نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

زنانی که از ترس طالبان مخفیانه نان می‌پزند

  • سایه
  • 23 دلو 1401
نان‌پزی

شماری از زنان در کابل نانوایی‌هایی را اداره می‌کنند که خانواده‌ها به دلیل نداشتن امکانات پخت‌وپز نان یا هم به‌ خاطر اینکه هزینه خرید نان آماده برای‌شان گران تمام می‌شود، خمیر آماده را برای پختن به آن‌ها تحویل می‌دهند. در این نانوایی‌ها، زنان بابت پختن هر قرص نان، بین پنج تا هفت افغانی پول دریافت می‌کنند.

راضیه (نام مستعار) خانم 38 ساله‌ای است که از شش سال به این‌سو در گوشه‌ی حویلی خانه‌اش تنور نصب کرده و روزانه برای بیشتر از 30 خانواده نان می‌پزد.

او از درآمد این کار هزینه‌ی زندگی خانواده‌ی پنج نفره‌اش را تأمین می‌کند و در کنار آن تا قبل از مسدود شدن دانشگاه‌ها به روی دانشجویان دختر، هزینه‌ی آموزش دخترش را نیز پرداخت می‌کرد.

حالا با وجود ترسی که از گروه طالبان دارد تا هنوز به فعالیتش ادامه داده است، اما افراد گروه طالبان هفته‌ی قبل به تاریخ 17دلو 1401 خورشیدی، به محل کارش آمده وسایل نان‌پزی‌اش را شکستانده و به او هشدار داده‌اند که کارش را متوقف کند.

جنگجویان طالبان ادعا کرده‌اند که زنان در نانوایی‌های‌شان پوشش مورد نظر این گروه را رعایت نمی‌کنند.

راضیه در این باره به نیمرخ گفت: «از وقتی که طالبان آمده هیچ‌کس آرامش ندارد، از گدا گرفته تا دکاندار و معلم، همه از دست این‌ها به عذاب هستند. هفته پیش تازه آفتاب غروب کرده بود، سه طالب داخل حویلی شدند، تشت و وسایلم را شکستند. نمی‌دانم با کار زنان در خانه چه مشکل دارند؟ تمام مشتری‌هایم زنان هستند، حتا یک مرد هم به این‌جا نمی‌آید.»

او شش سال پیش زمانی که شوهرش از طبقه‌ی سوم ساختمان به زمین می‌افتد و توان راه رفتنش را از دست می‌دهد به نان‌پزی روی آورد تا بتواند هزینه‌ی زندگی خانواده‌اش را تأمین کند. ولی قدرت گرفتن گروه طالبان و وضع دستورهای زن‌ستیزانه‌ی این گروه، راضیه و بسیاری از زنانی را که سرپرست خانواده‌های‌شان هستند با مشکلات زیادی روبه‌رو کرده است.

حالا با آنکه گروه طالبان به او هشدار داده و همراه با ترسی که از این گروه دارد به کارش ادامه داده است.

مجبورم کار کنم، شوهرم معلول است و کارگر ندارم که خرج ما را بدهد. گروه طالبان هم به هر بهانه‌ای یک لقمه نان را از مردم می‌گیرند.

راضیه

در همین حال او از مشتری‌هایش خواسته، خمیرهای‌شان را به صورت همزمان برای پختن نان نیاورند تا افراد طالبان و کسانی که با آن‌ها همکاری می‌کنند از ادامه فعالیتش خبردار نشوند.

بیشتر خود مردم محل است که با طالبان همکاری می‌کنند، طالبان از کجا می‌فهمید که من در خانه‌ام تنور دارم و کار می‌کنم. مطمئنم که مشتری‌ها خبر نمی‌دهند اما کسی هست که به طالبان گزارش داده.

ریحانه خانم میان‌سالی که حدود پنج سال می‌شود مشتری راضیه است، به نیمرخ گفت: «روزی که طالبان به نانوایی آمدند من هم بودم، تازه نان‌هایم پخته شده بود. وقتی رسیدند، همه چیز را با لگد می‌زدند. حتا نان‌هایی که تازه از تنور بیرون آورده بودیم را هم بیرون انداختند.»

