نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

خندیدن با هزار زخم

  • نیمرخ
  • 16 حوت 1401
زینب عطایی

نویسنده: لاله رحمانی

زینب عطایی دختری که سه بار در سه انفجار مجروح شده اکنون در ترکیه تحت مداوا است. زندگی و زخم‌های زینب عطایی نمونه‌ی بارز از زندگی زنان در افغانستان است. زنانی که می‌ایستند، زخم می‌خورند، می‌افتند و باز هم بلند می‌شوند و برای فردای بهتر تلاش می‌کنند. نیمرخ به مناسبت هشت مارچ روایت زندگی و زخم‌های زینب عطایی را منتشر می‌کند.

به دیدن زینب عطایی رفتم. خبر زخمی شدنش در سه انفجار را از طریق رسانه‌های اجتماعی خوانده بودم. او را در حالی که چره‌های آخرین انفجاری را که سپری کرده بود با خودش حمل می‌کرد در خانه‌ای در دشت برچی، در غرب شهر کابل یافتم.

می‌خندید، شاد بود و با انرژی حرف می‌زد. از گذشته، سختی‌های زندگی، امیدش به آینده، اهداف و جدیتش برای دستیابی به آنان و از علاقه‌ی بسیارش به طبابت و داکتر شدن می‌گفت.

«از کودکی علاقه‌ی بسیار به درس داشتم، وقتی پنج ساله بودم من را به اصرار خودم به مکتب بردند، اما مدیر مرا ثبت نام نکرد و گفت هفت ساله نشدی و دندانت هنوز نیافتاده است، منم خانه آمدم و دندان پیشرویم را شکستاندم و رفتم به مدیر نشان دادم، او خندید و مرا ثبت نام کرد، اما تا چند سال همچنان جای آن دندان خالی بود و از همان سال تا صنفدوازدهم اول نمره بودم.»

او در سه انفجار زخم برداشته است. اولین باری که مجروح شده در مرکز آموزشی موعود بوده است. یادگار آن حادثه ششبخیه در دست چپش و ۱۲ بخیه در پای چپش است.

زینب حادثه موعود را اینگونه روایت می‌کند: «داشتیم رخصت می‌شدیم که انفجار صورت گرفت، همه‌جا را به یکبارگی خون، اعضای بدن و جنازه پُر کرد، منم زخم برداشتم و راه بیرون شدن از صحن حویلی را گم کرده بودم. بعدتر می‌خواستم بدانم دوستانم کجا شدند؟! در اولین تماسی که گرفتم باخبر شدم که راحله لعلی کشته شده و در دومین تماس خبر مرگ کوثر را شنیدم و دیگر جرأت نکردم با کسی تماس بگیرم. خبر مرگ راحله و دیدن جنازه‌ی او برایم بسیار وحشتناک بود، بیشتر اوقات با او بودم، در کورس انگلیسی با هم یکجا استاد بودیم و انگلیسی تدریس می‌کردیم.»

بعد آن حادثه تا یک ماه هر لحظه و هر ثانیه فکر می‌کردم حالاست که انفجاری شود، بسیار ترسیده بودم، اما ادامه دادم.چون فکر می‌کردم با ترسیدن دل قاتلان راحله را خوشحال می‌کنم. بعد ماه‌ها و به کمک و تشویق خانواده و استادهایم توانستم بهتر شوم.»

در سال ۲۰۱۸ میلادی که حملات انتحاری زنجیروار باشندگان برچی را در امان نمی‌گذاشت، زینب برای دومین بار در یکی از آن حملات مجروح شد.

می‌گوید «من به صورت سطحی زخمی شدم اما یکی از استادهای مان دخترش را از دست داد. این حادثه تأثیر زیادی بر من نگذاشت؛ نه برای اینکه دردآور نبود و یا تلفات آن کم بود بلکه برای اینکه من قوی‌تر و مصمم‌تر بودم، برای زندگی و ادامه دادن.»

