نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

تقابل گل و تفنگ؛ ولنتاین در سایه‌ی طالبان

  • سایه
  • 25 دلو 1401
تقابل گل و تفنگ؛ ولنتاین در سایه‌ی طالبان

امروز، چهاردهم فبروری 2023 میلادی، دومین ولنتاینی است که در سایه‌ی شوم گروه تروریستی طالبان می‌گذرد. امسال برخلاف دو سال قبل، گل‌فروشی‌های چهارراهی پل‌سرخ بی‌رنگ است و پیاده‌روها خالی از دختران و پسرانی که هر کدام سرخوش و شانه به شانه‌ی معشوق راه می‌رفتند.

زیبایی‌ پیاده‌روهای کابل جایش را به نیروهای امر به معروف و نهی از منکر گروه طالبان داده است که بیشتر از هر زمانی به جاده‌ها ریخته‌اند و به کسی اجازه نمی‌دهند اندکی شادی را در فضای جبر و وحشت‌شان تجربه کنند. امروز جنگجویان طالبان دختران و پسرانی را که باهم راه می‌رفتند، بازجویی می‌کردند و حتا دخترانی را که باهم بودند نیز مورد بازپرسی قرار می‌دادند. بسیار کم بودند دخترانی که باهم باشند یا همراه با پسری قدم بزنند.

در نزدیک پل‌سوخته، افراد گروه طالبان دختر و پسر جوانی را گرفته بودند که به گفته‌ی یکی از افراد طالبان «عاشق اند و برای تجلیل فرهنگ کفری» از خانه‌ی شان بیرون شده‌‌اند. آن‌ها دختر را مجبور کردند به خانواده‌اش تماس بگیرد، وقتی دختر تماس گرفت، یکی از افراد طالبان که پسر جوان بود و با سلاح کمری‌اش داشت پیشانی‌اش می‌خاراند و با نگاه تحقیرآمیز به دختر نگاه می‌کرد، موبایل را از دست دختر گرفت و با صدای بلند به کسی که تماس را پاسخ داده بود، گفت: «ای دختر چه تو میشه؟ هیچ خبر داری که برای چه از خانه بیرون شده؟»، دختر گریه می‌کرد و به یکی از آن‌ها که میان‌سال بود می‌گفت: «به خدا نامزدم است، یک سال می‌شه نامزد شدیم، می‌خواستیم برای نان خوردن به رستورانت برویم.» بعد از تحقیر و توهین، دختر و پسر را رها کردند، اما آن‌ها به رستورانت نرفتند، دختر با گریه به پسر گفت: «عزیزم خانه بریم.»

گل‌فروشی‌ها ساکت بود و از هیچ جایی صدای موسیقی به گوش نمی‌رسید. افراد طالبان کودکان بادکنک‌فروش را نیز در پیاده‌روها اجازه‌ی ایستادن نمی‌دادند. در پل سرخ، پسر حدود 11 ساله را دیدم که تا عصر بادکنک‌های سرخ همه روی دستش مانده بود و نتوانسته بود بفروشد، گریه می‌کرد، دیگری گفت «طالبان امروز بسیاری از این‌ها را لت‌وکوب کرده‌اند.»

نثار، پسر 9 ساله‌ی دیگری بود که در چهارراهی پل‌سرخ بادکنک می‌فروخت، از من خواست که بادکنک بخرم؛ اما زمانی که افراد طالبان را دید، بادکنک‌هایش را به داخل یکی از گل‌فروشی‌ها انداخت و خودش فرار کرد. نثار قبل از تسلط گروه طالبان، در روز ولنتاین و دیگر مناسبت‌ها می‌توانست هزینه‌ی مصرف یک هفته‌ی خانواده‌اش را کار کند، اما امروز او نتوانسته به اندازه‌ی نان شب خود بادکنک بفروشد.

نزدیک «پارک‌آبی» در کارته سه افراد امر به معروف و نهی از منکر گروه طالبان، سه دختر جوان را به‌خاطری‌که گل سرخ در دستان‌شان بود، مورد بازجویی قرار داده بودند. مردان زیادی به تماشا ایستاده بودند، به دخترها می‌خندیدند و از وحشت‌زدگی آن‌ها لذت می‌بردند. یکی از تماشاگران که مرد شیک‌پوش و منظم به نظر می‌رسید به دوستش گفت: «شرط می‌بندم که هر سه دختر شلوارشان را خیس کرده‌اند.»، هرکسی که صدای آن مرد را می‌شنید، بلندبلند می‌خندیدند.

چهارراه پل‌سرخ که روزگاری با کافه‌ها و رستورانت‌هایش کم‌کم داشت فضای مدرن و انسانی‌تری را تجربه می‌کرد، حالا از آن کافه‌ها خبری نیست و افکار طالبانی در آن موج می‌زند. امروز افراد طالبان، پیش دروازه‌های ورودی رستورانت‌ها، جفت‌های پسر و دختر را که برای غذا خوردن وارد می‌شدند، مورد بازپرسی قرار می‌دادند تا از «محرم بودن» آن‌ها مطمئن شوند.