همچنان بخوانید

زنان و کار رسانه‌یی

زنان و تجربه کار رسانه‌ای زیر سلطه‌ی طالبان

27 حوت 1401
بیکاری زنان

محدودیت کار زنان؛ بیکاری باعث فروپاشی خانواده‌‌ام شد

9 حوت 1401
زنانی که از ترس طالبان مخفیانه نان می‌پزند
راضیه در حال پختن نان در محل کارش.

اما در فاصله‌ی چهل دقیقه از محل کار راضیه به سمت غرب شهر، شرایط برای معصومه به گونه‌ا‌ی بدتر رقم خورده است. او که از ده سال به این‌سو در جاهای مختلف نانوایی داشته است، حالا به دستور گروه طالبان اجازه‌ی کار را ندارد و نانوایی‌اش توسط افراد گروه طالبان تخریب شده است.

معصومه از روزی که افراد این گروه به محل کارش هجوم برده بود قصه می‌کند.

یک ماه پیش چهار طالب آمدند تمام جاها را بررسی کردند، یکی از آن‌ها که پیرتر از همه بود به من گفت: بعد از این حق نداری کار کنی، اگر بازهم ببینم که زن‌ها در این‌جا رفت‌وآمد دارند، شما را از این خانه بیرون می‌کنم. چادر کوچک که هنگام پختن نان می‌پوشم به سرم بود، ‌وقتی می‌خواستم حرف بزنم، بلند چیغ زد گفت: گپ نزن بی‌حیا.

معصومه، تا همین یک ماه پیش روزانه بیشتر از ۳۰۰ قرص نان می‌پخت و دو خانم دیگر هم با دریافت روزانه 150 افغانی در پختن نان‌ها او را کمک می‌کردند. آن دو خانم‌ هم هر کدام‌شان سرپرست یک خانواده بودند که حالا بیکار شدند.

جنگجویان طالبان بعد از اینکه معصومه را به حرف زدن نمی‌گذارند به سمت تنور می‌روند و با سنگ تنور و تمام وسایل پخت‌وپز او را می‌شکنند.

وقتی مرا با چادر کوچک دید خیلی عصبانی شدند، تنور را خراب کردند و وسایلم را شکستند، خداناترس‌ها یک لقمه نان را که با کار کردن پیدا می‌کردیم از روی ما گرفتند.

شایسته، مادر سه فرزند است و بیشتر از دو سال می‌شد که همراه با معصومه کار می‌کرد. او شوهرش را چهار سال پیش در یک حادثه‌ی ترافیکی از دست داده است.

بعد از اینکه طالبان نانوایی را بسته کردند هیچ‌چیزی برای خوردن نداریم، یک هفته است روغن نداریم، با چای و نان خشک یا هم با برنج آب‌پز شب و روز مان را می‌گذرانیم.

شایسته در گفتگو با نیمرخ

به گفته‌ی شایسته، بیشتر خانواده‌هایی که در نزدیکی کار آن‌ها زندگی می‌کنند، وضع اقتصادی خوبی ندارند و خرید نان برای‌شان هزینه‌ی زیادی دارد؛ به خاطر همین خریدن آرد و خمیر کردن و پختن آن در نانوایی‌های زنان اقتصادی‌تر تمام می‌شود.

مصرف خرید یک ماهه نان از نانوایی یک خانواده‌ی شش نفر را اگر آرد بخریم و در خانه خمیر کنیم، نزدیک به دو ماه همان خانواده را کفایت می‌کند.

حالا معصومه تصمیم دارد در جای دیگری به گونه‌ی پنهانی به فعالیتش ادامه دهد و برای زنده ماندن خانواده‌اش تلاش کند.

کاری جز نان‌پزی نمی‌توانم، شوهرم پیر است و فرزند پسر ندارم که کار کند، زنان و دختران را که از کار و گشت‌وگذار منع کرده، کوشش می‌کنم یک جای پنهانی پیدا کنم، اگر بتوانم برای نصف مشتری‌هایم نان بپزم هم برایم خوب می‌شود، شاید همانقدر نان پیدا کنم که زنده بمانیم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حق کار زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00