نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

افسانه‌ی «خون مقدس»

  • آفاق
  • 16 حوت 1401

ازدواج برادرم با شبنم رنج‌آورترین موضوع در میان خانواده‌ی ما است. تمام این سال‌ها برادرم از همسرش متنفر بود و از او خوشش نمی‌آمد. اینکه برادرم با خانمش خوب نبود و زندگی خوبی باهم نداشتند همه‌ رنج می‌‌بردیم. مادرم همیشه تشویش برادرم را می‌کرد و شبنم را نالایق می‌دانست. شبنم نیز تمام این مدت رنج بی‌شماری را تحمل کرد و ازخودگذشتگی نمود تا شاید روزی این پیوند خوبتر شود، اما هرگز رابطه شان بهتر نشد. هرچند شبنم بیگانه بود و از خویشاوندان ما نبود، اما زود صمیمی شدیم و او بسیار آدم باتربیتی است.

شبنم (نام مستعار) نه تنها در خانه از طرف اعضای خانواده منت می‌شنید و برادرم دوستش نداشت بلکه عمه، خاله و دیگر نزدیکان مان نیز به او بد‌ و بیراه می‌گفتند. در همه‌جا از سوی زنان قوم نیش ‌و کنایه می‌شنید و بی‌احترامی می‌شد.

شبنم تمام رنج و حقارت را برای این می‌کشید که او در «شب زفاف» یا اولین رابطه جنسی پس از عروسی، خون‌ریزی نداشته‌ بود. برادرم همیشه طعنه‌زنان به مادرم می‌گفت «بگیر! این هم از زن و عروسی که برایم گرفتی. بدکاره و فاحشه است. حالا خودت با او زندگی کن!»

عمه‌هایم نیز به مادرم کنایه می‌زدند و می‌گفتند «سر دختر ما کبر کردید نه! خوب شد که عروس بد نصیب تان شد. بیگانه گرفتین نه!»

خانواده‌‌ام فکر می‌کرد چون شبنم هنگام برقراری نخستین رابطه جنسی خونریزی نداشته، حتمی قبل از ازدواج با برادرم، با کس دیگری همبستر شده است وگرنه باید در «شب زفاف» خون‌ریزی می‌داشت. هرچند من در باره‌ی مفهوم بکارت و خرافات مرتبط به آن چیزهایی می‌دانستم و در باره‌ی اینکه خون‌ریزی نشانه عدم برقراری رابطه نیست و عدم خونریزی نیز داشتن رابطه را ثابت نمی‌کند، اما نتوانستم به شبنم کمک کنم. چون فامیلم این موضوع را به شدت شرم‌آور و ننگ می‌دانستند.

من آن ‌زمان مجرد بودم، برای همین دهان باز نکردم. فقط خانواده‌ام را تشویق کردم تا او را به داکتر ببرند و معاینه کنند. فکر می‌کردم حرف‌های داکتر آن‌ها را قناعت می‌دهد. فردای آن‌روز شبنم با مادرم نزد داکتر رفتند، تا داکتر برای‌ شان توضیح بدهد که مسأله چیست؟ داکتر نیز تمام حرف‌ها را برای شان توضیح داده و یاد‌آور شده بود که قرار نیست همیشه رابطه با خون‌ریزی آغاز شود. تحقیقات ثابت کرده است که اگر رابطه جنسی با ملایمت و به دور از جبر و خشونت برقرار شود، خون‌ریزی در کار نخواهد بود.

داکتر در مورد «هایمن» گفته بود و اینکه چگونه بسیاری از مردم حتا گاهی برخی از داکتران نفهمیده آن را به عنوان «پرده بکارت» یک تابوی بزرگی در زندگی زنان خلق کرده‌اند. اما باز هم همان‌طوری که من حدس می‌‌زدم خانواده‌ام به‌خصوص مادرم راضی نشد.

فامیلم او را هنوز «بدنام و بدکاره» می‌پنداشتند و من درک کردم که قرار نیست به این زودی‌ها فکر شان تغییر کند. آن‌ها می‌گفتند حتمی داکتر هم دروغ گفته است و موضوع را از آن‌ها پنهان می‌کند. چون شاید دلش برای شبنم سوخته باشد و یا شاید هم از سوی شبنم پول دریافت کرده باشد تا موضوع را پنهان کند. من هرکاری که از دستم می‌آمد انجام دادم، اما فایده نداشت و گویا خانواده‌‌ام راضی نمی‌شدند.

بعد از ازدواج شان برادرم به ما گفت که هرچند خانمش بد بوده ولی او در حق خانمش بدی نمی‌کند و نمی‌خواهد خانمش را طلاق بدهد چون اگر به همین زودی او را طلاق بدهد بقیه‌ی مردم از موضوع با‌خبر می‌شوند و آبروی خانواده‌‌ی ما و خانواده‌ی شبنم از بین می‌رود. او می‌گفت که حتا امکان دارد خانمش از سوی خانواده‌ی پدرش کشته شود. برادرم می‌گفت که چند سال نگه‌‌ می‌دارم و بعد از آن طلاقش می‌دهم. آن‌وقت اگر طلاقش بدهم عیبی ندارد، چون جانش را نجات داده‌ام.

برادرم بعد از همان شب نخست، دیگر هرگز با شبنم یکجا نخوابید. تا اینکه دو سال از ازدواج شان گذشت. در این دو سال می‌دیدم که چگونه شبنم می‌سوزد و می‌سازد. می‌دیدم که چقدر ازخودگذشتگی می‌کند و چقدر امید‌وار است تا این رابطه دوباره خوب شود. اما برادرم بدون آنکه به خانمش اهمیتی بدهد تصمیم گرفت که دوباره ازدواج کند. می‌خواست خانمش را طلاق بدهد. اما شبنم خودش نخواست که طلاق بگیرد. نه می‌خواست دوباره ازدواج کند و نه هم جایی برای رفتن داشت‌. طی این دوسال پدرش نیز وفات کرده بود. بعد از فوت پدرش او خیلی ناامید و دل‌شکسته شده بود.

همچنان بخوانید

شریفه 13 ساله را به چاه انداختند، گفتند «دختر» نبوده

شریفه 13 ساله را به چاه انداختند، گفتند «دختر» نبوده

10 جدی 1400
تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

تجربه‌ی دردناک نخستین سکس

9 دلو 1401

زمانی که برادرم با دختر دیگری ازدواج کرد، همه‌ی خانواده‌ شبنم را فراموش کردند. او در چشم همه اضافه و مانند بار دوش بود. بارها از سوی مادرم و برادرم منت می‌شنید و مدام به او یادآور می‌شدند که «تو یک دختر نام بد هستی، اگر ما تو را به خانه‌ی پدرت می‌بردیم آبروی خانواده‌ات می‌رفت و آن‌ها تو را می‌کشتند، تو جان خودت و آبروی فامیلت را به ما مدیون هستی!»

ولی شبنم با تمامی این منت‌ها کنار می‌آمد و حرفی نمی‌زد. او یک عمر به‌ خاطر یک نادانی و یک باور اشتباه بی‌گناه محاکمه و قربانی شد. بعد از این اتفاق خیلی می‌ترسم، می‌ترسم که قربانی بعدی این خرافات و سنت‌های بی‌اساس خودم باشم.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: بکارت
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00