«مارکت ملی» که با انتشارات و کتاب‌فروشی‌هایش در پل‌سرخ معروف است و تا دوسال پیش جوانان فرهنگی‌ در ولنتاین و مناسبت‌های مختلف، برای معشوق و دوستان‌شان از آن‌جا کتاب تحفه می‌گرفتند، حالا خالی است.

چون با قدرت گرفتن گروه طالبان، خیلی‌ از آن جوانان به‌خاطر زنده ماندن در گوشه‌هایی از جهان آواره شدند و آن‌هایی هم که در کابل مانده‌‌اند، شرایط دشوار اقتصادی توانایی خرید کتاب را از آن‌ها گرفته است. بر خلاف دوسال قبل حالا بیشتر کتاب‌فروشی‌های «مارکت ملی» بسته شده است.

مروه غیاثی که دوست‌ پسرش پس از سقوط کابل به فرانسه مهاجر شده است، کتاب «مثل خون در رگ‌های من» (مجموعه‌ی نامه‌های احمد شاملو به آیدا) را در قفسه‌های یکی از کتاب‌فروشی‌‌های مارکت ملی جست‌وجو می‌کرد.

همچنان بخوانید

با پاچه‌های بلند و ریش و تفنگ، به جنگ گل آمده‌اند

با پاچه‌های بلند و ریش و تفنگ، به جنگ گل آمده‌اند

27 دلو 1400
سایه سیاه جنگ‌جویان طالب بر زیبایی‌های پل‌سرخ

سایه سیاه جنگ‌جویان طالب بر زیبایی‌های پل‌سرخ

29 ثور 1401

وقتی از او پرسیدم که آیا این کتاب را به مناسبت ولنتاین می‌خواهد، ترسید و از پاسخ دادن خودداری کرد، اما پس از این‌که فهمید من خبرنگار هستم گفت: «من قبلا نامه‌هایی از این کتاب را خوانده بودم و به‌ خاطر صمیمیتی که در کلماتش است، دوستش می‌دارم. حالا می‌خواهم به یاد دوست‌پسرم بخرم.»

در امتداد جاده‌ی عمومی دشت برچی نیز نسبت به روزهای گذشته رنجرهای طالبان بیشتر شده بود و در هر ایستگاه و کنار مراکز بزرگ تجاری جنگجویان مسلح طالبان دیده می‌شد.

صابر، جوانی که در پیش یکی از مراکز بزرگ تجاری دشت برچی دکه‌ دارد بیشتر اشیای زینتی و مخصوص هدیه می‌فروشد.

او از وجود طالبان شکایت داشت و می‌گفت: «کل خرید کردیم، خرسک و گودی‌گک، بادکنک، تابلو، دسته‌های گل رز، اشیای زینتی و همان چیزهایی که هرسال در روز عاشقان فروخته می‌‎شد. اما امسال همه روی دستم ماند. دور و بر ما همه طالب آمده ایستاد شده و جوانان جرأت نمی‌کنند باهم آمده برای همدیگر تحفه بخرند.»

رودابه، 24 ساله، دختر جوانی که پیش از این همه ساله در مناسبت‌های خاص، برای معشوقش گاهی دسته گل رز، گاهی کتاب و گاهی یک اثر هنری را هدیه خریده بود، می‎گوید: «امسال حتا جرأت نکردم از خانه بیرون بروم تا روز ولنتاین را به عنوان بهانه‏‎‎ای برای شاد بودن در اوج خفقان، گرامی بداریم و برای شوهرم هدیه بخرم.»

به باور رودابه، «طالبان سیاست عجیبی دارد، پس از وضع محدودیت‌ها بر سایر بخش‌های زندگی مردم، اینک در پی محدودسازی هرگونه مناسبتی برآمده که بهانه‌ای برای شاد بودن و مهر ورزیدن است.»

رودابه گفت: «شاید همان وزیر تحصیلات عالی طالبان(ندامحمد ندیم) ختم کلام را گفته بود که “اگر ما فرهنگ و پیشرفت و تمدن می‌خواستیم این همه سال جنگ نمی‌کردیم.” واقعیت همین است که طالبان با خندیدن و شاد بودن و عشق ورزیدن دشمنی دارند، همانطور که با مکتب و دانشگاه و ورزشگاه و آرایشگاه دشمنی دارند.»

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: ولنتاین
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
صابره
هزار و یک شب

سرنوشت صابره؛ از میز مطالعه به دود آشپزخانه

2 حمل 1402

صابره، 17 ساله، تازه امسال مکتب را به پایان رسانده است. در حالیکه هنوز با اعتماد به نفس می‌گوید لیسانس خود را از یک دانشگاه معتبر بین‌المللی خواهد گرفت، احساس می‌کند وضعیت کشور او را به سوی قفس تنور و آشپزخانه می‌راند.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00