نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چرخه‌ی زندگی زنان روستایی

  • گلچهره
  • 11 حوت 1401
زنان روستایی
نویسنده پنجم

زمستان که می‌رسد کسب‌وکار مادرم هم گل می‌کند. با آنکه در تمام فصول سال پا‌ به پای پدرم در مزرعه کار می‌کند، دامداری می‌کند و در خانواده بر همه امور روزمره‌ زندگی مدیریت دارد ولی در زمستان بیشتر از دیگران زحمت می‌کشد.

او با اینکه 56 سال سن دارد و خیلی ناتوان و مریض هم است اما یک تنه از یک گاو شیری و بیست بز و گوسفند مراقبت می‌کند. گاهی فکر می‌کنم اگر مادرم بین سلامتی و دامداری‌اش باید یکی را انتخاب کند، او حتما دامداری را ترجیح می‌دهد.

او از نظر من به تمام معنا یک زن کامل و برجسته است. به اصطلاح مردم ما کسی که از هر انگشتش یک هنر می‌بارد.فرزندپروری، شست‌ورفت خانه، پخت‌وپز خوراک، تهیه‌ی هیزم و مواد سوخت بخشی از کارهای روزمره‌ی او است که جزو مکلفیت‌های زنانگی‌اش به حساب می‌آید و جمع کار پنداشته نمی‌شود. دامداری، کار در مزرعه و تولید نمد و قروت کارهایی است که باید انجام دهد تا درآمد نقدی داشته باشد.

مادرم از شیر گاو و بز و گوسفند هر دو روز یک بار مشک می‌زند. برعلاوه اینکه از شیر سرخ شده و ماست آن خود ما می‌خوریم و از مسکه و روغن زرد آن استفاده می‌کنیم، همسایه‌ها نیز از دوغ آن مستفید می‌شوند.

مادرم باقی‌مانده‌ی دوغ را در دیگ کلان می‌اندازد و خوب می‌جوشاند. مدت شش ساعت می‌گذارد تا غلظت دوغ ته نشین شود. قسمت رقیق دوغ را دور می‌اندازد و باقی‌مانده‌ی آن را داخل خریطه‌ای که از پارچه‌ی تفته جور شده باشد و مقاوم باشد، می‌اندازد. بالای خریطه یک سنگ کلان می‌گذارد تا آب آن برود و باقی‌مانده‌ی آن به چکیده تبدیل می‌شود. بعد آن را در یک ظرف می‌اندازد و با مقداری نمک هم می‌زند. سپس به شکل کلوله‌های کوچک درمی‌آورد و داخل سبد مخصوص می‌گذارد و سر دیوار آویزان می‌کند تا قروت‌ها خشک و آماده‌ی فروش شود.

مادرم فضولات حیوانات را جمع‌آوری و غال می‌کند. فضولاتی را که داخل طویله‌ی بز و گوسفند می‌ماند و زیر پای آن‌ها سخت می‌شود، به کمک پدرم با بیل می‌کند و در بیرون می‌چیند. در هرسال پنج یا شش بند غال و خشت از فضولات حیوانات تهیه می‌کند که به تنهایی مصارف سوخت زمستان را کفایت خواهد کرد.

مادرم پشم گوسفندان را خودش قیچی می‌زند. زنان همسایه را حشر می‌کند تا پشم را شانه بزنند. در مرحله‌ی بعدی حصیر دو یا سه متره را هموار می‌کند، پشم گوسفند را به طور منظم هموار می‌کند و بعد آب جوش را روی پشم می‌ریزد. زنان همسایه را برای گل انداختن و مالیدن نمد حشر می‌کند. وقتی که نمد خوب خشک شد به بار دوم نیز در دیگ‌های کلان آب جوش می‌دهد و روی نمد می‌اندازد و نمد را برای بار دوم می‌مالند تا آماده‌ی فروش شود. باقی‌مانده‌ی پشم گوسفند را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند و جوراب‌های پشمی گلدار و زیبا می‌بافد. او در اوقات فراغتش از پخته و پارچه لحاف هم می‌دوزد.

سه یا چهار تا پوست بز و گوسفند را در یک بشکه‌ی کلان به مدت چهل روز داخل خاکستر تر می‌کند، بعد پشم پوست‌ها را می‌کند و داخل پوست‌ها، خاک و یا کاه می‌اندازد، با چوب گز خاک و یا کاه را خوب با فشار پر می‌کند تا پوست‌ها مشک تودار و کلان جور شود.

