصوص وضعیت زنان می‌گردد،
    تنها را بیرون دائمی ازاین گونه معضلات وداشتن یک زندگی ساده انسانی برای همه مردم الخصوص خواهران باسواد شدن مردم وخواهران همه مشکلات ازعدم آگاهی وعرف های نابسنده جامعه افغانی نشعات میگرید

    پاسخ
  17. کیا says:
    2 ماه پیش

    رها کن.رها شو.
    این مردک بی قید را رهاکن و بچه هایت را نیز بردار و برو به جایی که فقط خاطره ای از گدشته داشته باشی و خلاص

    پاسخ
  18. آزاد داریوش says:
    2 ماه پیش

    باید دستان همچو همسران را بوسید و تا آخر عمر بهش عشق ورزید…
    من خودم هیچ انتظاری از همسرم بابت اقتصاد خانه ندارم ولی با آن هم زندگی شادی دارم و خانمم را دوست دارم…
    گر چند خانمم در اوایل اخلاق خوبی نداشت و با توجه به داستان به اندازه نصف مروارید هم نبود ولی من با عشق، صداقت و رفتار خردمندانه او را تبدیل به کد بانو کرده ام و حرف تا جایی رسیده که حاضر نیست حتی یک شب را بدون من تنها باشد…
    بهترین آشپز است و خانه را پر از صمیمیت و عشق کرده است…
    این داستان را نوشتم تا توانسته باشم گوشه ای از مدیریت خوب خانواده را با شما شریک بسازم ولی خواهشا خود صفتی فکر نکنید اینکه من خودم را توصیف می کنم…
    هدفم اینست که باید همیشه زندگی را از هر بعد مطالعه کرد و با شجاعت در مقابل مشکلات ایستاد شده و مشکلات را حل کرد…
    متاسفانه عنعنات و رسم و رواجهای مرسوم در سرزمین ما دور از خرد است و باید تابو شکنی کرد…
    توصیه من به شما در سرزمین ما افغانستان باید تابو شکن خوبی باشید تا زندگی خودتان را داشته باشید…
    عشق بورزید عشق…
    نگذارید ناهنجاری های روزگار شما را خم کند…
    ناامیدی بزرگترین دشمن است باید امید وار بود…
    با عشق زندگی کنید…

    پاسخ
  19. وسیم says:
    2 ماه پیش

    در جامعه‌ امروز بسیار ا. مروارید ها سو استفاده می‌شود وای به حال شان

    پاسخ
    • شریفه صابری says:
      2 ماه پیش

      این چنین قربانهای زیاد داریم، از کدام شان بگویئم خداوند خود شان هدایت کنند.

      پاسخ
  20. محمد حسین says:
    1 ماه پیش

    نیکی که از حد بگذرد
    ابله خیال بد کند

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00