همچنان بخوانید

نگاه پروژه ای به معضل ریشه دار زنان در دوره جمهوریت

نگاه پروژه ای به معضل ریشه دار زنان در دوره جمهوریت

19 حوت 1401
هشت مارچ؛ تدوام سرکوب زنان و افشای جنایات طالبان

هشت مارچ؛ تدوام سرکوب زنان و افشای جنایات طالبان

18 حوت 1401

در صبحگاه ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی، مهاجمی خودش را میان دانش‌آموزان مرکز آموزشی کاج منفجر کرد. در آن حادثه بیشتر از ۵۰ دانش‌آموز هزاره کشته شدند و بیشتر از ۱۰۰ تن آنان زخم برداشتند و زینب یکی از آنان بود.

«اول صدای شلیک گلوله آمد و هر لحظه حس می‌کردم که بیشتر و نزدیکتر می‌شود اما اعتنائی نکردیم، چون حوزه‌های امنیتی نزدیک مان بود و فکر می‌کردیم صدا از آنجاست؛ اما ناگهان مهاجم وارد صنف شد، همه جیغ می‌زدند و هرکس کوشش می‌کرد یا فرار کند یا زیر چوکی‌ها بنشیند. منم می‌خواستم زیر چوکی بنشینم که دیگر نفهمیدم چه شد؟ وقتی چشمم را باز کردم جنازه‌ای بالایم بود. خشت، سمنت و در کل دیوار، من و آن جنازه به راهرو پرت شده بودیم. از داخل صنف سیل خون جاری بود و منم توان تکان دادن خودم را نداشتم؛ چون دست و پایم زخم برداشته بود. تا اینکه دوستانم پیدایم کردند و مرا به بیمارستان بردند.»

در کلاسی که زینب زخمی شد، کلاس آمادگی کانکور بود. زینب و همکلاسی‌هایش چند روز پیش از آزمون کانکور هدف حمله قرار گرفتند.

«تاریخ امتحان کانکور با تاریخ معایناتم در بیمارستان در یک روز بود، منم بیمارستان را به بهانه‌ی حمام گرفتن ترک کردم و رفتم تا امتحانم را سپری کنم، در ابتدا بهتر بودم تا اینکه در نیمه‌های امتحان سمت چپ سر و چشم چپم درد گرفت و بعد از مدتی دیگر نفهمیدم چه شد و دوباره چشم در بیمارستان باز کردم.»

زینب که به خاطر آمادگی گرفتن برای امتحان کانکور سه بار هدف انفجار و انتحار قرار گرفته بود، از اینکه با تن زخمی به صحن امتحان رفته بود، ولی از نیمه‌های امتحان به بعد را به یاد نمی‌آورد سخت اندوهگین است.

«بدترین روز، روز اعلام نتایج امتحان کانکور بود. فکر کردم از آسمان به زمین خوردم؛ زیرا بعد بیشتر از یکسال درس خواندن برای سپری کردن امتحان کانکور، نتوانستم پارچه‌ام را تحویل بدهم و امتحان را به پایان برسانم.»

او می‌گوید: «بدون شک آینده تاریک به نظر می‌رسد اما من امیدوارم، بازهم درس خواهم خواند و برای اهدافم بیشتر تلاش خواهم کرد؛ زیرا هر دردی که من را نکشد قویتر خواهد ساخت. می‌خواهم پزشک متخصص شوم و بیمارستان مدرن بسازم.»

او اکنون به روزهای بدون جنگ می‌اندیشد.

«آرزو می‌کنم افغانستان صلح شود و من به عنوان یک پزشک هیچگاهی چره‌های انفجار را از وجود یکی از زخمی‌هایمبیرون نکشم.»

زینب حالا خود تحت تداوی برای بهبود یافتن زخم‌های سومین انفجاری است که در ۱۹ سال زندگی‌اش سپری کرده است.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: هشت مارچویژه‌نامه هشت مارچ
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00