بعد از یک روز مخلفات داخل پوست‌ها را دور می‌ریزد و آن‌ها را در سقف آشپزخانه، پشت سر تنور آویزان می‌کند تا دود زده شود و محکم بار بیاید. بعد از نوروز ریشه‌های درخت باغ را پوست می‌کند، آن را داخل‌ هاون می‌کوبد، در آفتاب می‌ماند تا کامل خشک شود و بعد پوست کوبیده شده‌ی باغ را همراه با مشک‌ها داخل یک تشت کلان در آب تر می‌کند.مدت چند روز می‌ماند تا مشک‌ها رنگ بگیرد و بعد آن‌ها را می‌کشد و در آفتاب خشک می‌کند.

پدرم نیز در کار روستا مهارت دارد، اما کار او تقسیم اوقات خاصی دارد؛ کار پدرم با کاشتن گندم در اواخر ماه حوت آغاز می‌شود و با جمع کردن آخرین محصولات مزرعه در ماه قوس پایان می‌یابد. پدرم، اما در خانه صلاحیت بیشتری دارد. او گاو و گوساله، بز و گوسفندانی را که مادرم می‌پروراند، نمد و لحاف و قروتی را که مادرم تولید می‌کند به بازار برده می‌فروشد.

همچنان بخوانید

عید زنان

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402
تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

تناقض زندگی مردم در این روزهای کابل

28 حوت 1401

پول نقدی که از فروش این‌ها به دست می‌آید، دست خود پدرم می‌ماند و مادرم صلاحیت مصرف و نگهداری آن را ندارد.مادرم بسکه در خانه و مزرعه چهار فصل سال بی‌وقفه کار می‌کند همیشه از پای‌دردی و کمردردی رنج می‌برد، اما با صبوری تمام با رنج و دردش زندگی می‌کند. گهگاهی که به پدرم می‌گوید «مرا داکتر ببر» پدر با عصبانیت می‌گوید «پول از کجا شود که تو را داکتر ببرم؟ خودت را هم که بفروشم پول دوایت پوره نمی‌شود.»

مادرم اما هیچ گاه نگفته که حاصل تمام زحماتم را که به فروش می‌رسانی هیچ در نظر نمی‌گیری؟ مادرم فقط سکوت می‌کند و بازهم برمی‌خیزد، به مراقبت از دام و تولید چیزهایی می‌رود که پدرم باز برده به بازار بفروشد. این حکایت زندگی صدها زن در روستاهای افغانستان امروز است که محصول رنج و زحمت شان به جیب مردان خانواده می‌رود ولی یک ‌بار قدردانی نمی‌شود که هیچ، بلکه به آن‌ها هیچ سهمی از ثمر کارشان نمی‌رسد.

سال پار زن همسایه‌ی ما که از شش گاو و چهل گوسفند مراقبت می‌کرد، به شوهرش اصرار کرده بود که حیوانات به اندازه‌ی کافی چاق شده‌اند، وقتش است که کابل ببری و بفروشی. شوهرش حیوانات را می‌برد و به فروش می‌رساند اما با قیمت ارزانتر. زمانی که به خانه بر می‌گردد زنش را به طور بی‌رحمانه‌ای لت‌وکوب می‌کند که تو باعث شدی حیوانات را بفروشم و آخرش هم هیچ سودی نکردم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: قصه زندگی زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 2

  1. نیکزاد says:
    4 هفته پیش

    ما هم زندگی روستایی شبیه همین داستان داریم با تفاوت اینکه پول آن نسبی (بجز فروش حیوانات )در اختیار مادرم هست. در کل هر چند پولی داریم در صندوق و‌کلید آن دست مادرم است هر کدام ما هر وقت پول لازم داشته باشیم از مادرم طلب می کنیم. این امر در امور اکثر فامیل های روستای ما است.

    پاسخ
    • خدیجه says:
      3 روز پیش

      سلام.عزیز افغانستانی،وقت بخیر.تو روستاها همیشه همینگونه هست زندگی روستایی سختی هاشو داره.اما تو روستاهای ایران،مردها خیلیییی کم اخلاق بابات رو دارند.اکثریت با خانومهاشون دوست هستند.به زنشون پول میدهند.پول یکمقدار تو دست مرد هست.بیشتر تو دست زن هست.زن و مرد نسبت بهم فداکاری دارند.مادران با بچه هاشون یا همسر به دکتر میروند.الانم که چهل سال از انقلاب فرهنگی میگذره و روستاییان هم مثل شهری ها درس میخوانند،تو روستاها زنها انقدر پیشرفت کرده اند که زنها رانندگی میکنند.زندگی های لوکسی دارند.حتی موهاشونو روستاییها همه رو مش میزارند.انشاالله که کشور شماهم زنها ومردها باهم درس بخونند وباهم پیشرفت کنند،ونسبت بهم فداکاری داشته باشند.سال نو برشما مبارک🌷🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00